nojavan7ContentView Portlet

یک روز، 3 واقعه
روایت‌های نو+جوان از وقایع 13 آبان
یک روز، 3 واقعه

سیزدهم آبان روزی است که به نام مبارزه با استکبار نام گرفته است. این روز یادآور سه واقعه مهم تاریخی است که در سه دوره مختلف اتفاق افتاده است. نو+جوان وقایع این روزها را روایت می کند.

1

پردۀ اول/ 4آبان 1343. قم

«قلب من در فشار است...ایران دیگر عید ندارد. عید ایران را عزا کرده‌اند؛ عزا کردند و چراغانی کردند...ما را فروختند. استقلال ما را فروختند و بازهم چراغانی کردند، پای‌کوبی کردند.قانونی در مجلس بردند. در آن قانون ما را الحاق کردند به پیمان وین تا تمام مستشاران نظامی آمریکا با خانواده‌هایشان، با کارمندهای فنی‌شان، با کارمندان اداری‌شان، باخدمه‌شان، با هرکس که بستگی به آن‌ها دارد، این‌ها از هر جنایتی که در ایران بکنند، مصون هستند! اگر یک خادم آمریکایی، اگر یک آشپز آمریکایی، مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور کند، زیر پا منکوب کند، پلیس ایران حق ندارد جلوی او را بگیرد! باید برود آمریکا! آنجا در آمریکا، ارباب‌ها تکلیف را معین کنند!»
امام جملات بالا را می‌گفت و مردم گریه می‌کردند. سرمای پاییزی چهارم آبان با نفس‌ آه جمعیت متراکم مردم و علما و روحانیونی که دور امام حلقه‌زده بودند، تارانده می‌شد. صدای ضجه و خروش از قم به آسمان می‌رفت؛ از منبر ساده‌ای که امام روی آن نشسته بود و تأثر قلبی‌اش را از آنچه حکومت شاه کرده بود، با مردمش در میان می‌گذاشت؛ انقلاب سفیدی که آمده بود تا روزگار مردم را سیاه کند. لایحۀ کاپیتولاسیون را تصویب کرده بودند و قلب امام چنان به تنگ آمده بود که می‌گفت باید بیرق سیاه بالای سر بازارها بزنند که عظمت ایران را پای‌کوب کرده‌اند.
چشم‌ها و گوش‌های نامحرمی میان جمعیت می‌جنبید. نامحرم‌ها جملات امام را ثبت و ضبط می‌کردند تا خبر ببرند برای شاه. ایران آبستن اتفاقی عظیم بود.

2

13آبان 1343. قم

کماندوها از دیوار بالا کشیدند. چتربازها در سینه‌کش کوچه ایستادند. گارد ویژه پشت در کمین کردند. سربازها انگشت لرزانشان را روی ماشه جابه‌جا کردند. تمام کوچه محاصره بود؛ کوچه‌ای که از چند روز قبل، 24ساعته مراقبت می‌شد. مأموران، مضطرب، آب دهانشان را قورت دادند. هوای قم سنگین بود. التهاب، تشویش، ترس.
امام، سلام نماز شبانه‌شان را دادند. آرام، به حیات خانه آمدند. لب‌های سرهنگی که برای دستگیری‌شان آمده بود، روی‌هم چفت شده بود. امام با نگاه سنگین دوخته به زمین، با همان لحن قاطع آشنا، گفتند: «صبر کنید. می‌آیم». مهر مخصوصشان را به خانم خانه دادند و گفتند: «شما را به خدا می‌سپارم» و از خانه خارج شدند. انبوه مأموران، نامطمئن و هراسان، امام را محاصره و ایشان را تا خودرو همراهی کردند. 
ساعت 8 صبح سیزدهم آبان 1343، تهران، فرودگاه، هواپیمای 130-C، پرواز مستقیم ایران-ترکیه. «من برای دفاع از وطنم تبعید شدم (1)».

3

پردۀ دوم/ 13آبان 1357. تهران

روز، ملتهب و داغ می‌گذشت. هرلحظه، یک خبر. هرآن، یک اتفاق. موجی به ایران زده بود که تا دل‌ها را زیرورو نمی‌کرد، آرام نمی‌گرفت. انقلابی عظیم در شرف وقوع بود که مجال سکون به هیچ‌چیز و هیچ‌کس نمی‌داد. جان‌هایی در این میانه، ناآرام‌تر بودند؛ قلب‌های مؤمنی که تازه‌پا گذاشته بودند به جهانی بزرگ‌تر از دنیای مخملی کودکی؛ نوجوان‌ها.
سیل جمعیت نوجوان گسیل به دانشگاه تهران. مدرسه‌ها را تعطیل کرده بودند. یک قرار همگانی. همه باهم راه افتاده بودند سمت دانشگاه که بپیوندند به دانشجویان و مردمی که آمده بودند تا صدای اعتراضشان را به گوش رژیم برسانند. صدها دانش‌آموز کوچک و بزرگ، شانه‌به‌شانۀ هم، با مشت‌های گره‌کرده‌ای که به هوا پرتاب می‌شد، فوج فوج وارد دانشگاه شدند.
زمین چمن دانشگاه، زیر پاهای مطمئنی که محکم قدم برمی‌داشتند، به لرزه درآمده بود. دانش‌آموزان به دانشجویان پیوستند. مردم هم آمدند. صدای «الله‌اکبر» از زمین به آسمان می‌رسید و با «مرگ بر شاه» درهم‌ می‌آمیخت.
ساعت 11 صبح مأموران آمدند. غلتیدن گازهای اشک‌آور میان جمعیت انقلابی، سرفه، اشک، غریو «الله‌اکبر»، این بار بلندتر از قبل.
جمعیتی که به‌سختی نفس می‌کشید، بلندتر فریاد می‌زد. گاز اشک‌آور میان نفس‌های داغ گم می‌شد. چشم، چشم را نمی‌دید. همین وقت بود که صدای تیراندازی بلند شد. جان‌های مشتاق، جان‌هایی که تازه به دهۀ دوم زندگی‌شان پا گذاشته بودند، یکی‌یکی روی زمین افتادند و از بدن‌هایی که تاب نگه‌داشتنشان را نداشت، پر کشیدند. مأموران گارد شاهنشاهی، دانش‌آموزان و دانشجویان را به گلوله بستند. 56 شهید. صدها مجروح.
چند روز بعد، دانش‌آموزان بیانیه دادند؛ به یاد رفیقان شهید و جانبازشان. سیزده آبان شد روز دانش‌آموز.

4

پردۀ سوم/ 13آبان 1358. تهران. لانۀ جاسوسی

دانشجویان دورتادور لانۀ جاسوسی ایستاده بودند، در صفوف به‌هم‌پیوسته. بنیان مرصوص. 
دانشگاه ملی ایران، صنعتی شریف، تهران، پلی‌تکنیک. از همۀ دانشگاه‌ها آمده بودند. تا سفارت آمریکا راه‌پیمایی کرده بودند و حالا، برای رسیدن به حقشان، برای محاکمۀ شاهی که به پشتیبانی آمریکا از ایران گریخته بود، سفارت را محاصره کرده بودند. 
داخل سفارت، دست‌ها لرزان، چشم‌ها ترسان، دل‌ها مستأصل و وحشت‌زده. اسناد جاسوسی، اسناد ننگ‌، به‌سرعت به ریز کن‌ها و خردکن‌ها سپرده می‌شد. همه در تکاپو بودند تا سند اتهامشان را از بین ببرند. همین وقت بود که سیل جمعیت وارد سفارت شد. پیروزی، دستگیری عاملان ننگ، انزجار مردم، غریو الله‌اکبر در رسای پیروزی.
امام، تسخیر لانۀ جاسوسی را «انقلاب دوم» خواند؛ انقلابی بزرگ‌تر از انقلاب اول.
سیزده آبان شد روز مبارزه با استکبار. روز «مرگ بر آمریکا».

5

بیشتر بدانیم

1)    نخستین جملۀ امام خمینی خطاب به سرهنگ افضلی، مأمور تبعید ایشان در هواپیما
 

nojavan7Social1 Portlet

متن برای شناسایی تازه سازی CAPTCHA