nojavan7ContentView Portlet

در باورمان نبود که نباشی
روایتی از مراسم گرامیداشت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و همرزمانش در حضور آقا
در باورمان نبود که نباشی

نعیمه موحد- برف می‌بارد و روی تنِ سیاه‌پوش شهر و لباس‌های مشکی می‌نشیند. انتهای خیابان فلسطین سفید می‌شود، سفید مثل دل‌هایی که هفت روز غمشان را می‌برند در حسینیه انتهای این خیابان. جایی که کنار پیر و مرادشان بنشینند و سر بغض‌های نشکفته را باز کنند.

1

آرام در کنار رهبرمان

هفت روز پیش بود که خبر مثل باد در شهر پیچید. نامیرا رفته بود. وقتی دلخوش از امنیتی که زیر سقف خانه‌هایمان برایمان ساخته بود، خواب بودیم. بهت‌زده شدیم و زبانمان به گفتن نام شهید کنار اسم «حاج قاسم» نمی‌چرخید. زبان که نچرخد و دل نپذیرد باید راه بیفتی توی شهر. خانه به خانه و کوچه به کوچه که ببینی بقیه هم دلشان بی‌تاب است، که ببینی یکدفعه همه‌ شهر حصار تنگ خانه را تاب نیاورده‌اند و زده‌اند به دل کوچه و خیابان.
عزاداری و مشکی کردن شهر که تمام شد، حاجی رسید با دوستانش. شهر به شهر روی دست‌ها گشت و اشک بود که به زمین و زمان می‌بارید. گفتند مثل تشییع روح‌الله است. بچه‌هایی که امام خمینی را ندیده بودند همدیگر را نگاه کردند و گفتند: «پس این عشقی بود که سال‌ها توی کتاب‌ها و روایت‌ها خواندیم و نتوانستیم تصورش کنیم.»
پنج شنبه‌ای که هفت روز از آسمانی شدن حاج قاسم می‌گذشت ایرانی‌ها را وارد برهه جدیدی از تاریخ کرده بود. برهه‌ای که در آن «انتقام سخت» از آمریکا دیگر فقط یک رویا برای مظلومان عالم نبود. ایران به خونخواهی سپهبد شهیدش موشک‌هایش را راهی یک پایگاه نظامی آمریکایی در عراق کرده بود تا به دنیا نشان بدهد که «مرگ بر آمریکا» فقط یک شعار نیست. 
برف می‌بارد و رد پاهای جامانده در خیابان فلسطین به سمت حسینیه امام خمینی(ره) می‌رود. ما از غم سردار در خود شکسته بودیم، عزاداری کرده بودیم، او و همراهان شهیدش را تشییع کرده بودیم؛ به آمریکا سیلی زده بودیم اما هنوز به رهبرمان سرسلامتی نداده بودیم. مردم هفت روز بعد از شهادت حاج قاسم می‌رفتند به حسینیه امام خمینی(ره) تا بگویند فقط در کنار رهبرشان دلشان آرام است.

2

ناصرالحسین؛ قاسم سلیمانی

هرچه به ساعت ده صبح و موعد شروع مراسم نزدیک‌تر می‌شویم صف ورود به حسینیه امام خمینی(ره) طولانی‌تر می‌شود. در این بین صف خانم‌ها یک ویژگی تماشایی دارد. بچه‌های خردسال با لباس نظامی، سربندهای مذهبی بر سر و عکس حاج قاسم در دست، کنار مادرشان ایستاده‌اند.
در گوشه‌ای از جمعیت، سه پسرخردسال کنار هم مداحی «حاج محمود» برای حاج قاسم را می‌خواندند: « ناصرالحسین، قاسم سلیمانی». هرکس از کوچه رد می‌شد با چشم بچه‌ها را دنبال می‌کرد. پیرمردی چند لحظه ایستاد و بعد در حالیکه با دست، نم چشمش را می‌گرفت به عابری که از کوچه می‌گذشت گفت: « قاسم سلیمانی‌های آینده هستند!»

3

سربازان حیدر، انتقام مکرر

حسینیه سیاهپوش ایام فاطمیه است و چه زمانی بهتر از برگزاری مراسم یادبود شهیدان در ایام فاطمیه؟ تصاویر حاج قاسم، شهید ابومهدی و همراهان شهیدشان روی سیاه‌نوشته‌های عزاداری حضرت فاطمه(س) در حسینیه امام خمینی(ره) دیده می‌شود. 
آن‌هایی که فضای حسینیه امام خمینی(ره) را تجربه کرده‌اند می‌دانند که از مهمترین لحظه‌های حضور در این فضا، هیجان لحظه‌شماری برای ورود رهبری است. با ورود هر شخصیت سیاسی و نظامی از در حسینیه جمعیت نیم‌خیز می‌شود تا لحظه ورود آقا را ببیند.
شعارهای« سربازان حیدر، انتقام مکرر»، « سلامی فرمانده تشکر، تشکر»، « سردار قاآنی، انتقام انتقام» از شعارهایی است که مردم با دیدن سردار قاآنی و سردار سلامی سر می‌دهند. سرداران هم که در ورودی درب حسینیه برای استقبال از رهبری ایستاده‌اند دست‌های احترام خود را یا به سمت جمعیت بلند می‌کردند یا روی سینه می‌گذاشتند.

4

غم سنگین

مراسم با تلاوت قرآن حاج کریم منصوری در حال برگزاری است که طنین شعارهای « جانم فدای رهبر» و «صل علی محمد، یاور مهدی آمد» در حسینیه نشان از ورود آقا دارد.
عبای مشکی رهبری در کنار پارچه‌های مشکی حسینیه غم فاطمیه را در دل جمعیت می‌نشاند و گواه این غم صدای گریه‌های پراکنده‌ای از میان جمعیت است که دلشان با دیدن لباس مشکی امامشان غمگین شده است. لباس مشکی که غم ایام شهادت حضرت فاطمه(س) را به مراسم گرامیداشت حاج قاسم گره زده است.

5

تلاقی اشک و شور

حالا نوبت حاج شیخ جعفر واضحی است که با روضه‌ای بغض‌های فروخورده مردم را باز کند. اینجا هم مردم نگاهشان به صاحب خانه است که چه وقت دست به صورت می‌برد تا اشک از چشم‌ها بگیرد و خدا می‌داند که هربار این اتفاق می‌افتد چه بندها که در دل مهمانان حسینیه پاره نمی‌شود. انگار حاج‌آقا واضحی هم متوجه این موضوع شده که با تکرار مصرع «شد مکرر ای یاران، قاسم سلیمانی» شور را دوباره به جمعیت برمی‌گرداند.
روزهاست که حال دل این مردم به شور انتقام و اشک حسرت گره خورده است. حالا اینجا در حسینیه امام خمینی(ره) مردم اشک و شور را با هم تجربه می‌کنند.

6

اسوه شهیدان

قبل از اینکه حاج محمدرضا طاهری و کربلایی حسین طاهری مداحی شورانگیز بعدی را شروع کنند، احمدابوالقاسمی دوباره طنین خوش قرآن را در حسینیه به راه می‌اندازد. این‌بار دوباره نوبت مداحی‌های حماسی است که جمعیت را به تکرار «به سلیمان قسم که پیروز است، لشکر قاسم سلیمانی» تشویق کند و بعد از آن دست ها روی سینه بالا برود که « اسوه شهیدانی، قاسم سلیمانی، زنده چون ابومهدی، در عراق و ایرانی»
مگر می‌شود در جمع شیعیان ایرانی، اشک و شور به پا شود و به شعور نرسد و شعور جایی است که بعد از صدای مداح که گفت: « از رجزهایمان گشته غوغا در ریاض و تل آویو و حیفا، پس بگو...» فریاد «مرگ بر آمریکا» جمعیت را از جایشان بلند کند.
مراسم گرامیداشت حاج قاسم و یاران شهیدش در حسینیه امام خمینی(ره) مهمانانی هم از کشورهای خارجی داشت. یکی از این مهمانان فالح‌الفیاض؛ رئیس بسیج مردمی کشور عراق یا همان «حشدالشعبی» معروف بود. آقای فیاض در سخنرانی خود گفت که حتی تصور نمی‌کرده است که یک روز در اینجا بایستد و به مردم ایران شهادت حاج قاسم سلیمانی را تسلیت بگوید. 

7

حس آرامش

صدای اذان که بلند می‌شود وقت رفتن است. چهره‌های مردم با چندساعت قبل که در انتظار ورود به حسینیه بودند، متفاوت شده است. آرامش در چهره‌ها دیده می‌شود. بعد از خروج حضرت آقا از حسینیه عده‌ای هنوز نشسته‌اند و به نقطه نامعلومی نگاه می‌کنند. شاید به آنچه در این هفت روز به ملت ایران گذشت، به غمی که به یک وحدت ملی منجر شد و خشمی که به یک انتقام مقدس. حالا با عزاداری در کنار رهبر انگار آرامش و قوت قلب دوباره به آن‌ها برگشته باشد.
بیرون از حسینیه دیگر برف نمی‌بارد. آسمان صاف است. به صافی دلی که در زلال صدای قرآن و گریه بر اهل‌بیت(ع) شست‌وشو داده شده است. مردم درحالیکه از حسینیه خارج می‌شوند، عکس‌های حاج قاسم را نگاه می‌کنند. انگار هر قدمی که برمی‌دارند زیرلب می‌گویند: « سر خم می سلامت، شکند اگر سبویی»

nojavan7Social1 Portlet

متن برای شناسایی تازه سازی CAPTCHA