nojavan7ContentView Portlet

بابای نازنینم، سلام
یادداشتی از خانم عذرا موسوی، نویسنده
بابای نازنینم، سلام

این نامه را به توصیه آقاجون می‌نویسم. امروز وقتی کز کرده بودم گوشه اتاقم و با مامان و بقیه به مسجد نرفته بودم، صدای آقاجون را از پشت در شنیدم که داشت با عمه پچ‌پچ می‌کرد. مطمئن بودم که دارند درباره من حرف می‌زنند. آقاجون دو ضربه به در زد و وقتی جوابی نشنید، در را باز کرد، آمد و نشست کنارم. نفسی را که توی سینه‌اش حبس شده بود، مثل یک آه بیرون داد و گفت: «چیه باباجان؟ دلت گرفته؟»

1

سر تکان دادم، آب دهانم را قورت دادم و سرم را گذاشتم روی زانوهایم. آقاجون دستی کشید روی سرم و گفت: «وقتی دلت برای کسی تنگ شده؛ یعنی یک ‌عالمه خاطره خوش از او دارد توی مغزت وول می‌خورد؛ یک‌ عالمه خاطره که چشم‌هایت را پرآب کرده. شماها با این تبلت و گوشی‌ها خوشید، ولی یک نامه می‌تواند تمام گریه‌ها و غصه‌ها را از دل آدم بشوید و با خودش ببرد. می‌تواند در بهشت را باز کند تا دل آدم از نسیم خنکی که وزیده خنک شود.»
گفت: «دیروز با بابات خداحافظی نکردی ...» غروب بود که آقاجون راند سمت جاده و من هر لحظه از تو دور و دورتر می‌شدم، بدون اینکه خداحافظی کرده باشم و رویت را بوسیده باشم. ماه‌ها بود که بغلم نکرده و رویم را نبوسیده بودی و حالا ... 
یاد نهنگِ تنها افتادم. قبل‌ترها داستانش را توی مجله خوانده بودم. نوشته بود، طول امواج صوتی نهنگ‌های آبی و قهوه‌ای بین 10 تا 39 هرتز است، ولی طول امواج صوتی نهنگِ تنها 52 هرتز است؛ برای همین هیچ نهنگی صدای او را نمی‌شنود. نهنگِ تنها سال‌هاست که طول اقیانوس آرام را می‌رود و می‌آید و چون برنامه مهاجرتش مطابق با هیچ گروهی از نهنگ‌ها نیست، هیچ‌وقت با هیچ‌کدام از آن‌ها برخورد نمی‌کند. هزاران کیلومتر راه را شنا می‌کند و آواز می‌خواند، بدون اینکه نهنگی آواز غمگین او را بشنود. حس می‌کردم من هم نهنگ تنهایی هستم که دارم طول جاده را شنا می‌کنم و از تو دور و دورتر می‌شوم، بدون اینکه آواز غمگینم را بشنوی و بدانی که چقدر دلم می‌خواهد همان جا نزدیکت بمانم. تمام راه، مامان و آقاجون هیچی نگفتند. مامان چادرش را کشیده بود روی صورتش و هر چند لحظه یک بار، بینی‌اش را بالا می‌کشید. به گمانم داشت گریه می‌کرد. من هم تکیه دادم به صندلی و پلک‌هایم را بستم. اشک‌ها خودبه‌خود از گوشه چشمم سُر می‌خوردند و از کنار گوشم پایین می‌رفتند.  
آقاجون دست‌هایم را گرفت توی دستش و گفت: «باباجان! از مرگ گریزی نیست. کسی که کشته نشود بالاخره می‌میرد، ولی بهترین مرگ‌ها کشته‌شدن در راه خداست. (1) جهاد در راه خدا دری از درهای بهشت است که خدا آن را به روی دوستان مخصوص خودش باز گذاشته (2).» 
نمی‌دانستم آقاجون چطور دلش می‌آید این حرف‌ها را بزند. چطور می‌تواند بدون اینکه اشک بریزد یا حتی بغض کند، این حرف‌ها را بزند. آقاجون نفس عمیقی کشید و گفت: «دخترم! بابات مثل مولی علی بود که گفت به خدا سوگند! اگر امیدواری به شهادت در راه خدا نداشتم، پا در رکاب می‌کردم و از میان شما می‌رفتم. (3) بابات هم آدمِ جور دیگه مردن نبود.» 
یک‌دفعه پرت شدم به ده سال پیش؛ همان روزی که با تو و مامان نشسته بودیم توی صحن حرم امام علی علیه‌السلام. من سرم را گذاشته بودم روی پای مامان و ماتِ گل‌های سبز و طلایی و آبی و سفید روی گچ‌بری‌های سقف بودم. نور خورشید به‌زور خودش را از میان روزنه‌ای تو کشیده و پشتم را گرم کرده بود. پلک‌هایم سنگین شده بودند که به مامان گفتی: «سمیه جان! دعا کن من شهید بشوم. تو که دعا کنی، من هم خیالم راحت می‌شود. خدا به حرف‌ تو گوش می‌دهد.»
توی خواب و بیداری بودم و انگار صدایت را از زیر آب می‌شنیدم؛ گنگ و دور. انگار که خواب دیده‌ام. دلم از مامان گرفته بود. لابد او دعا کرده بود، ولی صدای آقاجون توی گوشم زنگ می‌زد که «بهترین مرگ‌ها کشته‌شدن در راه خداست، بهترین مرگ‌ها کشته‌شدن در راه خداست ... .»
آقاجون گفت: «عزیزم! مرگ برای مؤمن، مثل رهاشدن پرنده از توی قفس است. بابات پرنده‌ای نبود که بشود توی قفس نگه‌اش داشت؛ باید می‌رفت، می‌پرید.» سرم را چسباند به سینه‌اش و گفت: «برای بابات، تو و بچه‌های سوریه فرقی نداشتید.» 
راستش بابا! اولش حسودی‌ام شد. هیچ‌وقت دلم نمی‌خواست تو را با کسی شریک بشوم، ولی می‌دانم تو که من و مامان را بیشتر از هرکس دوست داشتی و یک‌ عالمه خاطره‌ خوشت دارد توی مغزم وول می‌خورد، چرا رفتی؟ به قول آقاجون، تو پرنده‌ ماندن توی قفس نبودی و باید می‌پریدی پیش خدایی که تو را بیشتر دوست دارد. امیدوارم خوش باشی و من و مامان را فراموش نکنی. به امید روزی که دوباره همدیگر را ببینیم و در کنار هم باشیم.

تنها دخترت که دلش برایت تنگ‌شده  

2

پی‌نوشت‌ها

1. به نقل از علی علیه‌السلام، سفینه،‌ ج٢، ص553.
2. نهج‌البلاغه، خطبه‌ 27.
3. نهج‌البلاغه، خطبه 119.

nojavan7Social1 Portlet

متن برای شناسایی تازه سازی CAPTCHA