nojavan7ContentView Portlet

فتنه تغلب
شش چرای مهمی که فتنه‌گران درباره وقایع سال‌88 بی‌پاسخ گذاشتند
فتنه تغلب

حالا که غبارها فرو نشسته و همه چیز شفاف است، حالا که پس از ده سال دیگر جای انکار برای کسی نمانده، وقتش رسیده که یک راهنمای جامع و کامل از اتفاقات سال ۸۸ را پیدا کرده و برای یک‌بار هم که شده اول تا آخرین ماجرا را بخوانیم. کتاب «فتنه تغلب» به عنوان یک مرجع خوب، ابعاد فتنه ۸۸ را با اطلاعات دقیق و جدید پیش روی شما قرار می‌دهد. هنوز سوال‌هایی مانده که مسببان این فتنه باید پاسخگوی آن باشند و هنوز چرایی بسیاری از کارها و تصمیمات‌شان به جای خود باقی‌است. به همین دلیل سراغ یکی از مقالات این کتاب با عنوان «چرا؟» رفته و شش مورد از مهم‌ترین سوالاتی که فتنه گران بی‌پاسخ گذاشته‌اند را برگزیدیم که در این مطلب می‌خوانید.

1

چرا به اقتدار کشور ضربه زدند؟

 انتخابات ریاست جمهوری در سال 88 بعد از مقطعی برگزار شد که ایران موفقیت‌هایی در عرصه‌های مختلف به دست آورده بود. برای مثال در بحث منطقه‌ای در دوران پس از پیروزی‌های جبهه مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی بودیم و دوست و دشمن به نقش تعیین کننده جمهوری اسلامی در به ثمر رسیدن این پیروزی، معترف بودند. 
از سوی دیگر، پایداری ملت و نظام در پیشبرد دانش هسته‌ای و موفقیت‌های غیر قابل تصوری که در این خصوص به دست آمده بود، جمهوری اسلامی ایران را در شرایط ممتازی از نظر طرف‌های خارجی قرار داده بود. غربی‌ها به محوریت آمریکا به این نتیجه رسیده بودند رویه‌ای که در رابطه با ایران پیش گرفته‌اند موفق نیست و باید آن را عوض کنند؛ شاهد مثال آن‌که در چهار سال گذشته منتهی به 88، اروپایی‌ها تصمیم گرفته بودند به لحاظ ارتباطات دیپلماتیک با روش بایکوت کردن، ما را تحت فشار قرار دهند؛ نه تنها وزیر خارجه‌مان را نمی‌پذیرفتند بلکه در سطح معاون و مدیرکل وزارت خارجه نیاز امکان مراوده‌ای وجود نداشت، اما چند ماه قبل از برگزاری انتخابات، این وضع تغییر کرد. مسئول سیاست خارجی اروپا مرتب با طرف‌های ایرانی تماس می‌گرفت، فرانسه از وزیر خارجه کشورمان برای سفر به آن کشور دعوت رسمی کرد، کشورهای دیگر از جمله آلمان هم شروع کردند به دعوت کردن. دولت آمریکا هم که تا پیش از این به گفته وزیر خارجه اسبقش دنبال خشکاندن ریشه ملت ایران بود، در بی‌سابقه‌ترین شکل، اقدام به تماس با جمهوری اسلامی ایران کرد؛ رئیس جمهور آمریکا در فروردین سال 88 به رهبر معظم انقلاب نامه نوشت و از موضعی نرم خواستار همکاری در عرصه‌های مختلف شد. مهم‌تر از این، نامه اوباما به حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در بیستم خرداد یعنی دو روز قبل از انتخابات است که به لحاظ زمانی معنای آشکاری دارد. حدس‌شان این بود که بعد از انتخابات جمهوری اسلامی ایران وارد مرحله جدیدی از قدرت می‌شود که دیگر با جمهوری اسلامی قبل از انتخابات، به لحاظ افزایش قدرت فرق می‌کند. 
ولی یک دفعه ظرف ده روز ورق برگشت، اوباما و غربی‌ها شروع کردند به لُغُز خواندن برای ایران. این تغییر موضع ناشی از حوادث پس از انتخابات در حوزه بین‌الملل، واقعیتی است که همه کسانی که به نحوی با آن سروکار داشته‌اند به آن اذعان دارند. به عنوان مثال دبیرکل حزب مردم سالاری می‌گوید:« پیش از انتخابات سال 88 برای شرکت در اجلاس اقتصادی مرتبط با کشورهای آسیایی و ماوراء قفقاز به لهستان رفتم و یک سال بعد هم نیز مجددا در همان اجلاس شرکت کردم، دیدم نوع نگاه‌ها و مباحث مرتبط با جمهوری اسلامی ایران در سال 89 نسبت به سال گذشته فرق کرده است و به خاطر حوادث پس از انتخابات، الکی به مواضع ما گیر می‌دهند و معلوم بود که آن حوادث به اقتدار ما در حوزه سیاست خارجی خیلی ضربه زده است.»
چرا ادبیات دشمنان همیشگی نظام بلافاصله پس از انتخابات 88 تغییر کرد؟ چرا همه در برابر قانون تسلیم نبودند تا اقتدار نظام در مجامع بین‌المللی دچار خدشه نشود؟  

 

 

 

2

چرا به راه‌حل‌ها و تلاش‌های دلسوزان توجه نکردند؟

ممکن است کسانی که شرایط انتخابات سال 88 را درک نکرده و یا از واقعیات تاریخی مرتبط با آن زمان بی‌اطلاع بوده باشند این پرسش آزاردهنده بارها ذهن‌شان را درگیر کرده باشد که چرا تلاشی برای خاموش کردن آتش شعله‌ور فتنه به عمل نیامد و اگر چنین شد چرا به نتیجه نرسید؟ و چه کسانی مسبب شکست این قبیل خیرخواهی‌ها بودند؟
در پاسخ باید گفت کم نبودند افرادی که از موضع نظام یا احساس مسئولیت انقلابی و عقلی، تلاش‌های وافری کردند تا آتش فتنه خاموش شود، اما صد افسوس که همگی بی‌نتیجه ماند. برای مثال به مذاکراتی اشاره می‌شود که با یکی از مسببان حوادث پس از انتخابات و از مسئولین سابق کشور صورت گرفته بود تا نامبرده پشت سر آرمان‌های ملت بایستد. او ابتدا این عذر را بازگو می‌کند که خود و دوستانش به گفتار و رفتار آقای احمدی‌نژاد هم‌چنان معترضند و نمی‌خواهند چنین تصور شود که اعتراض‌های خود را پس گرفته‌اند. گفته می‌شود شما می‌توانید هر نظری در مورد عملکرد دولت داشته باشید و آن را در هر زمان و به هر نحو که لازم می‌دانید اعلام کنید. مطالبه اصلی از شما این است که به شعارهای قانون‌گرایی‌تان ملتزم باشید، از دخالت‌های بیگانگان و تشنج‌آفرینی‌ها اعلام تبری کنید و به اردوکشی‌های خیابانی پایان دهید. ابتدا این خواسته پذیرفته می‌شود و حتی او متنی را هم تهیه می‌کند اما به دلایل نامعلوم هیچ گاه حاضر به انتشار آن نمی‌شود.
همچنین برخی رایزنی‌های صورت گرفته با آقای موسوی بوده که مفصل و متعدد و دارای رفت و برگشت‌های زیادی است. برخی از رایزنی‌ها توسط افرادی صورت گرفته بود که مورد اعتماد و طرف مشورت آقای موسوی برای نامزدی در انتخابات هم بوده‌اند. در دفعات مختلف، آقای موسوی ضمن طرح برخی تصورات و ادعا‌ها، ابتدا همراهی نشان می‌دهد و افراد رایزن را به نمایندگانش ارجاع می‌دهد، اما هر بار که مراجع مسئول با پیشنهاد داده شده موافقت می‌کنند و افراد رایزن، طرح را به مرحله اجرایی می‌رسانند همه چیز به خانه اول بر‌می‌گردد، حرفی جدید و طرحی جدید و روز از نو و روزی از نو. (شرحی از این ماجرا را به روایت دکتر علی آقامحمدی در همین کتاب موجود است که به خوبی این تلاش‌ها را نشان داده و برای کسب اطلاعات دقیق‌تر می توانید آن را مطالعه کنید.) 
این قبیل خیرخواهی‌ها به این دلیل بوده که راه را برای بازگشت این افراد به آغوش نظام باز نگه دارند و خدا می‌داند که اگر به این تلاش‌های بی‌وقفه و خداپسندانه و انقلابی، پاسخ مثبت می‌دادند چگونه نزد خدا و خلق، عزیز می‌شدند و در چه جایگاه مبرّز سیاسی و اجتماعی قرار می‌گرفتند.
اما سوال این‌جاست که چرا به خیرخواهی‌های فراوان و تلاش‌های دلسوزان نظام توجه نشد؟ چرا با یکی از راه‌حل‌هایی که ارائه می‌شد پیگیر مطالبات‌شان نشدند؟

 

 

3

چرا جمهوریت نظام اسلامی را زیر سوال ‌بردند؟

یکی از ابعاد اصلی فتنه که متاسفانه کمتر به آن توجه شده، ادعای دفاع از جمهوریت نظام و قانون‌گرایی بود. در حالیکه اصولا نوک پیکان فتنه، حرکتی قانون‌ستیزانه و کودتا علیه جمهوریت نظام به نام جمهوریت‌خواهی بود. دشمن دانا بر اساس نسخه‌های تجربه شده، دنبال آن بود که به شیوه‌های مختلف به طور مشخص، رهبری را به سازش کشد و با نفی جمهوریت نظام، اساس اسلامیت را هم فروپاشد؛ زیرا به فرموده رهبر انقلاب، اسلامیت نظام بدون جمهوریت، بی معنا است و وقتی سرشان به سنگ خورد و مشاهده کردند که ایستادگی بر پای جمهوریت نظام ریشه در اسلامیت آن دارد، پرده‌ها را کنار زدند و فریاد برآوردند که « انتخابات بهانه است، اصل نظام، نشانه است.» فریاد «مرگ بر اصل ولایت فقیه» در دستور کار قرار گرفت و عکس امام (ره) را پاره کردند و در چاه اهانت به امام حسین (ع) و هتک حرمت عاشورا سقوط کردند. 
بیشترین و سنگین‌ترین فشاری که به آقا آورده شد این بود که رهبر انقلاب، قانون را بر اساس منویات سیاسی عده‌ای زیر پا گذارند و با ابطال آراء مردم، جمهوریت نظام را وتو کنند. عین تعبیر معنادار ایشان در جلسه با نمایندگان ستادهای نامزدهای انتخابات در روز سه شنبه 26 خرداد 88 چنین بود: « ابطال؛ یعنی زدن توی دهن مردم؛ چهل میلیون آدم آمدند پای صندوق رای دادند. من بگویم شما غلط کردید رای دادید؛ چنین چیزی مگر ممکن است؟ مطلقا من این را قبول نخواهم کرد.»
موضع آشکار آقا که بارها تکرار شد کوتاه و گویا و صریح بود، مطمئن باشید من زیر بار حرف باطل و غیر منطقی نمی‌روم و تا زنده‌ام از رای مردم دفاع می‌کنم. 
جمهوری اسلامی یعنی آن نظام سیاسی‌ای که برای مردم، حق قائل است. مشکل ما در نظام جمهوری اسلامی فقط این نیست که مردم به ما بدبین می‌شوند یا از ما عقیده‌شان برمی‌گردد، مشکل ما تکلیف شرعی هم هست. حق مردم ناشی از حق الهی و تکلیف الهی است. 
یکی از تفاوت‌های اساسی انقلاب اسلامی با دیگر انقلاب‌ها این بوده است که انقلاب اسلامی پس از واژگونی رژیم پهلوی و در شرایطی که هنوز تثبیت نشده و معلوم نبود بتواند در برابر انواع توطئه‌ها دوام بیاورد و کمتر از سه ماه از پیروزی‌اش نگذشته، نوع نظام سیاسی را به رای و انتخاب مردم واگذار کرد و با رای مردم، قانون اساسی تدوین شد و بر اساس آن و به موجب انتخابات مختلف، نهادهای قانونی یکی پس از دیگری سامان یافت. مهم‌ترین علت چنین تفاوتی بین انقلاب اسلامی و دیگر انقلاب‌های جهانی، ناشی از دینی بودن حکومت و رهبری بر اساس آموزه‌های دینی بوده است. 
حال سوال این‌جاست که چرا فتنه‌گران با درخواست ابطال چهل میلیون رای، جمهوریت نظام اسلامی را زیر سوال می‌بردند؟   

 

4

چرا با دشمنان قسم خورده نظام، مرزبندی نکردند؟

در تحلیل رخدادهای پس از انتخابات 88 باید از خلط دو مطلب اجتناب کرد؛ یکم این‌که فعالیت گسترده و سازمان یافته پس از انتخابات برای مقابله با نظام از سوی بیگانگان دنبال شده است، در نتیجه می‌توانیم خط کلی و مدیریت آن را دارای منشا خارجی بدانیم؛ و اما مطلب دوم این‌که اگر بخواهیم از این مسئله نتیجه بگیریم که عوامل داخلی نقشی نداشته‌اند، پاک کردن بخشی از صورت مسئله است؛ زیرا فتنه که نمی‌توانست در خلا شکل بگیرد و اگر برخی از فعالان سیاسی و خواص و نامزدها و حامیان آن‌ها بهانه به دست دشمن نمی‌دادند بیگانگان نمی‌توانستند غلطی بکنند. 
بدون تردید یکی از اصول مورد تاکید امام و رهبری معظم، مرزبندی با دشمنان ملت و خواست و تبلیغات آن‌ها است. رهبر انقلاب اصرار داشته و دارند افراد و گروه‌ها در زمین دشمن بازی نکنند و بهانه به دست بیگانگان ندهند ولیکن عده‌ای فهمیده یا نفهمیده، موجی را در سال 88 به راه انداختند که دشمن بر آن سوار شد و هزینه‌های جبران ناپذیری بر کشور تحمیل کرد. 
متاسفانه یکی  از اشتباه‌های مهلک برخی افراد و گروه‌ها این است که گمان می‌کنند به کمک انواع حمایت‌های بیگانگان می‌توانند به هدف مورد نظرشان برسند، اما غافلند از این‌که اغلب بارکش دشمنان ملت می‌شوند و به تعبیر امام، دشمن حرف خود را از زبان خودی‌ها می‌زند. هرکس دوران رهبری امام را درک کرده باشد و یا بیانات ایشان را مطالعه کند نمی‌تواند این حقیقت را پنهان دارد که حضرت امام، چقدر در برابر مداخلات دشمن در امور کشور  به ویژه در عرصه سیاسی حساس بودند و چه موضع محکم و عزت‌آفرینی داشتند؛ چرا که مداخله بیگانگان، نقض استقلال ملت و کشور است. این موضع امام، منطبق بر آموزه‌های دینی و رفتاری عقلانی بود که رهبر انقلاب نیز همواره بر آن پای فشرده‌اند. 
اضافه بر آن‌که در این قبیل موارد که پای حمایت و مداخله بیگانگان در مسائل داخلی به میان می‌آید، برای آقا قابل قبول نبوده و نیست که ببینند مسئولین یا نخبگان به وظیفه‌شان در بیزاری نسبت به دشمن، کوتاهی می‌کنند و یا آن را نادیده می‌گیرند. از نظر ایشان، این کوتاهی، خود جرمی مستقل و گناهی نابخشودنی است.
در همان روزهای نخست برافروخته شدن آتش فتنه، یکی از افراد مشهور نامه‌ای به رهبر انقلاب می‌نویسد و ادعایی را مطرح می‌کند از سنخ آنچه کم‌وبیش همان فرد و دوستانش در جامعه منتشر کرده بودند. رهبر انقلاب برای نویسنده پیام می‌دهند و از جمله او را در برابر این پرسش قرار می‌دهند که مگر نمی‌گویید راهپیمایی 25خرداد راهپیمایی سکوت بود؛ چرا حمله به بسیج و تلاش بری تصرف آن و دست‌یابی به اسلحه موجود در پایگاه را محکوم نکردید؟ چرا وقتی حمایت مقامات آمریکایی و صهیونیستی را دیدید، از آن‌ها اعلام بیزاری نکردید؟
اگر فقط همین دو پرسش رهبری انقلاب را پاسخ می‌دادند، برادری‌شان را با انقلاب و مردم ثابت کرده بودند. افسوس که چنین نکردند و خود و کشور و ملت را به دردسر انداختند. 

5

چرا از پیشنهادات برای رفع شبهه‌ها استقبال نکردند؟

فتنه 88 علاوه بر این‌که حیثیت نظام اسلامی را در نزد جهانیان لکه‌دار کرد، در داخل کشور نیز ذهنیت جمع زیادی از مردم را که صادقانه در انتخابات شرکت کرده بودند، مشوش کرد. بنابراین ممکن است گفته شود طرح ادعای تقلب منجر به آن شد که بخشی از نخبگان و آحاد رای‌دهندگان نسبت به درستی نتیجه اعلام شده دچار ابهام شوند. چرا به این واقعیت توجه نشد؟ پاسخ آن است که نه‌تنها به این واقعیت توجه شد، بلکه تلاش‌های گوناگونی هم برای ابهام‌زدایی به عمل آمد که ریشه در اعتقاد رهبرانقلاب به حق دانستن جامعه و صیانت از حق‌الناس داشت. 
حرف اول آقا در دیدار با نمایندگان ستادهای نامزدهای انتخابات 88 این بود که اصرار بر ابطال انتخابات آن هم بدون منطق و مدرک، اصرار باطلی است؛ اما چون حق‌الناس شقوق متعددی دارد که یکی از آن‌ها رفع شبهه از حقیقت رای است، حرف دوم رهبر انقلاب این بود که ابهام داشتن در نزد عده‌ای، یک واقعیت است و توجه به این واقعیت و کشف حقیقت، انتظار حقی است که رهبری پای آن ایستاده است:« بالاخره یک جمعی از دوستان و اهالی انقلاب نسبت به یک قضیه‌ای اگر ابهام دارند، درستش این است که ما ترتیبی بدهیم، کاری بکنیم که این ابهام برطرف بشود. [اما] راه دارد؛ راه قانونی دارد.»
آقا خیال همه را راحت کردند:« من به آقای مهندس موسوی هم گفتم؛ ایشان هم قبول کرد از من که راه، راه قانونی است؛ از همان طریق قانونی مشی کنند، من هم قرص و محکم پشتش می‌ایستم. شما بدانید من با آقایان شورای نگهبان و با آقایان وزارت کشور رودربایستی ندارم؛ می‌ایستم پایش تا این‌که این قضه حل بشود.» ای کاش افراد مدعی با این موضع آقا به دنبال کشف حقیقت رای مردم بر‌می‌آمدند؛ لیکن چنین نشد؛ چرا؟
رهبر انقلاب در پایان همین جلسه تاکید کردند تمام صندوق‌هایی که نامزدها در مورد آن هر نوع شکایتی دارند، و یا به شکل تصادفی تعدادی از صندوق‌ها را باز‌شماری کنند و اگر تفاوت معناداری مشاهده شد کار را تا بازشماری همه صندوق‌ها ادامه دهند. 
پند‌آموز است اگر به نمونه‌های ویژه‌ای از تلاش‌های ابهام‌زدا که در کتاب فتنه تغلب نقل شده است مراجعه کنیم.
 اقداماتی که به دنبال آن بود تا به کمک روش‌های متعارف قانونی و یا حکم حکومتی و حتی سازوکارهای عقلانی، حق را بر آن‌هایی که به دنبالش بودند عیان سازد و هیچ راز سر به مهری باقی نماند. اما کمی تفکر کنیم که چرا از این قبیل پیشنهاد‌های حقیقت‌یاب استقبال نشد؟
واقعا انسان شگفت‌زده می‌شود که کدام نظام سیاسی حاضر است چنین پیشنهاداتی را به معترضین بدهد و شگفتی بیشتر آن‌که چرا معترضین نباید بپذیرند؟! به نظر می‌رسید پاسخ جز این نیست که هر فرد و جمع و نظام سیاسی که اطمینان به درستی عملش داشته باشد، نگرانی از این قبیل راستی‌آزمایی‌ها ندارد و به قول معروف آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است. 
پس اگر مسببان حوادث پس از انتخابات، حقیقتا معتقد بودند آراء مردم جابه‌جا شده است، چرا حاضر نشدند به اتکا موضع صریح و قاطع رهبر انقلاب به بازشماری آراء تن دهند؟ 

6

چرا به رفع فضای غبار‌آلود کمک نکردند؟

بُعد دیگری از فتنه که لازم است به آن اشاره شود ایجاد تردید در بین بخشی از مسئولین و نیز خواص و نیروهای وفادار به نظام و رهبری بود. رفتار و مواضع دو پهلو و توام با تردید، منشا حیات چند ماهه فتنه و مانع شفافیت و اصلاح موضع‌های نادرست شد.
رهبر انقلاب خود نقل می‌کنند:« من واقعا باورم نمی‌آمد که او [آقای موسوی] اهمیت حرفی را که زده نداند یا منکر شود، می‌خواستم به او تنبهی بدهم و انتظار داشتم او متنبه شود و موضع و رفتار خود را اصلاح کند؛ اما حرف‌هایی که زد من را خیلی متعجب کرد.» آقای موسوی گفته بود انتخابات باید ابطال شود؛ ما امروز با آقای هاشمی و آقای خاتمی و آقای ... جلسه داشتیم؛ همه اتفاق نظر داشتند انتخابات باید ابطال شود. 
رهبر انقلاب با شنیدن این ادعا افرادی را مامور می‌کنند تا این ادعا را از افراد مذکور جویا شوند. در پاسخ، آقای هاشمی و آقای خاتمی هر دو می‌گویند بحث ابطال انتخابات در جلسه مطرح شد اما ما با آن مخالفت کردیم. 
به هرحال این‌که نسبت‌های داده شده آقای موسوی به دو نفر فوق راست بود یا غلط، موضوع این نوشته نیست بلکه هدف جلب توجه به این واقعیت انکارناپذیر است که اگر فقط همین افراد، آقای موسوی را از ایستادگی در برابر نظام باز می‌داشتند و یا همچنان که ادعای آقای موسوی را خصوصی تکذیب کردند، به مردم نیز می‌گفتند که با ابطال انتخابات مخالفند، مطمئنا بذر تردید در جامعه کاشته نمی‌شد و آتش فتنه این‌گونه شعله‌ور نمی‌شد. 
علاوه بر واقعیت فوق، آنچه بر غبارآلودگی فضای پس از انتخابات می‌افزود، این نکته تاسف‌بار بود که مدعیان تقلب در انتخابات، در جلسات خصوصی مواضعی مغایر با ادعای دست بردن در آراء مردم داشتند. به این شهادت نماینده آقای موسوی چهار روز پس از انتخابات و در جلسه نمایندگان ستاد‌های نامزد‌ها با رهبر انقلاب توجه کنید؛ « صندوق‌ها را بیست بار هم بشمارند، نتیجه آرا عوض نخواهد شد. اگر صندوق‌ها را بازشماری کنند، خیلی اتفاقی رخ نمی‌دهد؛ ممکن است یک کمی این‌ور و آن‌ور بشود.»
یکی از افراد شاخص و سازمان‌دهنده فعالیت‌های انتخاباتی آقای موسوی که سابقه برگزاری انتخابات در دوره آقای خاتمی را داشته، خود اذعان کرده که بر اساس گزارش‌های دریافتی از سراسر کشور تا صبح روز شنبه 23 خرداد، برای ما مشخص شد آقای موسوی رای نیاورده است. وی می‌گوید که این مطلب را برای آقای خاتمی هم گفته است. 
از سوی دیگر یکی از مسئولین دفتر رهبر انقلاب از نماینده آقای موسوی سوال کرده بود شما که می‌‌دانستید تقلب نشده و در دوم خرداد هم برای جلوگیری از تشنج و آشوب، آقای ناطق‌نوری را متقاعد کردید، چرا این دفعه نرفتید به آقایان بگویید که تقلب نشده‌است؟ اما او در پاسخی کوتاه و بسیار تلخ می‌گوید: « گفتم اما قبول نکردند».

اعتراض به نتایج انتخابات که در سال 88 شاهد آن بودیم نه برای اولین بار بود و نه آخرین بار. در انتخابات قبل از 88 افرادی مثل آقای هاشمی و ناطق‌نوری با تصمیم به موقع مانع از برهم‌خوردن آرامش پس از انتخابات شدند. به همین سبب بود که در سال 88 رهبری معظم از افراد مشخصی که امکان نطق داشتند و یا دارای موقعیت اجتماعی یا منصب حکومتی بودند و یا ادعای خط امامی داشتند، به صراحت خواسته بودند که موضع بگیرند و نگذارند فضا غبارآلود بماند تا مانع از تشخیص حق و باطل شود. 
هنوز این اعتراض رهبر انقلاب به مسببان حوادث پس از انتخابات بی‌پاسخ مانده‌است که چرا شما که در جلسات خصوصی می‌گویید تقلب نشده‌است، در مجامع عمومی این حقیقت را بیان نمی‌کنید؟ 

 

برگرفته از کتاب « فتنه تغلب»

 

nojavan7Social1 Portlet

متن برای شناسایی تازه سازی CAPTCHA