nojavan7ContentView Portlet

باید در تاریخ ثبت کرد
باید در تاریخ ثبت کرد
خوانش بخشی از کتاب «یادت باشد» که درباره شهید مدافع حرم، «حمید سیاهکالی» است

پرستو علی‌عسگرنجاد- قلب شهریورماه بود؛ تابستان دو سال پیش. آقا با اعضای مجلس خبرگان دیدار داشتند. داشتند می‌گفتند: «وقتی‌که داریم حرکت می‌کنیم، داریم کار می‌کنیم، حتماً دشمن شکست می‌خورد. ما بحمدالله در طول زمان هم این را دیده‌ایم. عرض کردم، حتّی در زمینه‌های معنوی»(1) که اتفاق جالبی افتاد. مثالی به ذهن حضرت آقا رسید که شد مشوقی بزرگ برای خواندن کتابی که امروز می‌خواهیم درباره‌اش حرف بزنیم.

1

یادت باشد

همه آن‌ها که از دور و نزدیک رهبر را می‌شناسند، از علاقه وافر ایشان به کتاب و پشتکارشان در مطالعه مداوم خبر دارند. این چیز عجیبی نیست که آقا در بیاناتشان از کتاب‌هایی که خوانده‌اند، مثال بیاورند. این ‌اتفاق بارها افتاده. در آن ‌روز تابستانی اما، آقا با نقل‌قولی از یک‌ کتاب، درباره آن گفتند: «این را باید در تاریخ ثبت کرد».(2) حالا ماجرا جالب شده بود و همه می‌خواستند بدانند این ‌کدام کتاب است که آقا درباره‌اش این‌طور گفته‌اند.
بیایید قبل از این‌که اسم کتاب را بگویم، قسمت اول حرف‌های آقا را درباره آن باهم مرور کنیم: «یک کتابی تازه خوانده‌ام که خیلی برای من جالب بود. دختر و پسر جوان -زن و شوهر- متولّدین دهه ۷۰، می‌نشینند برای اینکه در جشن عروسی‌شان گناه انجام نگیرد، نذر می‌کنند سه‌روز روزه بگیرند! به ‌نظر من این را باید ثبت کرد در تاریخ که یک دختر و پسر جوانی برای اینکه در جشن عروسی‌شان ناخواسته خلاف شرع و گناهی انجام نگیرد، به‌ خدای متعال متوسّل می‌شوند، سه‌روز روزه می‌گیرند».(3)
خب! حالا احتمالاً کتاب‌خوان‌ترهایتان دارید با من اسم کتاب را تکرار می‌کنید: «یادت باشد»
«یادت‌ باشد»، همان کتابی است که آقا آن را خوانده‌ و به آن اشاره‌ کرده‌اند. این ‌کتاب، زندگینامه «شهید حمید سیاهکالی مرادی» است به روایت «فرزانه سیاهکالی مرادی» همسر او، که به همت انتشارات «شهید کاظمی»، ناشر نام‌آشنای ادبیات دفاع مقدس چاپ شده است.
کتاب با قطع جیبی جذاب و روایت شیرینش، 350صفحه را خیلی‌ زودتر از آنچه فکرش را می‌کنید برایتان تعریف می‌کند. داستان زندگی شهید سیاهکالی که در پاییز 1394 در سوریه به شهادت رسیده، لحظات بی‌شماری دارد که می‌تواند برای من و شما الگو باشد. برای همین خواندن «یادت باشد» یک‌جورهایی مثل نگاه‌ کردن به سرمشق استادی است که خودش عاقبت‌به‌خیر شده و مسیر را به بهترین ‌شکل به انتها رسانده.
حالا برای این‌که زودتر «یا علی» بگویید و بروید سراغ خواندن این کتاب، یکی از همان ‌سرمشق‌ها را نشانتان می‌دهم. باشد که ما بتوانیم مشقمان را از روی دست آقا حمید، خوب بنویسیم و جوری زندگی کنیم که بشود در تاریخ ثبتش کرد.
«گفتم: «همه‌چی براتون چیدم. فقط یه سس مونده. بی‌زحمت برو همین‌الان از مغازه سر کوچه بگیر تا من هم سفره شام رو بندازم چندتا از این‌کتلت‌ها رو برای شام بخوریم». درحالی که از روی صندلی بلند می‌شد، گفت: «آره دیگه منم که عاشق سس! اصلاً بدون سس کتلت نمی‌چسبه».
چند دقیقه بعد حمید برگشت، ولی سس نخریده بود. گفتم: «پس چرا دست خالی برگشتی حمید؟ برای شام سس لازم داریم». گفت: «مغازه همسایه بسته‌ست. باشه فردا موقع رفتن می‌خرم». گفتم: «سس رو هم برای شام امشب نیاز داشتیم هم برای فردا که می‌خوای با خودت کتلت‌ها رو ببری قم». جواب داد: «این ‌بنده خدایی که این‌جا مغازه زده، اولین ‌امیدش ما هستیم که همسایه این‌ مغازه‌ایم. تا جایی که ممکنه و ضرورتی پیش نیومده، باید سعی کنیم از همین‌جا خرید کنیم». رفتارهای این‌طوری را که می‌دیدم، فقط سکوت می‌کردم. چند دقیقه‌ای طول می‌کشید تا حرف حمید را کامل بفهمم. خوب حس می‌کردم این جنس از مراقبه و رعایت، روح بلندی می‌خواهد که شاید من هیچ‌وقت نتوانم پابه‌پای حمید حرکت کنم.
ساعت یک نصفه‌شب شده بود که همه کتلت‌ها را سرخ کردم و ساک را هم آماده کنار در پذیرایی گذاشتم. از خستگی همان‌جا دراز کشیدم. حمید وضو گرفته بود و مشغول خواندن قرآنش بود. تا دید من داخل پذیرایی خوابم گرفته، گفت: «تنبل نشو! پاشو وضو بگیر برو راحت بخواب». شدید خوابم گرفته بود. چشم‌هایم نیمه‌باز بود. حمید قرآنش را خواند و آن را روی طاقچه گذاشت. درحالی که بالای سرم ایستاده بود، گفت: «حدیث داریم کسی که بدون وضو می‌خوابه، چون مرداریه که بسترش قبرستانش می‌شه، ولی کسی که وضو می‌گیره، بسترش مثل مسجدش می‌شه که تا صبح براش حسنه می‌نویسن». با شوخی و خنده می‌خواست من را بلند کند. گفت: «به نفع خودته زودتر بلند شی و وضو بگیری تا راحت بخوابی، والّا حالاحالا نمی‌تونی بخوابی و باید منو تحمل کنی. شاید هم یه پارچ آب آوردم ریختم روی سرت که خوابت کامل بپره!» آن‌قدر سروصدا کرد که نتوانم بدون وضو گرفتن بخوابم». (صص 163-164)

2

پی‌نوشت

1)    بیانات در دیدار با اعضای مجلس خبرگان 1397/6/15
2)    همان 
3)    همان 

nojavan7Social1 Portlet

متن برای شناسایی تازه سازی CAPTCHA