nojavan7ContentView Portlet

پدافند اراده
روایت ایستادگی علمی دانش‌پژوهان جوان در دل جنگ دوازده‌روزه
پدافند اراده
تکتم دره‌کی

در روزهایی که صدای پهپاد و آتش پدافند گاهی جای زنگ تفریح را می‌گرفت، چند نوجوان تصمیم گرفته بودند از چیزی دست نکشند: از رؤیای یاد گرفتن و از آرزوی سربلندی. خیابان‌ها پر از ازدحام و دل‌ها آکنده از نگرانی بود، اما در ذهنِ آرام و مصممِ این بچه‌ها و در دفترهای پر از فرمولشان، هنوز امید جریان داشت.  

1

کلاس‌های خاموش،‌ ذهن‌های روشن

کلاس‌ها یکی پس از دیگری تعطیل می‌شد، بعضی درس‌ها از پشت صفحه‌ تلفن و پیام‌رسان ادامه می‌یافت و اینترنت هم چون چراغی در غروب، گاهی روشن و گاهی خاموش بود. با همه‌ این دشواری‌ها، بچه‌های تیم‌های المپیاد، در مسیر علم، دست از کار نکشیدند.  
در خرداد و تیر هر سال، روزهای المپیادی‌ها به اوج حساسیت می‌رسد. برنامه‌های فشرده‌ جمع‌بندی و تمرین‌های پایانی آنان با دقتی نظام‌مند پیش می‌رود؛ اما امسال، درست در آن روزهای تعیین‌کننده، جنگِ تحمیلی دوازده‌روزه‌ رژیم کودک‌کشِ صهیونیستی و ارباب آمریکاییش علیه کشور عزیزمان آغاز شد و همه‌چیز را در هاله‌ای از تردید و التهاب فرو برد.  
آخرین روزهای پیش از آزمون جهانی، حالا سخت‌ترین فصل تلاش هم بود. پروازها لغو شد، رفت‌وآمدها مختل گشت، اما آنچه در نگاه نوجوان‌ها موج می‌زد، امید بود که خاموش نمی‌شد.  
جنگ شاید مسیرها را بست، اما ذهن‌ها را نه. در میان اضطراب و آژیر، این نوجوان‌ها آموختند که دانستن فقط برای روزهای آرام نیست، بلکه گاهی خودِ دانستن، خودِ درس‌ خواندن، می‌شود شکلِ روشنِ پایداری.  
این روایت از آنان است؛ از نسلی که حتی هنگامی که سایه‌ جنگ روی آسمان کشور افتاده بود، خیال بزرگ خود را پس نزده و همچنان به معادله‌ها، ستاره‌ها و آینده می‌اندیشیدند. نسلی که درس خواندن را نه فقط تمرین علم که ادامه‌ ایستادگی می‌دانست.

2

روزهای اول 

روزهای اول، کسی نمی‌دانست اوضاع تا کجا پیش می‌رود و قرار است چند روز طول بکشد. آقای نوروزشاد، رئیس کمیته‌ المپیاد فیزیک، بعدها گفت: «بیشترین حجم کار علمی معمولاً در همان ماه آخر است، وقتی حل مسائل سخت و تخصصی شروع می‌شود. بچه‌ها نیاز به حضور در آزمایشگاه دارند و همه اینها برنامه‌های حضوری بچه‌هاست. ولی امسال اوضاع تغییر کرده و دیگر نمی‌شد کلاس‌ها را برگزار کرد.»  
از یک طرف، ناآگاهی از پایان جنگ و از طرف دیگر لغو پروازها و بسته‌ شدن سفارتخانه‌ها در ذهن بچه‌ها و اساتیدشان رژه نظامی می‌رفت و پا می‌کوبید؛ اما در هر تماس تلفنی مسئولان باشگاه دانش‌پژوهان با بچه‌ها و خانواده‌هایشان در آن سوی خط تماس، صدای آدم‌هایی شنیده می‌شد که بهت زده بودند، ولی ناامید نه! هر بار یکی از اعضای کمیته به بچه‌ها زنگ می‌زد، برای حال‌ پرسیدن، برای روحیه دادن و واقعیت این بود که بچه‌ها همچنان در مسیر بوده و دست از تلاش برنداشته بودند. 

3

دلگر‌می‌ها

برخی از بچه‌ها می‌گویند که از روز چهارم یا پنجم، کم‌کم باورمان شد که  ماجرا جدی است و حتی امکان دارد که بعد از دو یا سه سال تلاش نتوانیم به مسابقات جهانی اعزام شویم. ناگهان آزمون با جنگ گره خورده بود؛ اما همان‌طور که ناامیدی قدم به اتاق‌ها می‌گذاشت، جرقه‌های کوچکی از امید هم روشن می‌شد. یک پیگیری از وزارت آموزش و پرورش، تلاش‌های وزارت امور خارجه، یک تماس از باشگاه دانش‌پژوهان، یا حتی یک پیام کوتاه از هم‌تیمی‌ها، دوباره همه را شارژ می‌کرد. از دل بی‌ثباتی، نوعی ثبات تازه زاده شد: ثبات اراده.  
المپیاد فیزیک قرار بود در پاریس برگزار بشود، ولی سفارت فرانسه در پاسخ مراجعه مسئولان گفته بود: «جان ما برایمان مهم‌تر از دغدغه‌های علمی شماست؛ ما سفارت را باز نمی‌کنیم.» این جمله‌های در ظاهر دلسردکننده، باعث می‌شد بچه‌ها غیرت و همتشان را بیشتر کنند. حرفشان این بود که اگر دنیا در را ببندد، باید از پنجره‌ تلاش رد شد. البته مشکل تنها ویزا نبود. پروازی هم وجود نداشت و هیچ‌کس نمی‌دانست که این سفر واقعاً شدنی هست یا نه. فقط همه می‌دانستیم در هر نقطه‌ای که هستیم حق نداریم دست از تلاش برداریم. هر نامه‌ای که به مقصد می‌رسید، امید تازه‌ای می‌آورد و هر پاسخ منفی، دوباره آتشی روشن می‌کرد زیر اراده‌هایشان.  

4

سلام بر جوانه‌ها 

دکتر کیان‌مهر، رئیس کمیته‌ المپیاد شیمی، بعدها گفت: «ما حساب ویژه‌ای روی روزهای آخر باز کرده بودیم. قرار بود بچه‌ها در آزمایشگاه جمع‌بندی کنند، اما از ۲۳ خرداد همه‌چیز رفت در ابهام. از همان لحظه، تصمیم گرفتیم خیلی زود سراغ راه‌های جایگزین برویم.» سرود همدلی بین نخبگان جوان و نوجوان و مسئولان باشگاه دانش‌پژوهان هم شنیده می‌شد. نخبگان ایرانی تصمیم گرفته بودند هرچه در اختیار دارند خرج کنند؛ از ایده و خلاقیت‌های تازه تا اراده و انگیزه و توسل. دکتر کیان‌مهر با اطمینان عجیبی از دانش‌آموزانش تعریف می‌کند که چطور خودشان بدون اصرار مربی‌ها، مطالعه‌ شخصی را زیاد کردند، تمرین‌ها را بین خود تقسیم کردند و با هر خبری از احتمال اعزام، انرژی‌شان دوچندان شد.  کم‌کم جوانه‌هایی که روزهای اول کم جان بودند قوی شده و یک حس مشترک بین همه شکل گرفت؛ حسِ «نمی‌شود تسلیم شد».  

5

ایرانی عقب نمی‌نشیند

یکی از بچه‌ها به استادش گفته بود: «اگر ما نرویم، بقیه چه فکر می‌کنند؟ نکند خیال کنند ایران عقب کشید؟» بچه‌های تیم‌های جهانی در شرایطی بودند که خیلی راحت می‌توانستند بی‌خیال ماجرا شوند. همه‌شان مدال طلای کشوری داشتند، از کنکور معاف بودند، امتیازهای ویژه نخبگان را گرفته بودند، ولی هیچ‌کدام نرفتند دنبال آسودگی. اراده بچه‌ها فریاد می‌زد که تلاش علمی ما خودش بخشی از مقاومت است.  
هفته‌ آخر اعزام رسیده بود. هنوز از ویزا خبری نبود. روزها یکی‌یکی گذشت تا بالاخره دو روز مانده به پرواز گفتند کارهای اداری تمام شده. ۱۴ یا ۱۵ ساعت مانده به پرواز، بالاخره خبر رسید که ویزا آماده است. آقای نوروزشاد می‌گوید در عین حال که بچه‌ها در مسیر تلاش پرتوان می‌دویدند، ولی احتمال نرفتن وجود داشت و تازه 15 ساعت قبل از پرواز چمدان‌هایمان را بستیم. خانواده‌هایی که با تمام وجود در این ایام کنار دانش‌آموزان و باشگاه دانش‌پژوهان جوان بودند، حالا در سکوتِ پر از شور نمایندگان جوان ایران عزیز را بدرقه کردند. همه می‌دانستند این سفر، فقط سفر علم نیست، رفتن در دل تردید برای حفظ نام ایران است؛ برای اینکه بگوییم ایران زنده است، ایستاده همچون سرو. 

6

دیپلماسی نوجوانی

المپیاد جهانی شیمی در کشور امارات متحده عربی برگزار می‌شد و به‌دلیل تأخیر در صدور ویزا وقتی تیم به مقصد رسید، دیگر مراسم افتتاحیه شروع شده بود. حتی فرصت نکردند وسایل را در محل اقامت بگذارند. مستقیم از فرودگاه به سالن رفتند. خیلی‌ها از دانش‌آموزان ایرانی و اساتید آن‌ها می‌پرسیدند: «شما از ایران آمدید؟ واقعاً توانستید برسید؟» و وقتی در مراسم، مجری نام ایران را خواند، ناگهان سالن پر شد از صدای تشویق. دکتر کیان‌مهر می‌گوید: «من بارها در چنین مراسمی حضور داشته‌ام و تشویق پرشور امسال پیام مهمی داشت.» جمع حاضر در افتتاحیه نه سیاست‌زده بودند و نه مأموریت رسانه‌ای داشتند. آن‌ها نخبگان جوان کشورهای دیگر بودند که این چنین پرشور نام ایران عزیز را تشویق می‌کردند. صدای دست زدن‌ها نه صدای سیاست بود، نه پروتکل دیپلماتیک. آن تشویق، صدای ملت‌هایی بود که از دور، ایستادگی را تشخیص داده بودند. قطعاً آن تشویق‌ها، برای نمایندگان کشورمان فقط نشانه‌ احترام نبود، بلکه سندی بود از قدرت فرهنگی ایران، از جایگاهی که جنگ هم نتوانسته بود کمرش را خم کند.  

7

ریسه همدلی 

بسیاری از اساتید و دانش‌آموزان دیگر کشورها سراغ ایرانی‌ها می‌آمدند و دوست داشتند بدون واسطه‌گری رسانه‌ها از احوال ایران و مردمش بدانند. این میدان علمی فرصت ارزشمندی ایجاد کرده بود که با اساتید و دانش‌آموزان سایر کشورهای دیگر هم صحبت کنیم و تصویر واقعی کشورمان را به آن‌ها نشان بدهیم. خلاصه، گفت‌وگوهای نماینده سایر کشورها این بود: «از دور همه‌چیز سخت به نظر می‌رسد، اما دیدن شما یعنی هنوز علم در کشورتان زنده است.»  
بین خاطرات رؤسای کمیته‌ها و مسئولان باشگاه دانش‌پژوهان جوان هر لحظه یک چراغ همدلی هم در ذهنم چشمک می‌زند. از دور که نگاه کنید انگار این نخبگان نوجوان هم ریسه روشنی از چراغ‌های همدلی را امسال در این رقابت جهانی روشن کردند. آقای نوروزشاد که سرپرست تیم المپیاد جهانی فیزیک بوده و دانش‌آموزانش همه با مدال نقره جهانی برگشتند می‌گوید: پس از اعلام نمرات، سرپرست هر تیم فرصت کمی دارد که از عملکرد دانش‌آموزانش در حضور تیم تصحیح دفاع کرده، اگر امکان بازبینی و ارتقای نمرات وجود دارد از این حق بچه‌ها دفاع کند. در همین زمان، یکی از بچه‌های تیم با من تماس گرفت و گفت: «با توجه به اینکه فرصت گفت‌وگوی شما تصحیح‌کننده‌ها محدود است خواهش می‌کنیم وقتتان را برای برگه‌ هیچ‌کدام از ما صرف نکنید. تمام وقت و تلاشتان را معطوف کنید روی برگه‌ فلانی، او بیشتر از همه ما به این بازبینی نیاز دارد.» این دقیقاً همان روحی است که در کل کشور میان مردم جریان داشت. جنگ نه تنها این فضا را خراب نکرد، بلکه نسبت به سال‌های گذشته واقعاً تقویت شده بود. اعضای تیم با جان و دل در مقابل نگرانی و خستگی دست یکدیگر را رها نکرده بودند. بچه‌ها خودِخودِ ایران بودند که چند کیلومتر آن‌طرف‌تر در یک جدال علمی تلاش می‌کردند. 

8

معجزه ایستادگی

در آن چند روز، ایران بیش از همیشه دیده شد؛ نه با خبر سیاست، بلکه با چهره‌ چند نوجوان که مصمم، مؤدب، آرام و هوشمند پشت میزهای آزمون نشستند، از تیم زیست که سوم جهان شد تا ریاضی و کامپیوتر و فیزیک و شیمی و تا بچه‌های نجوم که پنج مدال طلا برای کشور آوردند. 
خبر کسب مدال‌های نوجوانان ایرانی کم‌کم می‌رسید؛ خبر می‌رسید که بچه‌های المپیاد اقتصاد بهترین نتیجه سال‌های حضورشان را کسب کردند؛ خبر می‌رسید که تیم‌های شیمی و فیزیک نقره‌های جهانی را به گردن آویخته‌اند؛ خبر می‌رسید بچه‌های ریاضی و کامپیوتر و المپیادهای دیگر همه گل کاشته‌اند و قند در دل ایرانی‌ها آب می‌شد. 
اما نتیجه‌ اصلی پیش از اعلام مدال، رقم خورده بود؛ همان وقتی که کلاس‌ها تعطیل شد، ولی یادگیری تعطیل نشد؛ همان وقتی که هواپیماها زمین‌گیر شدند، ولی اراده‌ها پرواز کردند. امسال، تیم‌های المپیادهای دانش‌آموزی ایران بار دیگر نشان دادند که قدرت علمی فقط در فرمول‌ها نیست، در اخلاق و اراده است. در دل وضعیتی که هر لحظه ممکن بود همه‌چیز را متوقف کند، نوجوانانی بودند که گفتند: «ما ادامه می‌دهیم».  

9

دانش با ترور خاموش نمی‌شود

روایت این روزها، فقط قصه چند مدال نیست؛ قصه نسلی است که در آتش بحران، ایمان آورد به معنا، به همدلی، به دانستن. بچه‌ها فقط مدال کسب نکرده بودند، آن‌ها با پیام «می‌شود»، پیام «ما هستیم»، روی سکوهای دنیا رفتند. نتایج آمد و مدال‌ها درخشیدند، ولی آنچه ماند، فراتر از عدد و نمره بود؛ دست‌های نوجوانانی بود لرزان از خستگیِ پرواز که پرچم ایران را نگه داشته بود؛ دست‌هایی بود که به احترام پرچم کشورش بالا آمد و سلام نظامی گذاشتند؛ دست‌هایی بود که تصویر دانش‌آموزان و دانشمندان شهید را بالا برد تا نشان بدهند دانش با ترور خاموش نمی‌شود. این دست‌ها همان دست‌هایی بود که چند هفته قبل میان دود و آژیر هم مسئله حل می‌کردند.
سال‌ها بعد، هر وقت از تابستانِ ۱۴۰۴ یاد کنند، در کنار خاطرات جنگ، حتماً از شب‌هایی هم خواهند گفت که چراغ‌های مطالعه تا سحر روشن ماند و از صبحی که پرچم ایران، با دستِ نوجوان‌ها بالا رفت.
نوجوان‌هایی که می‌خواستند به دنیا بگویند: «در سرزمینِ ما، حتی در سخت‌ترین روزها، علم امید می‌سازد و اراده، راه».

nojavan7Social1 Portlet

متن برای شناسایی تازه سازی CAPTCHA