اشتیاق دیدار
من دارم کاغذهای یادداشتِ توی دستم را که مدام از میان دستکشهای فریزی سُر میخورند مرتب میکنم و صادق که گرمای توی ماشین کلافهاش کرده است با پوشه طلقی شروع میکند خودش را باد زدن. آفتابِ ساعت 3 بعدازظهر پخش شده است توی ماشین و ما خدا خدا میکنیم که زودتر طول این خیابان بلند کوتاهتر شود و ما را برساند به جمع بر و بچههای تشکلهای دانشگاهی که حالا در بیست و سومین روز از ماه مبارک رمضان و در آخرین یکشنبه اردیبهشتماه مشتاق دیدار رهبرند، هرچند که کرونا فرصت دیدار حضوری را ازشان گرفته است. آنجا که «محمد عسگری» دانشجوی دانشگاه شاهد میگوید: «حالا که امسال نوبت من شد برای شرکت در برنامه رمضانی آقا از شانسم باید کرونا بیاید و دیدارمان تصویری باشد.» و این حرفِ همه بچههای مهمان در جلسه رمضانی رهبری بود.
آفتاب رسیده است به گنبد مقبره شهدای دانشگاه. شهید «جواد نظام دوست» و رفیق گمنامش اولین میزبانان ما هستند. خودمان را میرسانیم به تالار شهید سلیمانی تا از گرمای هوا به خنکایش پناه ببریم و نفسی تازه کنیم و ببینم دنیا دست چه کسی است که تیم پزشکی جلومان را میگیرند که «برادر! بفرمایید ماسک و دستکش» و تا سرگرم تجهیز خودمان با لوازم ضد کرونایی هستیم یکی از آنها تپانچه تست کرونا را میگذارد روی شقیقهمان و بعد یکصدای بوق خفیف میآید که یعنی تب ندارید و میتوانید داخل شوید.
در جمع شهیدان
روی صندلیها یکی در میان قاب عکس شهدا را چیدهاند. انگار حواس شهدا باید به همهچیز باشد و در این روزهای کرونایی باید فاصلههای اجتماعی ما را هم پر کنند.
بچههای فنی در حال انجام آخرین هماهنگیهای تصویری بین حسینیه امام خمینی(رحمت الله علیه) و تالار شهید سلیمانی هستند. اعضای تشکلهای دانشجویی یکییکی از راه میرسند با همان شیطنتها و شوخیهای کلاسهای دانشگاه. یکی ماسک صورت یکی از دانشجویانی که روی صندلی ردیف سوم نشسته است را میکشید و دستپاچه آن را رها میکند و میگوید: «اِ اِ اِ اِ رضا تو نیستی؟ حاجآقا ببخشید کت و شلوارتان شبیه رضا بود فکر کردم از بچههای تشکل خودمان هستید حلال کنید ها...»
بچههایی که قرار است امروز سخنرانی داشته باشند، متنهایشان را مرور میکنند. خانم «صبا کرم» فعال گروههای جهادی درمانی مجری مراسم امروز است. این نخستین بار است که در دیدارهای سالهای اخیر رهبری، اجرای برنامه را یکی از بانوان بر عهده میگیرد. حالا جمع دانشجویان کامل شده است. آخرین ارتباطات تصویری گرفته میشود. عقربهها به ساعت 17 و 30 دقیقه نزدیک میشوند. مسئولان از همه میخواهند سکوت را رعایت کنند و روی صندلیهایشان بنشینند. یکی از مسئولان از بچهها میخواهد ماسکهایشان را بزنند. این قولی است که آقا برای سلامت بچهها از مسئولان برنامه گرفته است. تلفن همراه مسئول برگزاری برنامه به صدا در میآید. سکوت سالن را فراگرفته است. دوربینها روشن میشود و آقایی با کتوشلوار طوسی که انگار مسئولیت بالایی دارد و چون روی صورتش ماسک زده است چهرهاش مشخص نیست با صدای بلند میگوید: «آقا وارد حسینیه شدند!» ما فقط تصویرهای داخل سالن را میبینیم و هنوز تصاویر حسینیه روی صفحات تلویزیونهای تعبیه شده داخل سالن باز نشده است اما صدای آقا زودتر از تصویرشان بچهها را سر شوق میآورد: «با کدام دوربین صحبت کنم...؟» و بعد تصویر آقا را همه میبینند: «سلامعلیکم و رحمتالله...» ناگهان یکی از دانشجویان بهرسم برنامههای حسینیه فریاد میزند: «ای رهبر آزاده...آمادهایم آماده»، «خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست...» سالن همراهی میکنند، آقا لبخند میزنند و بچهها برای آقا دست تکان میدهند و ششصد و بیست و هشتمین دیدار آقا با دانشجویان که از سال 1360 برقرار بوده است آغاز میشود.
نردبانی تا پنجرههای آسمان
پشت سر آقا حدیثی از پيامبر اکرم صلیالله عليه و آله نوشته شده است «تَعَلَّمُوا اَلْعِلْمَ فَإِنَّ تَعَلُّمَهُ حَسَنَةٌ» رسول خدا(ص)فرمودهاند: «دانش بياموزيد كه فراگرفتن آن ثواب دارد.» ثوابی که هم دنیای ما را آباد میکند و هم آخرت ما را. ثوابی که هم ما را از دنیا و نیازهای مادیاش بینیاز میکند و هم نردبانی میشود برای اینکه ما را به پنجرههای آسمان برساند.
تلاوت قرآن گره میخورد با زمزمههای روحبخش صلوات و مجری که سخن آغاز میکند، اول سلام همکلاسهای آسمانیمان را به آقا میرساند و از بچههای تشکلهای دانشجویی یاد میکند که جایشان خیلی خالی است و تنها عده کمی از نمایندگانشان در جلسه امروز شرکت کردهاند. از کلاس استاد شاگردی میگوید که یک سال همه انتظارش را کشیدهاند. کلاس درسهای مجازی که حالا باید حضور نتیجهاش را گزارش کنند. اما قبل از شروع جلسهای که قرار است فرصتی برای گفتن و شنیدن و یادگرفتن باشد مگر میشود از شهید حاج قاسم سلیمانی نگفت؟ پس به یاد او شعری که حاج قاسم دوستش داشت را زمزمه میکنند، شعری از سید محمدمهدی شفیعی که میگوید:
کوه باشی، سیل یا باران چه فرقی میکند
سرو باشی، باد یا توفان چه فرقی میکند
مرزها سهم زمیناند و تو اهل آسمان
آسمان شام یا ایران چه فرقی میکند
قفل باید بشکند، باید قفس را بشکنیم
حصر «الزهرا» و «آبادان» چه فرقی میکند...
دغدغههای دیروز و امروز و فردا
در میان بچههای دانشجو ولوله افتاده است. اینکه بتوانند حرفشان را به آقا برسانند اینکه میخواهند صریح و بیتکلف با رهبری صحبت کنند و از حرفهایی بگویند که دغدغههای دیروز و امروز و فردایشان است.
هفت نفر از نمایندگان تشکلهای دانشجویی بهنوبت از دیدگاهها، دغدغهها، نگرانیها و دلواپسیهایشان به آقا میگویند. از اینکه میخواهند بدانند منظور آقا از دولت جوان و حزباللهی چیست تا عدالت آموزشی که اگرچه برایش تلاش شده است اما هنوز محقق نشده است. از اینکه بچههای روستاها در این روزهای کرونایی نمیتوانند به شبکه شاد دسترسی داشته باشند تا گله از اینکه در مدیریت بحران و ماجرایی مثل کمک به خانوادههای آسیب دیده چرا اینقدر دستگاهها موازی کاری انجام میدهند، از اینکه ما هنوز دلمان از انتقام سخت از قاتلان حاج قاسم خنک نشده است و منتظر انتقام سختتری هستیم تا اینکه مسئولان باید بیش از اینها پاسخگو باشند و شفافسازی کنند.
دانشجویان از هر دری گفتند و آقا صبورانه شنیدند و دستآخر همه از آقا انگشتر و چفیه و قرآن میخواستند تا آنجا که مجری برنامه به شوخی گفت: «خوب است این دیدار حضوری نیست و اِلا رهبر باید به همه انگشتر و چفیه هدیه میدادند!»
نمایندگان تشکلهای دانشجویی که صحبتهایشان تمام میشود همه ششدانگ حواسشان را میدهند به صحبتهای آقا. صحبتهایی که باید خوب سر کلاس درس رهبری یاد بگیرند و یک سال وقت دارند عملیاش کنند.
شوقآفرین مثل همیشه
آقا این دیدار را دیداری شوقآفرین میدانند و از تشکلهای دانشجویی تشکر میکنند که بحثهای امسال پختهتر و سنجیدهتر از سالهای قبل بوده است.
آقا از آینده میگویند که متعلق به جوانهاست. جوانهایی که قرار است روزی سکان مدیریت کشور را در دست بگیرند و برای پیشرفت کشور تلاش کنند. برای همین توصیه جدی میکنند که هرکسی به آیندهِ کشور علاقهمند است، ناگزیر باید به جوانها کمک کند.
آقا صحبتهایشان را با خصوصیات ویژه جوانها ادامه میدهند، خصوصیاتی که اگر در یک جامعه نباشد مشکلاتی را برای آن جامعه ایجاد میکند این خصوصیات از نظر آقا «طبیعت جوانی» است که با امید، ابتکار، صراحت، خطرپذیری و خستگیناپذیری همراه است.
باید میدانداری کنیم
رهبری در بخش دیگر صحبتهایشان از یک حقیقت روشن صحبت میکنند. حالا این حقیقت روشن چیست؟ اینکه امروز جمهوری اسلامی طرف یک مبارزه جدی است که یکطرفش جبهه کفر، ظلم و استکبار است؛ جبههای که میخواهد ما را با انواع امکانات، شیوهها و ترفندها از میدان خارج کند. حالا وظیفه ما جوانها در این مسیر چیست؟ آقا معتقدند که ما در مواجهه با جبهه ظلم، کفر و استکبار نباید عقبنشینی کنیم و با میدانداری بر این جبهه غلبه کنیم.
حالا چرا دشمن اینطور با همه توان در مقابل ما ایستاده است؟ آقا اینجا هم دلیل خباثت دشمن را توضیح میدهند «برای اینکه یک الگوی جذّاب برای ملّتها به وجود نیاید.»
آقا در این دیدار یکبار دیگر موضوع تهاجم فرهنگی را هم به دانشجویان گوشزد میکنند و میخواهند حواسشان به نقشههای فرهنگی دشمن باشد اگرچه ما در جهاد فرهنگی هم از دشمن قویتر هستیم.
حالا وقت آن رسیده است که آقا از یک نقشه دیگر دشمن هم صحبت کنند و از جوانان بخواهند خیلی مراقب این نقشه و دسیسه دشمن باشند چون «قدرتهای استعمارگر و سلطهگر سعیشان در ایجاد حسّ حقارت ملّتهاست» کدام ملتها؟ آنهایی که دشمن نقشه تسلّط به آنها را دارد.
مثل سوخت موشک
توصیههای شگفتانگیز آقا به جوانان از آن اتفاقهای خوب جلسه است، توصیههایی که مثل سوخت موشک میتواند مسیرهای چندین هزار کیلومتری را کوتاه کند و ما را زودتر به مقصد برساند. اولین توصیه آقا «خودسازی فردی و اجتماعی» است و فرصتهای باقیمانده ماه مبارک رمضان را بهترین لحظه برای خودسازی میدانند. چگونه؟ با اُنس و ارتباط با قرآن، با نمازی که همراه حضور قلب باشد و در اول وقت ادا شود، با توجّه به دعاها مثل دعای بیستم صحیفه سجادیه. اما چرا باید خودسازی داشته باشیم؟ آقا به این پرسش مهم هم پاسخ میدهند: «برای اینکه از لغزشگاهها راحت و سلامت عبور کنیم.» کدام لغزش گاهها؟ «لغزشگاههایی مثل ترس، تردید، احساس ضعف و انگیزههای ناسالم.»
توصیه طلایی دوم آقا «تقویت مبانی معرفتی و پرهیز از انفعال و انحراف است.» و دراینباره توضیح میدهند که «انفعال یعنی احساس دستبسته بودن، بیفایده بودن، ناامیدی در مقابل حوادث سخت» و «انحراف ــ انحراف فکری و انحراف در مبانی معرفتی است.» که نتیجهاش قرار گرفتن در جمع پشیمانان است.
مثل چراغ راه
آقا در توصیه سومشان از جوانان و دانشجویان میخواهند که «پرچم آرمانخواهی و مطالبهگری را زمین نگذارید.» اما چرا آرمانخواهی اینقدر مهم است؟ «اگر آرمانخواهی وجود نداشته باشد راه را گم میکنیم.»
آقا در توصیه چهارمشان میخواهند که انتقاد در کنار پیشنهاد و بهدوراز پرخاشگری باشد و دوباره از اهمیت امربهمعروف و نهی از منکر میگویند: «نهی از منکر همان اعتراض است، امربهمعروف یعنی پیشنهاد.»
توصیه پنجم آقا درباره گفتمانسازی است. مثل همین جلسهای که تشکیل شده است. اما گفتمانسازی یعنی چه؟ «یعنی همینکه شما یک مطلبی را میگویید، پخش میشود، مجموعه جوان و غیرجوان آن را میشنوند، بهتدریج ذهنیّت درست میکند. این ذهنیّتها همان گفتمان است که یک جهتگیریِ فکری مشخّصی در جامعه به وجود میآورد که باارزش است.»
علاج مشکلات کشور، دولت جوان حزباللهی
آقا در این بخش از صحبتشان به یکی از مهمترین پرسشهای این نشست پاسخ میدهند؟ منظور آقا از دولت جوان و حزباللهی چیست؟ «من البتّه به دولت جوان و حزباللهی معتقدم و به آن امیدوارم و البتّه دولت جوان صرفاً به معنای این نیست که باید یک رئیس دولت جوان، آنهم مثلاً جوان به معنای ۳۲ ساله داشته باشد؛ نه، دولت جوان، [یعنی] یک دولت سرِ پا و بانشاط و آمادهای که در سنینی باشد که بتواند تلاش کند و کار کند و خسته و از کارافتاده نباشد.» و تأکید میکنند که «بههرحال به نظر من علاج مشکلات کشور، دولت جوان حزباللهی و جوان مؤمن است که میتواند کشور را از راههای دشوار عبور بدهد.»
ششمین سفارش و توصیه آقا از آن توصیههایی بود که راستِ کار جوانان است. خصوصاً همان جوانهایی که قرار است کشور را از راههای سخت عبور بدهند و اینجا بود که آقا میگویند: «جبههی انقلاب را گسترش بدهید، یارگیری کنید؛ حذف نکنید؛ هر چه میتوانید جبهه انقلاب را گسترش بدهید، جذب کنید؛ البتّه منظورم جذب منافق نیست، جذب آدم بیاعتقاد نیست؛ جذب آدم معتقدی است که با شما اختلافسلیقه دارد.»
آقا در هفتمین توصیهشان از جوانها میخواهند با کسی که مبانی انقلاب را قبول ندارد و ایجاد تردید در این مبانی میکند و راه غلط را در مقابل پای ما میگذارد، با مماشات رفتار نکنند؛ بلکه با صراحت و با قوّت رفتار کنند.
دکتر ترامپ!
آقا از موضوع نفرت ملتها و دولتها از آمریکا هم صحبت میکنند: «آمریکا علیرغم هزینه سنگینی که در طول سالهای متمادی انجام داده برای اینکه از کشور آمریکا یک موجود جذّاب برای همهِ دنیا به وجود بیاورد، امروز جامعه آمریکایی نهفقط جذّابیّت ندارد، بلکه کشور، جامعهِ و نظام آمریکایی به یک معنا یک موجود منفور در بخش مهمّی از دنیا شده است.»
همچنین آقا با اشاره به دخالتهای ترامپ در امور پزشکی در ماجرای کرونا او را بهطعنه «دکتر ترامپ» توصیف میکنند و میگویند: «البتّه این منفور و مطرود بودن در این سالهای اخیر، یک مقدارش به برکت وجود این آقایانی است که آنجا سرِ کار هستند، [یعنی] این آقایان محترمی که در رأس کشورند؛ آن از رئیس جمهورشان که [دربارهاش] گفتند: «دکتر ترامپ»! یک برنامهای جوانهای طنّاز ما اجرا میکردند [به نام] «دکتر سلام»؛ آدم به یاد آن میافتد.» جملهای که ناگهان با خنده دانشجویان همراه میشود.
رهبری 3 توصیه مهم دیگر هم به جوانها و دانشجویان دارند تا 10 گانه طلایی توصیههایشان کامل شود: «توجّه به پیشرفت علمی، اهمّیّت به مسئله حجاب و حیای اسلامی در محیط دانشگاه و توجّه و مراقبت به سربازگیری دشمن از جامعه جوان کشور توسط دشمنان»
بامزههای دیدار
از نکات جالب این دیدار تکبیر گفتن دانشجویان است که به دلیل بسته بودن صدای جمعیت هنگام سخنرانی، آقا متوجه ابراز احساسات دانشجویان نمیشوند و به صحبتهایشان ادامه میدهند.
اشاره به خودروی پراید از سوی آقا در بخشی از سخنانشان هنگامی که به تشریح مطالبات دانشجویان میپردازند از نکات جالب این دیدار است که نام بردن آقا از این خودرو با استقبال دانشجویان روبهرو میشود.
دقایقی تا افطار مانده است. آقا مثل همیشه برای جوانها دعا میکنند و با یک خبر شیرین همه مهمان لحظه افطار میشوند: «انگشترهایی هم که آقایان فرمودند و آن خانم اشاره کردند، همچنین چفیه و قرآن و مانند اینها را که گفتند، انشاءالله همه را تقدیم خواهم کرد.»
nojavan7CommentHead Portlet