یک کلاغ، چطور چهل کلاغ میشود
«یک کلاغ، چهل کلاغ» یکی از ضربالمثلهای ایرانی است که چندین سال است در کتاب دوم دبستان هم آموزش داده میشود؛ ضربالمثلی ساده درباره شایعه و اینکه ممکن است شایعه، تأثیر خیلی بدی روی تصوّر و رفتار دیگران داشته باشد...معمولاً کسی نمیداند یک کلاغ، چطور چهل کلاغ میشود!
داستان یک ضربالمثل
داستان از این قرار است که کلاغی میبیند بچه کلاغی در حال افتادن از لانهاش است. شتابان به نزد کلاغی دیگر میرود تا با او به کمک بچه کلاغ بیایند.
کلاغ اولی به کلاغ دومی میگوید: «خودم دیدم که بچه کلاغی از لانهاش روی زمین افتاد؛ برای بلند کردنش، باید خیلیها بیایند.»
کلاغ دومی پرواز میکند و به کلاغ سومی میرسد و میگوید: «بچه کلاغی از لانهاش روی زمین افتاد و احتمالاً نوکش شکسته است و...»
کلاغ سومی به کلاغ بعدی میگوید: «بچه کلاغی از لانهاش افتاده روی زمین و نوکش شکسته و احتمالاً بالش هم صدمه خورده و...»
همینطور ماجرا نقل میشود تا میرسد به چهلمین کلاغ؛ آنچه کلاغ چهلم میشنود، این است که: «متأسفانه بچه کلاغی از لانهاش افتاد روی زمین و درحالیکه نوک و بالش شکسته بود و از بدنش کلی خون رفته بود؛ گربهای آمد و او را برد! بچه کلاغ هم مُرد. باید برویم به مادر و پدرش تسلیت بگوییم!»
خلاصه همه کلاغها با ذهنیتها و تصورهای مختلف به سمت لانه بچه کلاغ میروند و در کمال تعجب میبینند که بچه کلاغ داخل باغچه افتاده و با رسیدن مادرش، در حال بیرون آمدن از لای بوتههاست!
آنها به چه چیزی دقت نکردند؟!
سخنی که به آن علم نداریم
رهبر انقلاب درباره موضوع شایعه میگویند: «اگر چنانچه چیزی را بگوییم که به آن علم نداریم، مثلاً یک شایعه، خب، این کمک کردن به شایعه است! این شایعهپردازی است؛ قول(سخن) به غیر علم است. قول به غیر علم، خود قولش هم اشکال دارد، عمل کردن به آن امر غیر معلوم و بدون علم هم اشکال دارد؛ ﴿هرگز چیزی را که به آن علم و اطمینان نداری، دنبال نکن؛ زیرا چشم و گوش و دل، همه مسئولاند و مورد پرسش قرار خواهند گرفت.﴾ »۹۱/۵/۱۶
nojavan7CommentHead Portlet