این جمله زهرا بود که به بچهها توضیح میداد اما اگر بخواهیم زهرا را بشناسیم باید به هفته قبل بازگردیم!
بچه ها حسابی مشغول بودند، چالش ها یکی بعد دیگری پیش میآمد و گاهی آسان و گاهی سخت حل میشد، به ندرت پیش میآمد همه چیز بر وفق مراد باشد و مشکلی نباشد!
حالا که تجربه ها بالا رفته بود سعید و مریم که مدیریت تیمشان را به عهده داشتند سعی میکردند چالش های بعدی را پیش بینی کنند، برای همین بود که سعید سر صحبت را با مریم باز کرد: « یه مشکلی که به نظرم بهش برمیخوریم اینه که وقتی تولید کردیم، چطور کالامون رو بفروشیم؟» مریم سرش را تکان داد و گفت: « آره منم به فکرش بودم، یه جستجوهایی هم کردم اما نتیجه نداشت»
سعید که گویا کلید حل مسئله را در اختیار داشت گفت: « یه حرفه است،این که چطور محصولمون رو بفروشیم! باید بازاریابی یادبگیریم! اما چطورش رو نمیدونم!»
سعید سری تکان داد و گفت:« حالا ضرری که نداره، یا اون چیزی که میخوایم بلده و یاد میگیریم یا میریم سراغ راه دیگه!»
حالا زهرا به تیم سعید و مریم بازاریابی تدریس میکرد: « همونطور که اگر بازاریابی بلد نباشید کارتون تمومه، اگر هم بتونید خوب بازاریابی کنید میتونید خیلی از رقیبها جلو بیفتید! شما باید یه راهبرد برای بازاریابی تون انتخاب کنید البته حواستون باشه که قبل انتخاب راهبرد باید چند گام مهم بردارید...»
بچه ها سر و پا گوش بودند! به نظر میآمد این کلاس کاربردی ست و قرار است به درد بچه ها بخورد نه مثل بعضی کلاسها که فقط حرف زده میشود و مطلب مفید و کاربردی به بچه ها نمیآموزد...
زهرا در حال تدریس بود، هادی که کنار سعید نشسته بود به او اشاره زد و در گوشی به سعید گفت: « چه ایده خوبی بود که کلاس برگزار کنیم، ما خیلی چیزها رو باید یاد بگیریم، خوبه اگر بشه هر هفته یه آشنا یا دوست که کاربلد هست رو دعوت کنیم تا تجربیات و چیزهایی که بلده رو بهمون یاد بده...»
سعید هم موافق بود، برای یک کسب و کار خیلی مهم است که گروه قوی باشد و بچه ها اینطور فرصت میکردند خودشان را تقویت کنند
برگردیم به صحبتهای زهرا:« باید توجه کنید که مشتری برای یک کسب و کار مثل قلب میمونه، شما اگر مشتری نداشته باشید، هرچقدر هم محصول خوبی داشته باشید، باز هم شکست میخورید، پس قبل این که اصلا بریم سراغ راهبردهای بازاریابی اول باید دوتا کار انجام بدید...»
زهرا پای تخته رفت، بچه ها خودکار دست گرفتند و شروع کردند به نوشتن:« اول این که مشتری خودتون رو از لحاظ جمعیت و ویژگی ها تخمین بزنید! یعنی بشینید حساب کنید ببینید مشتری شما چند نفر میشن، ده نفر؟ صد نفر؟ هزار نفر؟ هرچقدر باشه باید یه تخمین داشته باشید.»
رضا دست بلند کرد و پرسید:« چطور این کار رو انجام بدیم؟» زهرا جواب داد:« بسته به خودتون داره، شما میتونید یه بازار هدف برای خودتون انتخاب کنید، مثلا محله خودتون رو به عنوان بازار هدف در نظر بگیرید، بعدش میتونید پرسشنامه تهیه کنید و برید تو محل از افراد مختلف بپرسید، اونوقت میبینید از مثلا هر ده نفر که پرسیدید اصلا چند نفر مشتری شما هستند، محصول شما رو با چه مشخصاتی میخوان و هر مورد دیگه که لازمه بپرسید، اونوقت میتونید این نسبت رو در تعداد افراد محله ضرب کنید و تخمین بزنید.»
اینجاست که باید بریم سراغ بازاریابی...»
کلاس همچنان ادامه داشت، مطالب مهمی مطرح شده بود و قرار بود مطالب مهمتری هم مطرح شود.
اگر شما هم مایل به دانستن راهبردهای بازاریابی هستید، در هفته بعد هم همراه «کارستون» باشید
nojavan7CommentHead Portlet