چرا داستانی درباره پیشرفتهای حوزه هوافضا نوشتید؟
سال ۱۳۹۰، یک خبر بسیار مهم، همه ما را غافلگیر کرد. ایران توانسته بود یک پهپاد فوق پیشرفته آمریکایی به نام آرکیو۱۷۰ را سالم به دست آورد! من در آن زمان، ۳۰ساله بودم و بهعنوان یک جوان ایرانی، ماجرای شناسایی و شکار آرکیو۱۷۰ برایم بسیار جذاب بود. پس از آنکه اوباما، رئیسجمهور آن زمانِ آمریکا، مصاحبهای تصویری انجام داد و رسماً از ایران درخواست کرد که لاشه این پهپاد را به آنجا بازگرداند و آن را در اختیار کشورهای دیگر قرار ندهد، این ماجرا در ذهن من جدیتر شد. دیگر مطمئن شده بودم که یک فناوری فوق پیشرفته در دستان جوانان همسنوسال من است و دشمن از این ماجرا عمیقا نگران است.
سه سال بعد، ایران در نمایشگاه دستاوردهای نیروی هوافضای سپاه، اعلام کرد توانسته این فناوری فوق پیشرفته را بازمهندسی کند و پهپادهایی بر اساس آن بسازد. یکی از این پهپادها، همان پهپاد سیمرغ بود که در رمان «شکار هیولا» به آن اشاره شده است.
این دستاورد آنقدر مهم بود که دوباره ماجرای شناسایی و شکار آرکیو۱۷۰ را به صدر خبرها آورد. حالا دیگر ماجرا برای من بهعنوان یک نویسنده خیلی جدی شده بود و باعث شد که درباره این خبر بیشتر تحقیق کنم، با پهپادها بیشتر آشنا شوم و درباره ویژگیهای لورفته آرکیو۱۷۰ در منابع انگلیسی بیشتر بخوانم. پس از اتمام تحقیقاتم، ایدهای داستانی به ذهنم رسید که چند سال به آرامی آن را پرورش دادم و نهایتاً منجر به نگارش رمان «شکار هیولا» شد.
ما روایت یا همان داستان فناوریها را بیشتر در بازیها و فیلمها تجربه میکنیم. قالب «کتاب» چه تفاوتی با آن قالبهای دیگر دارد؟
مادر داستانهای علمیتخیلی، کتاب است. ژول ورن، نویسندهای پیشگام در گونه علمیتخیلی است که در قرن ۱۹ رمانهای بسیاری نوشت و برخی از آنها را همه ما میشناسیم. پس از او، در سده اخیر، آیزاک آسیموف و آرتور سی کلارک، کتابهای علمیتخیلی بسیار مشهوری را نوشتند. چند دهه بعد، رمانهای جان کریستوفر، گونه علمیتخیلی را توسعه دادند و خیلی از آثار آنها هم به زبان فارسی ترجمه شدند.
بنابراین، از نظر تاریخی ابتدا گونه علمیتخیلی در رمانها معرفی شد و سپس با ظهور سینما، تلویزیون و بازیهای رایانهای، در این فضاها بیشتر به کار رفت؛ هرچند اکنون گونه علمیتخیلی در فیلمهای سینمایی، سریالهای تلویزیونی و بازیهای رایانهای رونق بسیار زیادی دارد، اما نشان پیشکسوتی آن بر سینه کتاب و رمان است.
داستانها میتوانند آیندهای تاریک یا روشن برای جهان بسازند و به مخاطب نشان دهند؛ آیندهای که «شکار هیولا» برای ایران به ما نشان میدهد، چیست؟
زمانی که من یک جوان ۳۰ساله بودم، از شکار آرکیو۱۷۰ احساس غرور کردم و با دیدن نسخه ایرانی آن، هیجانزده شدم و آرزو کردم که بتوانم این حس سرخوشی و افتخار را به نوجوانان منتقل کنم. تمام تلاشم در نوشتن رمان «شکار هیولا» این بود که یک مفهوم را در ذهن خواننده آن ماندگار کنم: «ما میتوانیم»!
حالا بر اساس بازخوردهایی که از خوانندگان نوجوان رمان میگیرم، میتوانم با اطمینان بگویم که این آرزو محقق شده. نوجوانها وقتی من را میبینند با ذوق به من میگویند خواندن «شکار هیولا» وجودشان را پر از شور و هیجان کرده و این باور را یافتهاند که میتوانند تغییرات بزرگی در آینده ایران ایجاد کنند و آیندهساز این کشور باشند. چند هفته پیش، یکی از همین نوجوانان به من گفت که این رمان را بیش از ۲۰ بار خوانده و کلمهبهکلمهاش را حفظ کرده است. این بهخاطر نگاهی است که او به آینده روشن ایران دارد و باور کرده که «ما میتوانیم».
به نظر شما، امروز سختترین «میدان» برای نوجوانان چیست که باید شجاعانه وارد آن شوند؟
ما در حوزه فناوریهای پیشرفته، تحریمهای جدی و عمیقی را تجربه میکنیم؛ بهطوری که در هر حوزهای که دانشمندان ایران به آن ورود پیدا کردهاند، شاهد ممنوعیتهای بسیار جدی از سوی ایالات متحده آمریکا و استکبار جهانی بودهاند. در برخی از این حوزهها، مسیر پیشرفت ایران فقط با ممنوعیت صرف مواجه نبوده، بلکه با آن دشمنی کردهاند: تجهیزات لازم را به ایران نفروختهاند، در زیرساختهای علمی خرابکاری کردهاند، دانشمندان پیشگام و پیشرو را ترور کردهاند و بهزعم خودشان، تلاش کردهاند ریشههای دانشهای پیشرو را در ایران خشک کنند.
نوجوان، آرمانگراست و دوست دارد سقف جهان را بشکافد و نظم جدیدی را خلق کند و آینده نوینی را برای کشورش رقم بزند. برای چنین نوجوان آرمانگرایی، این محدودیتها، تخریبها و ترورها تحملکردنی نیست؛ بنابراین، در میان بخش پرچمدار نوجوانان ایرانی، شور علمی عجیبی وجود دارد. این نوجوانان پرچمدار در هر جایگاهی و در هر رشتهای، علاقه دارند نفر اول باشند و مرزهای دانش را در آن حوزه جابهجا کنند. برای نوجوان امروز ایرانی، پیشرفت در انرژی هستهای یا هوافضا یا لیزر یا دانشهای نوین پزشکی و ... دیگر یک آرزوی دستنیافتنی نیست. او در کشوری زندگی میکند که در این عرصهها پیشرفت کرده و نوآوری داشته و توانسته سقف تحریمها را بشکافد و از دیوار ممنوعیتها بالا برود و ثابت کند که ما میتوانیم.
چرا این رمان به یک شهید تقدیم شده؟
این رمان به شهید مهدی لطفینیاسر تقدیم شده است. او یکی از جوانانی بود که در حوزه هوافضا فعالیت میکرد و اقداماتش علیه رژیم صهیونیستی بهقدری مؤثر و جدی بود که در فهرست ترور این رژیم قرار گرفت و نهایتاً طی یک حمله هوایی رژیم صهیونیستی در سوریه به شهادت رسید. خاطرم هست که در آن دوران، شهید حاجیزاده برای او آیندهای روشن و بزرگ را در نیروی هوافضای سپاه پیشبینی کرده بود. به لطف خدا امثال شهید لطفینیاسر در نیروهای دفاعی کشور بسیار زیاد شدهاند.
شما در دفاع مقدس ۱۲روزه نیز مشاهده میکنید که درحالیکه ما با کشورهای متعددی علاوهبر رژیم صهیونیستی، درگیر بودیم و کل قوای نظامی ناتو پشتِ سر این رژیم قرار داشت تا بتواند به ایران حمله کند، همین جوانان، جان خود را بر کف دست گرفتند و در میدان ایستادند. آنها در یک نبرد نابرابر توانستند آبروی کشور را حفظ و دشمن را مجبور به ارائه درخواست آتشبس به ایران کنند. این امر برای یک نوجوان بسیار غرورآفرین است که کشورش با بزرگترین قدرتهای نظامی و امنیتی جهان درگیر شده، ولی توانسته بر این چالشها غلبه کند و قدرت خود را به نمایش بگذارد.
nojavan7CommentHead Portlet