فتاح غلامی - دکتر فواد ایزدی استاد دانشگاه است و سالهاست در موضوع غربشناسی با تاکید بر نقش آمریکا کار میکند. او مقالات و کتابهای مختلفی در این زمینه نوشته است و در این سالها تلاش کرده تصویری واقعبینانهتر از غرب به نسل جوان خصوصاً دانشجویاناش نشان دهد؛ غربی که در کنار پیشرفتهایی که داشته، به دلیل ضعف در مبانی و بنیانها، به سمت افول حرکت کرده است.
در این گفتوگو تلاش شده است زوایای دیگری از غرب را بشناسیم.
بیایید باهم برویم به روستا. فکر کنیم مادربزرگمان عصر یک روز تابستان زنبیل قرمزش را به دست گرفته، بساط کتری و چای را در آن چیده و ما را صدا میزند تا باهم برویم باغ که امروز نوبت آبیاری است. در روستاها اینطور است دیگر، هر باغ یا ملکی چندساعتی دسترسی به آب دارد و باز نوبت باغ بعدی است. برای همین هم بابابزرگ وسط باغ، یک استخر سیمانی درست کرده تا آب را ذخیره کرده و بهمرور استفاده کند.
آزار رساندن به کسی که خودش، ضعف و ناتوانی خودش را پذیرفته باشد، آسانتر است. کسی که قبول کرده باشد نمیتواند در کارهایش موفق باشد، با کوچکترین سختی و اذیتی، دست از کار میکشد و عقب مینشیند. تحقیر با ملتها همین کار را میکند. برای کسانی که برای تصاحب و سلطه بر کشورهای جهان اشتهای زیادی دارند، یک راه کمهزینه رسیدن به این لقمههای چرب و نرم «تحقیر کردن» است. با تحقیر، ملتها، دشمن خودشان میشوند و برای خودشان مانع میتراشند. چنین ملتهایی هم راحتتر مورد ظلم و زور قرار میگیرند، هم سریعتر تسلیم میشوند و هم برای قدرتهای بزرگ دیگر خطری ندارند. خلاصه اینکه ملت تحقیرشده یک غذای خوشمزه و راحتالحلقوم برای غولهای گرسنه دنیاست. پس این روش یک تاج طلایی برای سروری قدرتهای بزرگ است.
چه کسی مسئول موفقیت ما در زندگی است؟ این پرسشی است که همه نوجوانان گاهی به آن فکر میکنند و اغلب به دنبال کسی هستند که در زندگی به آنها کمک کند تا زندگیشان را بسازند. اما واقعیت این است که مسئول اصلی زندگی هرکسی خودش است. البته عوامل زیادی ازجمله ایمان و توکل به خداوند، آگاهی، برنامهریزی مناسب و تلاش میتوانند به ما کمک کنند و زمینههای موفقیت را به وجود آورند. علاوه بر این ما برای موفقیت در زندگی به ابزارها و وسایلی از نوع «سبک زندگی و رفتارها» نیازمندیم. یکی از ابزارهای زندگی ما عادتها هستند. اگر بخواهیم به موفقیت برسیم باید به انجام فعالیتهای سازنده و مفید عادت کنیم و عادتهای نامناسب را ترک کنیم.
خواب دیدنمان به پادشاه چهارم پنجم رسیده و از امتحان و اتفاقات روز قبل فارغ شدیم که با زنگ ممتد گوشی یا ساعت بیدار میشویم. عقل سالم میگوید خیلی زود با خودت دو دوتا چهارتا کن ببین وزنههای سنگین خوابآلودگی را به چه قیمتی میخواهی باز کنی؟ اگر الان بیخیال تخت و خواب و پتو بشوم، وضو بگیرم و یک ربع قبل از اذان سر سجاده بنشینم همین یک ربع قرار است چه اتفاقی را رقم بزند؟ کدام راهها با این یک ربع باز میشوند؟ اصلا این یک ربع قرار است چراغش را بر کدام کوره راهی بیاندازد؟
مادر داشت بشقاب روحی شلغم و لبوها را از روی چراغنفتی برمیداشت که آقاجان از راه رسید. دویدم کت و کلاهش را از دستش بگیرم که ورقهای داد دستم: «اعلامیه است. بخون ببین چی نوشته؟» مادر نگران نیمخیز شد: «چی شده آقا؟» آقاجان نشست کنار چراغنفتی و سر تکان داد: «امروز تو بازار پخشش کردن. میگن فردا چهلم اون طلبههای بیگناهه که شاه توی قم کشته. اعلامیه دادن صبح بریم مسجد قزللی. علما هم زیرشو امضا کردن.» رنگ از صورت مادر پرید: «طوری تون نشه؟» صدای آقاجان آرام و مطمئن بود: «هر طوری میخواد بشه. دیگه غیرتمون اجازه نمیده بیشتر از این سکوت کنیم.»
nojavan7CommentHead Portlet