nojavan7ContentView Portlet

غارتگران متمدن
نگاهی به تاریخ استعمارگری کشورهای اروپایی در پانصد سال اخیر
غارتگران متمدن

آن‌ها هیچ سلاحی به همراه ندارند و اصلا از آن بی‌خبرند ... آن‌ها آهن در اختیار ندارند. نیزه‌هایشان از نی خیزران است. خیلی به درد نوکری می‌خورند ... . با پنجاه نفر می‌توانستیم همه‌شان را مطیع کنیم و به هر کاری که می‌خواهیم واداریم.

1

اسپانیایی‌ها در اروپا نخستین کشوری بودند که از آب‌های اقیانوس اطلس گذشتند و در آمریکای شمالی و جنوبی مستعمراتی دائمی برپا کردند؛ آن‌ها که به منابعی غنی از طلا و نقره دست پیدا کرده بودند با بهره‌کشی از بومیان و صادرات آن‌ها به‌صورت برده ثروتی هنگفت برای خود فراهم کردند. آن‌ها تا اواخر سده شانزدهم توانستند کنترل کامل یا بخش‌هایی از فلوریدا، کوبا، مکزیک، پاناما، ونزوئلا و مناطق متعدد دیگری از قاره آمریکا را به دست آورده و در مدت‌زمان کوتاهی خود را تبدیل به یکی از بزرگ‌ترین استعمارگران آن روزگار کنند. مستعمره‌نشینان اسپانیایی با کارگران بومیان تحت تصرف خود با نهایت خشونت و بی‌رحمی رفتار می‌کردند. آن‌ها در یک فقره، بین 1495 تا 1515، به‌راحتی هشتاد درصد جمعیت اولیه250 هزار نفری جزیره هیسپانیولا در دریای کارائیب را به قتل رساندند و تا سال 1650 همه بومیان آن منطقه را نابود کردند. آن‌ها دلیل این رفتار خود را برتری نژادی و اخلاقی خود می‌دانستند و معتقد بودند سیاه‌پوستان دارای عقلی محدود هستند و به درد کارگری و بردگی می‌خورند.

از آن سو، پرتقالی‌ها که خود را در رقابت با اسپانیا بازنده می‌دیدند، تصمیم گرفتند هرچه سریع‌تر با اتکا به نیروی دریایی قدرتمندشان به‌سمت شرق دور حرکت‌کرده و مناطقی را کشف و مستعمره خود کنند؛ تصمیمی که خیلی زود جواب داد و آن‌ها توانستند سرزمین‌هایی در غرب آفریقا، هندوستان، چین و ژاپن کشف کرده و دایره مستعمرات خودشان را گسترش دهند؛ اما اصلی‌ترین مستعمره پرتقال را نه در آسیا و آفریقا، بلکه باید در آمریکا جست‌وجو کرد؛ آنجا که پرتقال توانست برزیل یکی از بزرگ‌ترین کشورهای قاره آمریکا را مستعمره خود کند و با تولید قهوه و نیشکر و صادرات  برده، ثروت زیادی نصیب خود کند و خود را در رده بزرگ‌ترین استعمارگران عصر استعمار معرفی کند.

رقابتی خانمان‌سوز بین کشورهای اروپایی برای استعمار هرچه بیشتر دنیا شکل گرفته بود. اسپانیا و پرتقال، کشورهایی که دارای نیروی دریایی قدرتمند بودند، توانسته بودند موفقیت‌های زیادی کسب کنند و با استعمار کشورهای دیگر ثروت عظیمی برای خود فراهم کنند. همین کسب ثروت‌های بی‌حدواندازه باعث شد تا هلند نیز به‌عنوان سومین کشور اروپایی در مسیر دو کشور قبلی حرکت کند و دست به استعمارهای گسترده بزند. آن‌ها در اولین اقدام، آسیای جنوب شرقی را مورد هدف قرارداده و با ایجاد پایگاه‌هایی در کشور اندونزی، تجارت ادویه را به انحصار خود درآوردند. هلندی‌ها که فهمیده بودند صرفاً از طریق تجارت دریایی می‌توانند به سودهای هنگفتی دست پیدا کنند، از انتقال مهاجران خود به آن کشورها صرفه‌نظرکرده و با تمرکز روی شرکت‌های تجاری خود و اجماع آن‌ها با یکدیگر، کمپانی هند شرقی هلند را تأسیس کردند. هدف از تأسیس این کمپانی تسلط بیشتر بر تجارت ادویه در آسیای جنوب شرقی بود؛ تجارتی که باعث شد خیلی زود هلند نیز به جرگه استعمارگران بزرگ اروپایی بپیوندد و بتواند با قدرت خود ثروت زیادی کسب کند. هلندی‌ها نیز مانند خیلی از استعمارگران آن دوره اروپا با بردگان رفتارهای وحشیانه‌ای داشتند؛ مثلاً، آن‌ها در سال 1754 در کیپ‌تاون که یکی از مستعمره‌های خود در آفریقای جنوبی بود قوانینی سخت علیه بردگان تصویب کرده بودند. قسمتی از متن مقررات بدین شرح است: «بردگان نباید در خیابان‌ها سوار اسب یا واگن شوند. بردگان نباید در شب آواز بخوانند، سوت بزنند یا هر صدای دیگری در بیاورند؛ بردگانی که یک برده‌دار را مضروب کنند اعدام خواهند شد. بردگان مجاز نیستند تفنگ داشته باشند یا اسلحه خطرناک حمل کنند و ...»

بازار استعمار در اروپا داغ شده بود. این‌بار نوبت بریتانیا بود تا پا به این عرصه بگذارد و به‌تنهایی به همه رقیبان خود آموزش استعمارگری دهد. آن‌ها در ابتدا کشورهای آسیای دور را نشانه گرفتند و در اولین اقدام خود به سراغ هندوستان رفتند. بریتانیایی‌ها که همواره در طول تاریخ روش‌های دیپلماتیک و نرم را به‌عنوان روش استعمارگری خود انتخاب کرده‌اند این‌بار نیز طی مذاکراتی با پادشاه هندوستان و دادن وعده صادرات کالاهای انگلیسی به این کشور، امتیازاتی عجیب از پادشاه آنان گرفتند و بدین ترتیب توانستند به حجم وسیعی از محصولات هند دسترسی پیدا کنند. بریتانیایی‌ها سپس با تأسیس کمپانی هند شرقی بریتانیا تمام توان و پول خود را صرف تمرکز بر افزایش ثروت از بهترین مستعمره خود یعنی هند کردند.

جواهر لعل نهرو در کتاب «نگاهی به تاریخ جهان» دراین‌باره می‌گوید: «موقعیت انگلیسیان در شمال هند اکنون به‌صورتی بود که قدرت و ثروت را در دست داشتند بدون اینکه هیچ مسئولیتی را قبول کنند. آن‌ها از غارت عظیمی که در کشور انجام می‌دادند راضی نبودند و درصدد آن برآمدند که راه‌های تازه‌ای برای جمع‌آوری پول و ثروت فراهم کنند. تا آن زمان، آن‌ها در تجارت داخلی کشور دخالتی نداشتند، ولی از آن وقت سعی کردند به این تجارت هم مشغول شوند بدون آنکه عوارض حمل‌ونقل یا سایر عوارضی را که بازرگانان محلی می‌پرداختند بپردازند. این کار یکی از نخستین ضرباتی بود که انگلستان بر صاحبان صنایع و بازرگانان هند وارد ساخت.»

اما هندوستان تنها مستعمره‌ آن‌ها نبود. بریتانیایی‌ها که چپاول و غارت منابع کشورهای دیگر باعث سرازیرشدن ثروت زیادی به خزانه‌های امپراتوریشان شده بود، این‌بار سراغ آمریکای شمالی رفته و بخش‌هایی از این قاره را نیز به تسخیر خود درآوردند. سواحل شرقی ایالات متحده که شامل ویرجینیا، ماساچوست و نیویورک می‌شد تا فلوریدا در جنوب شرقی آمریکا تنها بخش‌هایی از مستعمرات بریتانیایی‌ها در آمریکای شمالی بود. هرچند که برای بریتانیا هیچ کشوری مثل هندوستان نشد و تا امروز نیز همچنان از منابع غنی این سرزمین بزرگ بهره می‌برند.

اما آخرین کشوری که به موج نخست استعمارگری اروپاییان پیوست و سرنوشت جهان را در مدت کوتاهی تغییر داد فرانسه بود. فرانسوی‌ها در ابتدا سانتادومینگو که اکنون آن را با نام هائیتی می‌شناسیم مستعمره خود کردند. هائیتی که در بخش آمریکای لاتین قرار داشت خیلی زود و پس از تصرف فرانسوی‌ها، تبدیل به بزرگ‌ترین صادرکننده نیشکر در دنیا شد. آن‌ها در ادامه نیز با صادرات پنبه، قهوه و توتون خیلی زود به یکی از بهترین مستعمره‌های فرانسه تبدیل و باعث رشد اقتصادی خوبی در فرانسه شدند. هرچند که مردم هائیتی هیچ‌گاه سود و ثروت حاصل از این منابع را در جیب‌های خود ندیدند و هنوز که هنوز است در میان ضعیف‌ترین کشورها به حساب می‌آیند؛ اما فرانسوی‌ها نیز مانند دیگر کشورهای استعمارگر فقط به یک کشور بسنده نکردند و سعی در گسترش مستعمرات خود کردند. بخش‌هایی از آمریکای شمالی شامل کانادا و آمریکا، آمریکای جنوبی شامل برزیل و گویان، آفریقای شمالی شامل مراکش و تونس و الجزایر و بخش‌هایی از آسیا شامل هند و لائوس و ویتنام، تنها بخش‌هایی از مستعمرات فرانسوی‌ها در عصر استعمار کهن بودند. دورانی که نزدیک به دویست سال به طول انجامید و باعث تغییر در نقشه سیاسی جهان شد.

تا اواخر قرن هجدهم، اوضاع جهان به همین روال پیش می‌رفت؛ یعنی چند کشور استعمارگر در رقابت با هم برای کسب ثروت بیشتر به کشورهای دیگر قشون‌کشی کرده و تمام منابع و سرمایه‌های آن کشور را به تاراج می‌بردند؛ اما کم‌کم این میل به سلطه‌گری روزافزون باعث شد تا این کشورهای استعمارگر به مستعمرات هم طمع‌کرده و باعث بروز جنگ‌هایی بین آنان شد؛ جنگ‌هایی که به‌مرور باعث تضعیف قدرت استعمارگران شد. از سویی دیگر، مردم کشورهای مستعمره که در طول این سال‌ها تحت فشارهای شدید روحی و جسمی بودند به فکر استقلال کشورهای خود افتادند. آن‌ها تصمیم گرفتند دیگر تحت سلطه کشورهای استعمارگر نباشند؛ پس، با ایجاد شورش‌های گسترده در سرزمین‌هایشان تصمیم به اخراج استعمارگران از کشورهایشان گرفتند. بدین‌گونه فصل دوم تاریخ استعمار در اواخر قرن هجدهم به پایان خود نزدیک شد.

آن چیزی که ما از فرهنگ و تمدن غرب در ذهن داریم تصویری زیبا و دل‌انگیز از پیشرفت و توسعه و انسانیت و فرهیختگی در اروپاست، اما موضوعی که از چشم اغلب ناظرین پنهان می‌ماند زیربنای این ساختمان به‌ظاهر باشکوه و مجلل است؛ زیربنایی که با چپاول و غارت عظیم منابع و سرمایه‌ها، قتل و نابودی مردمان و ازبین‌بردن آداب و رسوم و فرهنگ کشورهای مستعمره ساخته شده است؛ زیربنایی که نشئت‌گرفته از حس خودبرتربینی، نژادپرستی و موضوعاتی همچون رنگ پوست و ... بوده است.

nojavan7Social1 Portlet

متن برای شناسایی تازه سازی CAPTCHA