nojavan7ContentView Portlet

شیرین‌تر از خواب و خوشمزه‌تر از غذا
ماجراهای من و دوستم (۴)
شیرین‌تر از خواب و خوشمزه‌تر از غذا

همیشه یکی از سؤال‌هایی که آدم‌ها موقع دیدن کتابخانه‌ام از من می‌پرسیدند این بود: «یعنی تو همه اینا رو خوندی؟»
به چشم‌های متعجبشان نگاه می‌کردم و شروع می‌کردم به توضیح که خب مثلاً این چند جلد دایره‌المعارفه، نمیشه که تمامش رو خوند، یا اون یکی کتابیه که دوستش نداشتم، یا این قسمت طبقه مخصوص کتاب‌هاییه که تازه خریدم، هنوز نخوندمشون... بعد صدایم را صاف می‌کردم و زل می‌زدم و به طبقات و ردیف‌های به هم چسبیده کتاب‌هایم. نمی‌شد دروغ گفت: «ولی بقیه‌شون رو... آره دیگه خوندم.» 

1

سعی می‌کردم خیلی سریع موضوع بحث را منحرف کنم که نرسد به حرف‌های تحسین‌آمیز. چون خجالت می‌کشیدم. آخر بیشتر مردم درباره ما کتاب‌خوان‌ها اشتباه می‌کنند. فکر می‌کنند آدم‌های زحمت‌کشی هستیم یا خیلی به خودمان فشار می‌آوریم که این همه کتاب می‌خوانیم. وقتی یک آدم کتاب به دست می‌بینند که معمولاً عینکی است و اغلب اطلاعات عمومی خوبی هم دارد، فکر می‌کنند توانایی عجیب و غریبی دارد که می‌تواند این همه سر کتاب خواندن سختی بکشد. مثل قهرمانی که از جنگ صدتا غول برگشته باشد. غول‌های کاغذی کتاب‌ها.
اما من می‌خواهم اعتراف کنم کتاب‌خوان‌ها هیچ کار سختی نمی‌کنند که لایق تشویق و تحسین باشند. آن‌ها فقط دارند لذت می‌برند. آنقدر که یک‌وقت‌هایی مثل یک خوراکی خوشمزه که کم‌کم می‌خوریم تا دیرتر تمام شود، صفحات کتاب را برای خودشان جیره‌بندی می‌کنند. بعضی وقت‌ها هم که حریف خودشان نمی‌شوند و در یک شب تا صبح کتابی را تمام می‌کنند - اتفاقی که معمولاً زیاد می‌افتد- باز کار شاقی نمی‌کنند. آخر کتاب خواندن از خوابیدن شیرین‌تر است و از غذاخوردن خوشمزه‌تر. کتاب که تمام می‌شود تازه می‌فهمند از کم‌خوابی سردرد شده‌اند یا گرسنگی رنگشان را مثل گچ کرده. برای همین است که خجالت می‌کشم. آدم برای انجام کاری این همه لذت‌بخش که کارت تبریک نمی‌گیرد!
اما چطور می‌شود که خواندن برای یکی اینقدر لذت بخش است که خستگی و گرسنگی را نمی‌فهمد و برای یکی دیگر مثل عذاب الیم می‌ماند؟ نکند کتاب‌خوان‌های عالم ژن به‌خصوصی دارند؟
خودشان که نه. ولی احتمالاً کتاب‌هایشان ژن به‌خصوصی دارند. یک ژن به‌خصوص که با یکی از ویژگی‌های آن آدم هماهنگ است و چنان با هم رفیق می‌شوند که دیگر نه او کتاب را رها می‌کند و نه کتاب او را. 
اصل توی پیدا کردن کتاب خوب همین است: هماهنگی!
هیچ آدمی از خواندن کتاب مخصوص خودش خسته نمی‌شود. اگر از آن سد عادت گذشته‌اید و هنوز به زحمت کتاب دست می‌گیرید، مشکلتان توی انتخاب کتاب است. هنوز کتاب خودتان را پیدا نکرده‌اید. کمی بیشتر بگردید. چقدر خودتان را می‌شناسید؟ به چه موضوعاتی بیشتر علاقه دارید؟ آخرین کتابی که از خواندنش لذت بردید درباره چه بوده؟ بعد می‌توانید از سایت‌ها و آدم‌های کتاب‌خوان کمک بگیرید. ببینید در این موضوع یا شبیه آن کتاب چه کتاب‌های دیگری به شما معرفی می‌کنند؟ البته که باز هم باید صبوری کنید. طول می‌کشد تا توی دنیای کتاب‌ها از غریبگی دربیایید. فعلاً باید آزمون و خطا کنید. نگران نباشید. لذت خواندن کتاب خوب، آنقدری هست که آدم چندتا کتاب دیگر را هم به خاطرش نیمه‌کاره رها کند. فقط حواستان باشد توی تله تعارف نیفتید. تعارف با چی؟ برایتان تعریف می‌کنم.


ادامه دارد 

nojavan7Social1 Portlet

متن برای شناسایی تازه سازی CAPTCHA