nojavan7ContentView Portlet

کربلا را نفس بکشید
معرفی کتاب پنجره های تشنه
کربلا را نفس بکشید

وقتش همین الان است. همین الان که در و دیوار شهرها بوی کربلا گرفته و هرجا می‌روید حرف رفتن و نرفتن است. یکی از همین روزها کتاب «پنجره‌های تشنه» را دستتان بگیرید. «مهدی قزلی» برای نوشتن اتفاقات یک کاروان خاص با آن‌ها همراه شده ‌است.

1

روایت ارادت عاشقان

کاروانی که اسمش برای لرزاندن دل‌ها کفایت می‌کند، اسم کاروان سفینه‌النجاه بوده و قرار است ضریح تازه ساخته شده امام حسین (ع) را از شهر قم به کربلا منتقل کند.  با یادداشت‌های مهدی قزلی همراه شده و حتی اگر راهی پیاده‌روی اربعین نیستید، با این کتاب دست به شبکه‌های ضریح انداخته و تا خود کربلا نفس بکشید و هوای حرم را استشمام کنید. این کتاب روایت ارادت عاشقانی ا‌ست که شاید هیچ وقت پای‌شان را آن طرف مرز نگذاشته‌اند و حالا در استقبال از کاروان برای ضریحی غوغا می‌کنند که تنها به نام ارباب‌مان متبرک است.  قلم این کتاب حسابی ساده و بی غل و غش است و آدم‌هایش، آدم‌های معمولی این روزگارند و آن قسمتی از وجودشان به چشم می‌آید که در هر روضه لرزیده و گفته‌است: برمشامم می‌‌رسد هر لحظه بوی کربلا. همان اول شما هم دل‌تان را به گوشه‌ای از ضریح بند کنید تا پنجره چشم‌هایتان بیشتر از پیش تشنه یک لحظه نگاه با معرفت به آن ضریح بشود. 

2

دست خط آقا

آقا وقتی این کتاب را خواندند در صفحه اولش نوشتند: «بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌ این حسین کیست که عالم همه دیوانۀ اوست‌ این چه شمعی است که جان‌ها همه پروانۀ اوست‌ اى شعلۀ فروزان، اى فروغ تابان، اى گرمابخش دل‌هاى خلایق! تو کیستى با این شکوه و جلال، با این شیرینى و دلنشینى، با این هیبت و اقتدار، با این‌همه لشکر دل‌به‌همراه، با غلغلۀ فرشتگان که در کنار موکب تو با آدمیان رقابت می‌کنند؟ تو کیستى اى نور خدا، اى نداى حقیقت، اى فرقان، و اى سفینةالنجاة؟ چه کرده‌اى در راه خدایت که پاداش آن خدایى‌شدنِ هر آن چیزى است که به تو نسبت می‌رساند؟ بنفسى انت، بروحى انت، بِمُهجَةِ قلبى انت، و سلام الله علیکَ یومَ وُلِدتَ و یوم اُستُشهِدتَ مظلوماً و یوم تُبعَثُ فاخِراً و مَفخَراً. ۹۳/۲/۲۹ بسیار خوب و با ذوق و سلیقه نوشته شده است؛ و با نگاه هنرمندانه و کنجکاو و نکته‌یاب. خواندم تا ۹۳/۲/۲۸.»

nojavan7Social1 Portlet

متن برای شناسایی تازه سازی CAPTCHA