ریشهدار اما غیرمنتظره
انقلاب با اینکه از ضروریترین پدیدههای اجتماعی است و بر سر راه خود مقاومتهای بسیاری را در هم میشکند ولی سخت غیرقابلپیشبینی است و با اینکه در زمینههای سیاسی و اجتماعی عصر خودش ریشه دارد اما در زمانی که به وقوع میپیوندد، همه را شگفتزده میکند.
انقلاب تحولی اساسی، سریع و ریشهداری است که بهندرت به وقوع میپیوندد ولی بهمحض وقوع، جامعه را زیرورو میکند و نظم جدیدی را برقرار میسازد. یکی از اولین انقلابهای عصر جدید، انقلاب مردم فرانسه در قرن هجدهم است.
در سال 1789 انقلابی مردمی در فرانسه اتفاق افتاد؛ انقلابی با حضور عموم مردم و با رهبرانی مردمی که دارای افکاری نو بودند. یکی از اهداف اصلی آنها رها شدن از ظلم و ستم حکومت و برقراری حکومتی مردمسالار بود. حکومتی که مردم به دنبال ایجاد آن بودند، حکومتی بدون خودکامگی شاه و فساد دربار بود.
انقلاب تحولی اساسی، سریع و ریشهداری است که بهندرت به وقوع میپیوندد ولی بهمحض وقوع، جامعه را زیرورو میکند
انقلابی که دزدیده شد!
انقلاب فرانسه بالاخره و پس از تلاشهای مردم به پیروزی رسید؛ دست شاهِ فرانسه از قدرت کوتاه شد. انتظار میرفت که حکومت مردمی روی کار بیاید ولی انقلاب دزدیده شد! گروههای افراطی یکی از پس دیگری روی کار آمدند و به دست یکدیگر از بین رفتند. اهداف انقلاب فراموش شد و هر گروه به دنبال رسیدن به منافع خودش بود. بسیاری از رهبران پیشتاز انقلاب تا سالهای کوتاهی پس از آن کنار زده و یا حتی اعدام شدند. انقلاب بیسر بود، انقلاب بیسر مُرد...از سال 1789 که سال وقوع انقلاب است تا سال 1792 که جمهوری اول فرانسه شکل میگیرد، سالهایی پر هرجومرج است. سالهایی که مجمع ملی فرانسه تشکیل شده است و پادشاه همچنان زنده است و گروههای مختلف درباره شکل حکومت با یکدیگر در حال نزاع هستند. اعلامیه حقوق در این سالها منتشر میشود، قانون اساسی مهم سال 1791 فرانسه در این مدت و توسط مجمع ملی به تصویب میرسد و پادشاهی فرانسه بهعنوان پادشاهی مشروطه شناخته میشود.
پس از انقلاب فرانسه انتظار میرفت که حکومت مردمی روی کار بیاید ولی انقلاب دزدیده شد!
عصر وحشت در فرانسه
با تشکیل جمهوری اول در سال 1792 و عبور از پادشاهی مشروطه، فصل جدیدی در تاریخ فرانسه شکل میگیرد که مدت زیادی دوام نمیآورد. پادشاه در سال 1793 اعدام میشود. «عصر وحشت در فرانسه به معنای رسمی آن از اواخر سال 1793 آغاز میشود.» (برینتون، 1390: 234) گروهی از افراد که با عنوان ژاکوبنها شناخته میشدند با رهبری «ماکسیمیلیان روبسپیر» روی کار میآیند؛ در حدود یک سالی که تا سال 1794، روبسپیر محور کارها را به دست دارد، عصر ترور و وحشت نامیده میشود؛ او هزاران نفر را اعدام میکند تا درنهایت خود توسط گروه دیگری از انقلابیون در سال 1794 اعدام میشود.
دوباره پادشاهی
در این سالها گروه سومی روی کار میآیند و با پایان جمهوری اول در سال 1799، ناپلئون بناپارت قدرت میگیرد. او در ابتدا گماشته گروهی است که پس از اعدام روبسپیر در رأس امور اجرایی قرار میگیرند و سپس خود به یکی از اعضای اصلی گروه سه نفرهای تبدیل میشود که حاکم امور در فرانسه هستند و درنهایت در سال 1804 ناپلئون رسماً اعلام پادشاهی میکند! «نهاد باستانی سلطنت فرانسه پس از آنکه یکبار موج طوفانی انقلاب کنارش زد، در سال 1800 دوباره برقرار شد... این اصول رژیم پیشین بودند که تجدید حیات یافتند و به تأیید حکومتهای بعدی رسیدند.» (توکویل، 111) الکسی دوتوکویل که یکی از دقیقترین دانشمندان و راویان انقلاب فرانسه است درباره شکست خوردن انقلاب مینویسد: «در میان ملتی که بهتازگی سلطنت را برانداخته بودند، اقتدار متمرکزی سربلند کرد که قدرتهایش گستردهتر، سفت و سختتر و حتی مطلقهتر از قدرتهایی بودند که هر پادشاه فرانسوی تا آن زمان به کار گرفته بود.» (همان: 326)
از بین رفتن آرمانها
از 1789 تا 1804 پانزده سال مهم در تاریخ فرانسه و تاریخ انقلابهای جهان است. مردم فرانسه با خوندل انقلاب کردند و سالها سختی و رنج را تحمل کردند تا حکومت مردمسالار را روی کار آورند ولی فقط 15 سال بعد از انقلاب پادشاهی بیرحمتر از قبلیها روی کارآمد و انقلاب بهکلی از مسیر خود منحرف شد؛ در کشوری انقلابی، واقعاً پادشاهی جدید تاج سلطنت به روی سر گذاشت! و پس از ناپلئون هم افرادی از خاندان سلطنت قبل از انقلاب، روی کارآمدند. و این یعنی شکست کامل انقلاب مردمی 1789. گروههای اولیه انقلابیون و رهبران برجسته انقلاب از بین رفتند و کنار گذاشته شدند. هرچند که دهها سال بعد مجدداً جمهوری در فرانسه شکل گرفت ولی همه این سالها سرنوشت دوران تاریک پادشاهی و دیکتاتوری بعد از انقلاب است. ظهور پادشاهیها و دیکتاتوریهای غیر مردمی در انقلابهای متعدد آنقدر تکرار شده است که کسی مثل کرین برینتون که خود از جامعهشناسان برجسته است میگوید: «دیکتاتوریها و انقلابها به ناگزیر، سخت همبستهاند.» (برینتون، 243)
همان انقلاب سال 57
انقلاب اسلامی مردم ایران در سال 1357 سرنوشتی متفاوت داشته است؛ انقلاب اسلامی یک استثناست. اهداف انقلاب اسلامی، اهداف روشنی بود. شیوه حکومت در جمهوری اسلامی از سالها قبل در بیانات امام خمینی رحمتالله علیه مشخص شده بود و درسهای ولایتفقیه امام در نجف، بهخوبی هدفداری و تصادفی نبودن وقایع بعد از انقلاب را نشان میدهد. انقلاب اسلامی هیچگاه از مردمسالاری کوتاه نیامد، انقلاب ربوده نشد، مردم تا سالهای بعد از انقلاب، همواره پشتیبان نظام انقلابی حاکم و رهبری آن بودند و همچنان هستند. تلاشهای زیادی برای خفه کردن انقلاب در نطفه صورت گرفت ولی انقلاب همان مسیری را در پیش گرفت که از سالهای قبل از آن مشخص شده بود. استکبارستیزی، استقلال، مردمسالاری، اسلامگرایی، دفاع بیوقفه از مظلومان و پیشرفت علمی و اقتصادی کشور در همه این سالها شاید با فرازوفرودهایی روبرو شده باشد ولی خط سیر اصلی انقلاب هیچگاه منحرف نشده است. افرادی که در این سالها میخواستند هرکدام از ارکان این انقلاب را بدزدند و آن را منحرف کنند، خود با حضور همهجانبه مردم انقلابی، کنار گذاشته شدند و دشمنان خارجی انقلاب یا آنان که احیای عصر تاریک قبل از انقلاب و از بین بردن جمهوری را در سر میپروراندند، کاری از پیش نبردند تا این انقلاب همان انقلاب سال 1357 باشد؛ همان جمهوری اسلامی، نه یک کلمه بیش نه یک کلمه کم!
انقلاب اسلامی هیچگاه از مردمسالاری کوتاه نیامد و انقلاب ربوده نشد
* منابع
دوتوکویل، الکسی، انقلاب فرانسه و رژیم پیش از آن، ترجمه محسن ثلاثی، تهران: انتشارات مروارید، 1395.
برینتون، کرین، کالبدشکافی چهار انقلاب، ترجمه محسن ثلاثی، تهران: زریاب، 1390.
https://www.conseil-constitutionnel.fr/sites/default/files/as/root/bank_mm/anglais/cst2.pdf
http://wp.stu.ca/worldhistory/wp-content/uploads/sites/4/2015/07/French-Constitution-of-1791.pdf
nojavan7CommentHead Portlet