اما قرار نیست قصه به همین سادگی باشد. به جای تمام این محدودیتها خدا به ما دو بال خیال داده و یک قالیچه پرنده. میتوانیم سوار قالیچه شویم و تکتک جاهای دیدنی دنیا را قدم بزنیم. با آدمهای مختلف معاشرت کنیم. قاطی پیروان دینهای مختلف شویم و درباره عقایدمان گفتوگو کنیم. میتوانیم بزرگترین جنگهای تاریخ را ببینیم، سر کلاس اساتید بزرگ سیاست یا اقتصاد بنشینیم. هشت سال با رزمندههای دفاع مقدس در جبهه باشیم، آنقدر که شوخیهایشان را هم از حفظ باشیم و بعد تازه سر از سوریه و عراق دربیاوریم. میتوانیم رفیق صمیمی یک شهید باشیم جوری که عادتهایش را از خانوادهاش بهتر بشناسیم. میتوانیم ساعتها دل به دل نصایح عرفای بزرگ بدهیم. با علما معاشرت کنیم. میتوانیم متخصص فرهنگ و جامعه کشورهای مختلف باشیم بیآنکه به آنها پا گذاشته باشیم...
دنیای کتاب بینهایت است. بیمرز و بینهایت. و همین قالیچه پرنده است که میتواند زندگی کوچک و محدود ما را به اندازه عمر همه آدمها و به وسعت کل زمین گسترده کند.
هر نویسنده، مسافری است که یکبار به مقصدی دور یا نزدیک، عجیب یا معمولی سفر کرده. کتابش قایقی است که آن را بعد از بازگشت، برای ما کنار ساحل گذاشته. کافی است سوارش شویم، لنگر را از توی ماسهها بیرون بیاوریم و ببینیم دریای بیپایان کلماتش ما را تا کدام افق پیش میبرد. البته که پارو زدن هیچوقت آسان نبوده!
ولی میشود به آن عادت کرد. همانطور که ورزشکارها به هر روز دویدن و نظامیها به صبح زود بیدار شدن عادت میکنند. به پارو زدن هم میشود عادت کرد. فقط باید کمی صبور باشیم و البته شرایطش را مهیا کنیم. قرارمان که یادتان نرفته؟ یک گوشه دوست داشتنی، یک لیوان چای تازهدم با یک برش کیک یا شکلات خوشمزه، چند دقیقه خالی از موبایل و تلویزیون و همه حواسپرتکنهای عالم و البته یک کتاب خوب.
کتاب خوبش را از کجا بیاوریم؟ سؤال سخت ماجرا اینجاست. عجله نکنید! با هم یاد میگیریم.
ادامه دارد...
nojavan7CommentHead Portlet