دنیای سوفی
اولینکتابی که آقا در بازدید از نمایشگاه کتاب، مستقیم روی آن دست گذاشتند و خواندنشان را توصیه کردند، «دنیای سوفی» بود؛ کتابی که خودشان هم آن را خواندهاند. حتی خانم فروشندۀ حاضر در غرفۀ نشر «هرمس» هم این را میدانست که وقتی کتاب را به دست آقا میداد، گفت: «میدانم که اینکتاب را خواندهاید و عکس شما را با آن دیدهام». آقا وقتی اینکتاب را دیدند، گفتند: «خوب است بچههای ما اینکتاب را بخوانند».
دنیای سوفی، نوشتۀ «یوستین گوردر» (بعضی انتشاراتیها «یاستین» هم ذکر کردهاند)، نویسندۀ نروژی است که همه او را با نگاه و داستانهای فلسفیاش میشناسند. اینکتاب قطور او هم یکجور خودآموز داستانی فلسفه است به زبان ساده که تاریخ و مفاهیم فلسفه را از اولیننقطۀ شروع تا عصر معاصر در گفتگوهای مکتوب یکفیلسوف با دختری به نام «سوفی» توضیح میدهد. مطمئن باشید شبیه کتابهای فلسفی بزرگسالانه نیست که خواندنش خستهتان کند! برعکس! مثل خیلی دیگر از آثار نوجوانپسند آقای گوردر، آنقدر روان و خوشخوان نوشته شده که بعد خواندنش، حتماً به بیشتردانستن از فلسفه علاقهمند خواهید شد.
داستان دوشهر
چندسال پیش، آقا از ناشران خواستند آثار کلاسیک را برای نوجوانها تلخیص کنند. این «آثار کلاسیک» به همانرمانهای معروف و پیشکسوت دنیا از نویسندگان بزرگ و سرشناس گفته میشود که همۀ اهالی کتاب، بهخوبی میشناسندشان. یکی از معروفترین آنها هم همین «داستان دوشهر» است که پرتیراژترینکتاب جهان هم هست. وقتی غرفهدار نشر افق اینآمار را به حضرت آقا ارائه میداد، بر جمع معلوم شد آقا پیشتر اینکتاب را خواندهاند و آن را بهخوبی میشناسند! چون رو به آقای صالحی، وزیر ارشاد، گفتند: «اینکتاب دربارۀ یکانگلیسی است که به فرانسه میرود و آنجا ماجراهایی دارد».
اگر بخواهیم معرفی موجز آقا را کمی بیشتر کنیم، باید بگوییم اینکتاب خواندنی، اثر «چارلز دیکنز»، نویسندۀ معروف و پرطرفدار انگلیسی است که احتمالاً او را با معروفتریناثرش، «آرزوهای بزرگ» میشناسید. البته اینطور که آمارها میگویند، داستان دوشهر اقبال بیشتری از آرزوهای بزرگ داشته و بیشتر از آن تجدیدچاپ شده!
داستان این اثر در طول انقلاب فرانسه رخ میدهد و روایت مفصلی است از اتفاقاتی که بر سر جامعۀ اشرافی و انقلابیون فرانسه میرود. با خواندن داستان دوشهر، شما اطلاعات کاملی دربارۀ انقلاب فرانسه و جزئیات اجتماعی و سیاسی آن به دست میآورید. در عین حال، سرگذشت «لوسی»خانم را هم که زندگی خود، پدر، همسر و دوستانش با اتفاقات اینانقلاب گره خورده، دنبال میکنید.
من پناهنده نیستم
دیگر کسی نیست که نداند آقا طی همۀ اینسالها، چقدر دغدغۀ فلسطین و مردمش را داشتهاند. پس وقتی کتاب داستانی دربارۀ فلسطین، آن هم به قلم کسی که با اینسرزمین پیوند و خویشاوندی دارد، چاپ شود، حتماً مورد توجۀ ایشان قرار خواهد گرفت.
وقتی خانم حاضر در غرفۀ انتشارات «شهرستان ادب»، «من پناهنده نیستم»، اینکتاب ترجمهشده از عربی را به حضرت آقا نشان دادند، ایشان «احسنت» و «آفرین» گفتند و از روی رضایت، لبخند زدند. تسلط آقا به زبان و ادبیات عرب اینجا هم بهانۀ ظریفی داشت تا خودش را نشانمان بدهد. ایشان از تلفظ نام نویسنده پرسیدند: «رَضَوی یا رِضوا؟!» و با لبخند شرمگین مسئول غرفه مواجه شدند که میگفت تا امروز «رضوی» میخواندهاش و شاید باید دوباره تلفظ را بررسی کند.
اینکتاب، روایت زندگی یکخانوادۀ فلسطینی است که جور اسرائیلیها، ناچار به کوچشان کرده و «رضوی عاشور»، نویسندۀ مصری که همسری فلسطینی هم دارد، آن را نوشته است. داستان از زبان «رقیه»، مادر خانواده روایت میشود و بسیار جذاب و پرکشش است.
خورشید در سایه
بازدید حضرت آقا از غرفهها تمام شده بود و ایشان داشتند از نمایشگاه خارج میشدند که فروشندگان غرفۀ انتشارات «موزۀ انقلاب و دفاع مقدس» صدایشان کردند تا کتابی را به ایشان نشان بدهند. خدا خیرشان بدهد که بهانه شدند ما هم بیشتر با اینکتاب آشنا شویم!
کتابی که در دست آنها بود، «خورشید در سایه» نام دارد و زندگینامۀ «شهیدحاجعماد مغنیه» است؛ شخصیت مورد علاقۀ حضرت آقا. وقتی غرفهداران برای آقا توضیح دادند که میخواهند کتاب را برای سیدحسن نصرالله هم بفرستند و از ایشان خواستند کتاب را امضا کنند، آقا قبول کردند و امضای آشنایشان را بر پیشانی کتاب نشاندند.
خورشید در سایه، کتابی 366صفحهای است که «الهه آخرتی» آن را در سهبخش زندگینامه، تصاویر و ضمائم نوشته و تنظیم کرده است. حتماً یادتان هست که شهیدعماد مغنیه که بیشتر به نام «حاجرضوان» میشناختندش، یکی از فرماندهان ارشد حزبالله لبنان بود که صهیونیستها سالها به دنبال ترورش بودند. او سرانجام در سال 1386 در سوریه به شهادت رسید.
مضرّ بیتابلو!
همهاش که این نیست! نمیشود از خواندنیها گفت و از نخواندنیها نه!
حواس آقا مثل همیشه جمع است. ایشان با دقت و نکتهسنجی خاص خودشان، در سخنرانی میانۀ بازدید، به کتابهایی هم که نباید سراغشان رفت، اشاره کردند و گفتند: «دنیای کتاب، دنیای پیچیدهای است... بعضی کتابها مضرّند و پیداست که مضرّند. برخی کتابها، مضرّ بیتابلو هستند؛ یعنی معلوم نیست از ظاهرش که آنها چقدر مخرباند. برخی از کتابهایی که امروز دیدم، از ایندست بود. به آقای صالحی هم گفتم. اینها را باید مراقبت کرد».
فهرست عناوین اینکتابها کم هم نیست و مدام هم بهروزرسانی میشود! اینها همانکتابهایی هستند که قیصر امینپور در بیبالپریدنش دربارهشان گفته: «بعضی از کتابها پرحرفاند، ولی حرفی برای گفتن ندارند»؛ همانکتابهایی که گفته «تب دارند و هذیان میگویند».
باید خودتان زحمت بکشید آنقدر کتاب خوب بخوانید تا اینمضرّهای بیتابلو را پیدا کنید و بگذارید نخوانده بمانند!
nojavan7CommentHead Portlet