چه عواملی سبب گسترش جغرافیای زبان و ادب فارسی بهعنوان یک زبان میانجی شد و چهچیز باعث شد این گستردگی در مرور زمان محدود شود؟
علت اصلی گسترش زبان فارسی آثاری است که در این زبان تدوینیافته و منتشرشده و بهتدریج علاوهبر قلمروی طبیعی خود، یعنی سرزمینهایی که زبان مادری در آنها رایج بوده، به سرزمینهایی نیز راه یافته که زبان مرسوم و مادری آنها نبوده است؛ مثل شبهقاره هند تا امپراتوری روم که آن زمان بیزانس خوانده میشد (قلمرو عثمانی). حتی در بخشی از کشورهای شمال آفریقا نیز زبان فارسی پیشرفته و به آن سخن میگفتهاند. این به آثار منتشرشده به فارسی و گنجینه غنی این زبان بازمیگردد.
اینکه امروز شاهد آن هستیم که قلمروی زبان فارسی قدری محدودترشده، این نقیصه علاوهبر دلایل سیاسی، ناشی از آن است که زبان فارسی بهنوعی سفیر فرهنگی، سیاسی و اقتصادی نیز محسوب میشود؛ لذا در کشورهای رقیب یا بدبین به ما با گسترش زبان فارسی مقابله میشود. علاوهبر این، در دورهای (از حدود نهضت مشروطه به بعد) جریان غربگرا تلاش کرد ارتباط زبان فارسی با گذشته از نظر محتوایی و نیز حتی رسمالخط قطع شود؛ چون اندیشههای آنها چندان با متون کهن ما سازگار نبود. این مسئله در تاجیکستان هم با تغییری که در رسمالخط در دوره تشکیل اتحاد جماهیر شوروی (دوره استالین) ایجاد شد یا در افغانستان که نظام اصلی قدرت در آن در اختیار پشتونهاست، دیده میشود؛ چون زبان فارسی را رقیب خود میدانند.
سیاست در کاهش جغرافیای زبان فارسی چه دخالتی داشته است؟
کار فرهنگ و گسترش زبان فارسی غالباً به دست کسانی بوده که یا سیاستمدار بودهاند یا از پنجره سیاست به آن نگریستهاند؛ لذا بهجای آنکه زبان فارسی را با توسعه و معرفی متون ادبی و جاذبههای زبان فارسی تعریف کنند به یکی از زبانهایی که میشود آن را یاد گرفت، تبدیلش کردهاند؛ ازاینرو، غالباً سفیران و مدرسان زبان فارسی در دیگر کشورها از میان ادیبان نیستند، درحالیکه زبان فارسی بدون هویت ادبی نمیتواند با دیگر زبانها همچون انگلیسی، آلمانی و ... رقابت کند. مزیت زبانی ما گنجینه ادبی است. علاوهبر این، در نظام تعلیموتربیت نیز همین غفلت را کردهایم. زبان فارسی بیش از آنکه سخنگوی فرهنگ و میراث بزرگ ما باشد سخنگوی مباحث روزمره شد. کتابهای درسی ما نیز به چنین وضعیتی مبتلا هستند و بیشتر مباحث روزمره را بیان میکنند آنهم نه حتی از پنجره ادبیات، بلکه گویی مجموعهای از نثر روزنامهای و اشعار شتابزده ژورنالیستی را شامل میشوند!
جوامع دیگر برای حفظ و گسترش جغرافیای زبان و ادب خود چه کارهایی میکنند؟
مجموعهای از اقدامات متنوع در همه کشورهای علاقهمند به گسترش زبان خود، انجام میشود. برای مثال، از طریق موسیقی باکلام، آثار نمایشی اعم از فیلمها و کلیپهای کوتاه و توسعه کتابهای خوشخوان و ساده و نسبتاً ارزان قیمت، ایجاد بورس برای پذیرش هنرجو و دانشجوی زبان و ادبیات و نیز معرفی مزیتهای زبان خودی و ...؛ مثلاً درباره زبان کرهای که زبانی بینالمللی نیست و در منطقهای خاص محصور است از طریق موسیقی و هنجارهای خاص خود، در میان نوجوانان کشورهای مختلف گرایش به یادگیری زبان کرهای را ایجادکرده و افزایش دادهاند. متأسفانه این گرایش در بین نسل نوجوان و جوان ما هم ایجاد شده است.
در مقابل، ما از بخشی از ادبیات فارسی که امتیاز ما محسوب میشود و از این منظر زبان فارسی در عالم بینظیر است با پشتوانههایی همچون «شاهنامه»، «مثنوی»، «منطقالطیر»، «تاریخ بیهقی» و هزاران اثر دیگر غفلت کردهایم و در نظام تعلیموتربیت ما هیچ نشانی از اینها دیده نمیشود و فقط اسامی آنها را میدانیم! حتی منظومههای جذاب برای جوانان مثل «خسرو و شیرین»، «لیلی و مجنون» و «هفتپیکر» در این میان جایی ندارند! به نظر میرسد علت اصلی ناشی از آن است تصمیمگیری درباره این موضوعات برعهده آنهایی است که سیاست و هیجانات روزمره برایشان مهمتر از فرهنگ است!
چه سیاستهایی در حوزه آموزش باعث کاهش اهمیت زبان و ادبیات فارسی برای نسل جوان و نوجوان شده است؟
درباره کنکور بسیاری از صاحبنظران هشدار دادهاند که باعث میشود دوره آموزش عمومی ما از هدف خود بازبماند و خدمتگزار هیجان کنکوری شود. در این رقابت، علوم پایه و علوم تجربی قابلیت بیشتری برای تبدیلشدن به سؤالات کنکور دارند و مباحث علوم انسانی و زبان و ادب فارسی کمتر از چنین قابلیتی برخوردار هستند و همین نقش زبان و ادب فارسی را در جامعه دانشآموزی کمرنگ میکند تا جایی که سازمان سنجش تصمیم بر حذف زبان و ادب فارسی از کنکور گرفت و این حذف، انگیزه خوانش منابع مختلف و مرور منابع زبان فارسی را از بین میبرد؛ چون این باور القاء میشود که در پنجره کنکور ریاضی و فیزیک علم است، نه زبان و ادبیات فارسی! شخصاً امسال سؤالات کنکور رشته ادبیات را بررسی کردم، حتی یک مورد از سؤالات به زبان و ادبیات فارسی مرتبط نبود، بلکه شامل تعدادی اصطلاحات مندرآوردیِ مدرسان کنکور و معماهایی که فقط خود طراحان میتوانند حل کنند، میشد. این باعث میشود دانشآموزان هم صرفاً تعدادی محفوظات و تکنیک مثل تشخیص رباعی از غزل را بلد شوند (که به هیچ دردی نمیخورد) و حتی چند غزل و شعر را هم از بَر نباشند! دانستن مسند و مسندُالیه در زبان و ادبیات، در زندگی روزمره به کار ما نمیآید یا هیچ شاعری هم شعر نگفته که مخاطب واجهای شعرش را بشمارد. شمردن واجها کار متخصص زبان است، نه دانشآموز دبیرستانی!
آیا از این نسل میتوان انتظار داشت که پاسدار مرزهای زبان فارسی باشد؟
این نسل میتواند محافظ مرزهای زبان باشد، اما خود راهش را با آزمون و خطا درمییابد. آنها اشتیاق خواندن اشعار سعدی و حافظ و اخوان ثالث را دارند، اما در نظام رسمی تعلیموتربیت ما پاسخی برای علایق و مطالبه آنها وجود ندارد. وجود دورهها و کلاسهای متعدد حافظشناسی و مثنویخوانی حتی برای خردسالان اشتیاق به زبان فارسی را نشان میدهد؛ اشتیاق و شوری که نظام تعلیموتربیت به آن بیاعتناست.
خبر تلخ آنکه در سالهای اخیر بسیاری از دانشگاهها، حتی بدون کنکور، در پذیرش دانشجوی ادبیات فارسی توفیق نداشتهاند و این رشته داوطلبی در مقطع کارشناسی و کارشناسیارشد نداشته است؛ یعنی کاری که زبان و ادب فارسی میتوانسته انجام دهد، مثل تصحیح متون و ویراستاری و تدریس زبان فارسی، به دست غیرمتخصصان سپرده شده است.
سوگمندانه در بسیاری از مدارس برای تدریس زبان فارسی هر معلمی وقت داشته باشد، انتخاب میشود، حتی گاهی در آموزش این درس به بچهها از والدین کمک گرفته میشود!
با توجه به وجود بدهبستان بین زبانها چطور میتوان از آسیب زبان جلوگیری کرد؟
وجود زبان خالص غیرممکن است؛ چون ملتهای بزرگ و کشورهای متمدن دارای دادوستدی زبانی هستند آسیب این عرصه بیشتر از آنکه مربوط به ورود کلمات و مفردات باشد مربوط به ساختارها و نحو است. اگر در ساختارها و نحو اثر زبان بیگانه زیاد نباشد، آمدن لغت جدید مشکلی ایجاد نمیکند؛ برای مثال، زمانی که از عربی، سُریانی، هندی و یونانی لغت وارداتی داشتیم آنها را با هنجار و نحو خود تغییر دادیم و بومی کردیم، نه آنکه فرهنگستان چنین کرده باشد. آن زمان فرهنگستانی نبود، بلکه مردم کوچه و بازار و نویسندگان و شعرا چنین کردند؛ برای مثال، طلب از عربی آمده و ما طبیدن را از آن ساختیم یا جنگ از هندی آمده و ما مصدر جنگیدن را از آن خلق کردیم. ورود واژگان خیلی آسیبرسان نیست، هرچند مردم لغت معادل ساختهاند و فرهنگستانها نیز در ادوار مختلف دست به خلق واژه زدند و بسیاری از لغات روزمره ما بعدها ساخته شده است؛ مثل دانشگاه، دانشکده، دروازهبان، کمک داور و .. اینها همگی لغات خارجی بودند، اما ما آنها را بومیسازی کردیم و لغات جدید هم ساختیم؛ مثل دادگستری، دادگاه، شهرداری و شهربانی و ... که در میان مردم جاافتاده است.
سرنوشت زبان و ادب کشورهایی که از مرزهای زبان خود پاسداری نکردهاند، چه شده است؟
در پی عدم این پاسداری گسست فرهنگی ایجاد میشود؛ برای مثال، وقتی در تاجیکستان رسمالخط را تغییر دادند مردم را از خوانش متون کهن عاجز کردند؛ یعنی اینهمه کتابهایی که به خط فارسی تولیدشده دیگر برای آنها قابل خواندن نیست! علاوهبراین، با این تغییرات بسیاری از هنجارهای مربوط به زبان از بین میرود چنانکه در ترکیه با تغییر الفبا چنین شد؛ لذا زبان رسانه و زبان تکلم مردم با هم بسیار متفاوت است و آنها نیز دچار گسست فرهنگی شدهاند.
مراقبت از زبان کار مردم و نهادهای علمی فرهنگی، نویسندگان، ناشران و شعرا و ادباست. کار خود ماست که این حساسیت و وسواس را به زبان داشته باشیم و این میراث را حفظ کنیم، همانطور که ابنیه و آثار تاریخی مثل سیوسهپل و تختجمشید و مساجد و آیینهای مذهبی مثل عاشورا یا سنتهای ملی همچون نوروز را حفظ میکنیم، باید زبان و ادبیات را هم حفظ کنیم. زبان بهعنوان مادر فرهنگ جامع همه این مواریث است.
nojavan7CommentHead Portlet