nojavan7ContentView Portlet

مربع‌های قرمزی که ستاره شدند
مربع‌های قرمزی که ستاره شدند
گفت‌وگو با زینب عرفانیان نویسنده کتاب مربع‌های قرمز

علیرضا رأفتی- دانه‌دانه مربع‌های قرمز روی قلبش جا گذاشته‌اند. اصلاً داستان ما از همین‌جا شروع می‌شود. ماجرای مربع‌های قرمزی که روی کاغذ کشیده می‌شوند اما حالا بخشی از وجود راوی داستان ما شده‌اند، شاید بهتر باشد بگوییم بخش مهمی از زندگی و آرزوهایش که روی صفحه کاغذ نشسته‌اند و هر وقت‌ نگاهشان می‌کند، حسی بین حسرت، غم و آرزو مثل بغض گلویش را می‌گیرد. می‌خواهیم برای شما از راز مربع‌های قرمز بگوییم.
 

1

دفترچه‌ای پر از مربع‌های قرمز

خانم «زینب عرفانیان» نویسنده کتاب «مربع‌های قرمز» است، کتابی از خاطرات «حاج حسین یکتا». می‌پرسم چرا مربع‌های قرمز و می‌گوید: «چند اسم برای کتاب پیشنهاد دادم اما این اسم از همان اول هم بیشتر از همه به دلم خودم نشست و بعد که با حاج‌آقا یکتا مطرح کردم، ایشان هم از این اسم بیشتر از بقیه اسم‌های پیشنهادی خوششان آمد و همین را انتخاب کردیم.»
وقتی از راز مربع‌های قرمز می‌پرسم می‌گوید: «ماجرا از این قرار بود که در دوران دفاع مقدس حاج حسین یکتا مسئولیت آمار گردان را بر عهده می‌گیرد و اسم‌ بچه‌های گردان را در دفترچه‌ای می‌نویسد. بعدتر هرکدام از بچه‌ها که شهید می‌شوند، او یک مربع کوچک قرمز جلوی اسمشان نقاشی می‌کند. کم‌کم جلوی بیشتر اسم‌های داخل دفترچه مربع قرمز نقش می‌بندد. حسین یکتای نوجوان می‌ماند و یک دفترچه پر از مربع‌های قرمز و یک‌ دلِ پر از امید و آرزو و حسرت.»

2

یک یادگاری شیرین

بعد از سال‌ها که حاج حسین یکتا پشت تریبون‌ها و در جمع جوانان انقلابی خاطرات و روایت‌های دفاع مقدس را بازگو می‌کند و حرف‌های رفقای شهیدش را به گوش این نسل می‌رساند، تصمیم می‌گیرد که این خاطرات را به نگارش درآورد تا مردم بیشتری بتوانند این لحظات حماسی، مقدس و عرفانی را لمس کنند. پس از سه سال جلسات مکرر و مصاحبه با خانم عرفانیان، بالاخره این خاطرات، جمع‌آوری و نوشته و منتشر می‌شود. کتابی که حالا یادداشت رهبر انقلاب را به یادگار دارد، خانم عرفانیان درباره تولد این کتاب می‌گوید: «چند سال پیش به سفر راهیان نور رفتم. یک‌شب در شلمچه به دعوت یکی از دوستان به مراسم روایتگری حاج حسین یکتا رفتیم. آن موقع اصلاً ایشان را نمی‌شناختم. حتی اسمشان را هم نمی‌دانستم. پای صحبتشان که نشستم خیلی به دلم نشست. در دلم گفتم که کاش بشود خاطرات این مرد را بنویسم. همان شب از شهدا خواستم کاری کنند که من خاطراتشان را بنویسم. به تهران که آمدیم مراسم رونمایی کتابم بود. فرزند شهید رحیمی که کتابش را نوشته بودم از حاج حسین یکتا به‌عنوان سخنران مراسم دعوت کرده بود. من ایشان را برای دومین بار در مراسم رونمایی کتابم دیدم و از روی صدایشان شناختم. بعد از جلسه ایشان در جلسه‌ای از من خواستند که خاطرات شفاهی ایشان را مکتوب کنم. با اشتیاق قبول کردم اما همچنان شناخت درستی از ایشان نداشتم.»

3

دنیای مقدس و غریب

در مراسم نهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت که روز شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۹ برگزار شد همه آمده بودند. تمام رفقای شهید حاج حسین یکتا در قطعه شهدای بهشت‌زهرا دورهم جمع شده بودند. اصلاً شهدا و بچه‌های جنگ همه باهم رفیق‌اند. حتی اگر در زمان حیات همدیگر را نشناخته باشند. اصلاً همین‌که این مراسم در قطعه شهدای بهشت‌زهرا سلام‌الله علیها برگزار می‌شود یعنی این‌که شهدا زنده‌اند و حضور دارند و تمامشان همان رفقایی‌اند که حاج حسین یکتا در کتاب مربع‌های قرمز از آن‌ها حرف می‌زند. از خانم عرفانیان می‌پرسم اولین باری که با دنیای شهدا و دفاع مقدس آشنا شدید چه زمانی بود و او می‌گوید: «با خواندن کتاب «اینک شوکران ۱» بود. ۱۸- ۱۹ سالم بود که این کتاب را خواندم و واقعاً شگفت‌زده شدم. باورم نمی‌شد که این روایت‌ها از زندگی یک شهید واقعی باشد. بین خواندن، بعضی وقت‌ها مطالعه را رها می‌کردم و دوباره روی جلد کتاب را می‌خواندم که مطمئن شوم این روایت‌ها واقعی است. از آنجا با دنیای مقدس و غریب شهدا آشنا شدم و تصمیم گرفتم خودم هم تا جایی که می‌توانم کاری در این زمینه‌ انجام بدهم.»
او می‌گوید: «به نظرم بهتر است که این کتاب را هم به نوجوان‌ها و هم به والدین پیشنهاد بدهم. نوجوانان باید خاطرات کودکی حاج حسین یکتا را بخوانند تا بفهمند ایشان در چه فضایی تربیت شد. چه شد که حسین یکتا تبدیل شد به حاج حسینی که آن‌طور در دوران دفاع مقدس با سن و سال کم درخشید. مقر تربیتی حاج حسین یکتا مسجد بود. راه تربیتی ایشان نشستن با علما و شنیدن وعظ و نصیحت بود. ایشان در مسجد محلشان پای صحبت حاج میرزا علی احمدی میانجی می‌نشستند.»

4

لقمه‌های نور

خانم عرفانیان درباره حاج‌آقا احمدی میانجی که آقا در تقریظ‌شان از ایشان یادکردند هم می‌گوید: «حاج میرزا علی احمدی میانجی مثل قندی است که در این کتاب حل باشد. ایشان نقش بسیار مهمی در تربیت دوران کودکی و نوجوانی حاج حسین یکتا داشته‌اند. ایشان لقمه‌های نور در دهان حاج آقای یکتا و هم سن و سال‌های آن موقع ایشان می‌گذاشتند. مسجد محل شده بود جایی برای نشستن نوجوان‌ها و جوان‌ها با این عالم بزرگ. ایشان می‌گفتند من از سطح و سن خودم پایین می‌آیم و شما هم کمی از سطح و سنتان بالاتر بیایید تا هم‌سن و هم‌سطح شویم و بعد بنشینیم و باهم حرف بزنیم.»

5

با این ستاره‌ها می‌شود راه را پیدا کرد

ساعت ۸ شب، شنبه، 29 شهریور در قطعه شهدای بهشت‌زهرا سلام‌الله علیها، همه‌کسانی که مدال مربع قرمز گرفته بودند، از آسمان آمده بودند که ببینند مردم هنوز هم که هنوز است آن‌ها را از یاد نبرده‌اند. ببینند که نوجوان‌های انقلاب هنوز دنبال خاطرات و روایت‌های آنان می‌گردند که با آن بتوانند راه درست را از غلط تشخیص بدهند. مربع‌های قرمزی که رفتند در آسمان و ستاره شدند تا ما راه را گم نکنیم. مگر آقا نفرمودند که «با این ستاره‌ها می‌شود راه را پیدا کرد.»؟

nojavan7Social1 Portlet

متن برای شناسایی تازه سازی CAPTCHA