در اعماق زمین
«مصطفی رضایی کلورزی»، نویسنده جوان این رمان ایرانی که انتشارات کتابستان معرفت آن را منتشر کرده است، فضایی پرهیجان را برای خوانندگانش ترسیم کرده است؛ دورانی که در آن یک بیماری وحشتناک به نام «زی.اُ.» یا «زایو» دنیا را فراگرفته است و تعداد زیادی از جمعیت زمین بهواسطه گسترش این بیماری مردهاند. در این هنگام از جانب کشور فلسطین گزارشی به ایران میرسد که در آن به وجود یک آزمایشگاه مشکوک در اعماق زمین، در منطقهای در فلسطین اشاره میشود. دکتر علی پارسا، محقق و میکروبشناس ایرانی برای یافتن سرنخهایی از زایو و نجات ساکنان زمین با یک گروه آموزشدیده برای رفتن به این آزمایشگاه آماده میشوند، ولی در مسیر با اتفاقات مختلفی روبهرو میشوند. در بخشی از این کتاب میخوانیم:
از جانب کشور فلسطین گزارشی به ایران میرسد که در آن به وجود یک آزمایشگاه مشکوک در اعماق زمین، در منطقهای در فلسطین اشاره میشود
ویروس زی.اُ
«معاون وزارت نور شروع به صحبت کرد:
- دو روز پیش، گزارشی بهصورت فوق محرمانه از وزارت مقاومت جمهوری اسلامی فلسطین به ما ارسال شد مبنی بر اینکه با استفاده از اسکنرهای زیرزمینی، راه مشکوکی به یک آزمایشگاه در اعماق چند کیلومتری زمین کشف کردن. ما از اونها خواستیم هیچ حرکتی نکنن. در این دو روز اطلاعاتی به دست آوردیم که از رئیس سازمان آما (سازمان محرمانه آلودگی میکروبی و امنیتی» میخوام برای ما شرح بدن.
رئیس سازمان محرمانه آلودگی میکروبی و امنیتی تشکر کرد و از روی برگهای صحبتهایش را شروع کرد:
- اول از همه اینکه این راه زیرزمینی، یکی از عمیقترین حفاریهاییه که تاکنون کشف شده. شاید چندساعتی نیاز باشه که شما از راه اصلی و انشعابهای گمراهکننده به آزمایشگاه برسین.
و سپس در ادامه از ویروس زی.اُ. گفت و وقتی شگفتی و حیرت را در چهره دکتر پارسا دید، توضیح داد: دوم اینکه این آزمایشگاه، یک آزمایشگاه فوقالعاده خطرناک و مجهز برای آزمایش، ساخت و تولید سلاحهای میکروبیه. ما احتمال میدیم ویروس زی.اُ. هم در اونجا تولید شده.»
یک آزمایشگاه فوقالعاده خطرناک و مجهز برای آزمایش، ساخت و تولید سلاحهای میکروبیه. ما احتمال میدیم ویروس زی.اُ. هم در اونجا تولید شده
شلیک موشک بهسمت هوارو
و در بخش دیگری از این رمان با ماجرایی جدید روبهرو میشویم:
«- چی شده ادواردو؟ توضیح بده!
دکتر پارسا با صدای بلند پرسید. ادواردو بهتزده، چشم به درجهها و صفحه رادار هوارو داشت. همه با تعجب بهسمت ادواردو برگشتند. تنها کاترینا بود که با چهره وحشتزده و پرسشگر به جلو هوارو نگاه میکرد.
هوارو لرزش خفیفی داشت. صفحهنمایش رادار به رنگ قرمز درآمده بود و صدای بوق دلهرهآور از کابین به گوش میرسید. ادواردو گفت: فکر کنم یه موشک بهسمت ما شلیک شده!»
صفحهنمایش رادار به رنگ قرمز درآمده بود و صدای بوق دلهرهآور از کابین به گوش میرسید. ادواردو گفت: فکر کنم یه موشک به سمت ما شلیک شده!
nojavan7CommentHead Portlet