یک جمع متفاوت
نام «کانون دانشپژوهان نخبه» توی ذهنمان یک ساختمان بزرگ با کلی امکانات را ترسیم کرده بود اما درواقع کانون، ساختمانی چندطبقه و معمولی با کلاسهای درس عادی و کتابخانهای ساده بود. قطعاً توی همین ساختمانهای معمولی باید دنبال آدمهای غیرمعمولی گشت.
یک بعدازظهر تابستان را مهمان یکی از شعبههای «کانون دانشپژوهان» نخبه بودیم و پای صحبت قدیمیها و جدیدیهای کانون نشستیم. از نحوه آشنایی با این فضا پرسیدیم و از کلاسهای جهادی و فرهنگی کانون در کنار تلاش بچهها برای درس خواندن شنیدیم. بعد هم رسیدیم به مدالهای دلچسب المپیادی و خاطرات اهدای مدالها به رهبر انقلاب که انگار در کانون به یک رسم نانوشته برای ابراز محبت و عرض ارادت به رهبری تبدیل شده است.
اگر میخواهید بدانید نوجوانهای دیروز و امروز «کانون دانشپژوهان نخبه» چگونه مسیر موفقیت درسی و اخلاقی را طی کردهاند، این گفتوگو را از دست ندهید.
ماجرا از مسجد شروع شد
برای اینکه بدانیم جرقه به وجود آمدن «کانون دانشپژوهان نخبه» از کجا شروع شد باید برگردیم به 25سال قبل و بنشینیم پای حرفهای آقای «محمدقلی». کسی که یکی از سه نفر مؤسس اصلی کانون در سالهایی است که کسی فکرش را هم نمیکرد به این روزهای پر از خاطره و دستاورد برسد.
«من متولد و بزرگ شده جنوب شهر هستم. حوالی سال 1371 وقتی در آستانه ورود به دبیرستان بودم در مسجد محل ما دورهمیهای علمی توسط چند نفر رزمنده سالهای دفاع مقدس و بسیجی برگزار میشد. از من هم دعوت شد که برای کار جدی علمی به این کلاسها اضافه شوم. تا قبل از آن در مدرسه درس عادی خودم را میخواندم.
حضور در کلاسهای مسجد باعث شد من در مدرسه نمونه دولتی قبول شوم که نقطه عطفی در زندگیام بود. اتفاقی که در مسجد محله ما دریکی از محلههای جنوب شهر تهران افتاد، هم ازنظر علمی و هم ازنظر معنوی باعث ارتقاء من شد. علاوه بر آن با دوستانی آشنا شدم که همگی درسخوان و در اصطلاح بچههای مؤمن و پاک بودند. در واقع ایده کانون دانشپژوهان نخبه از همان زمان و وقتی با جمعی از دوستان به منطقه 19تهران رفتیم، شروع شد.
شناسایی دانشآموزان مستعد در مناطق محروم
منطقه19 و محله عبدلآباد در آن زمان یعنی سال 1371 تازه در حال وارد شدن به بافت جغرافیایی تهران بود. خانههای محله نیمهکاره بودند. خانوادهها در آن منطقه عموماً وضع مالی مناسبی نداشتند و از شهرهای دیگر به حاشیه تهران مهاجرت کرده بودند.
ما در این منطقه ایدهای که در مسجد خودمان اجرا شده بود و اتفاقاً خوب هم جواب داده بود را پیگیری کردیم. بهاینترتیب که بچههای درسخوان و مستعد این محله را به مسجد محله عبدلآباد دعوت کردیم. در ابتدا فقط دو اتاق کوچک پایگاه بسیج را برای درس خواندن داشتیم. خود مسجد هم هنوز ساخته نشده بود.
استقبال خیلی خوبی از آن دوره کلاسها شد و شاید چیزی در حدود 200نفر برای شرکت در کلاسهای درسی اعلام آمادگی کردند. خودمان هم فکرش را نمیکردیم. در کنار کلاسهای درسی، برنامههای ورزشی هم داشتیم. اما همانها هم بسیار ساده بود مثل فوتبال بازی کردن در زمینهای خاکی. ایده محوری ما هم از اول این بود که دانشآموزان مستعدی که از امکانات آموزشی کمتری در مناطق محروم برخوردارند را هم از نظر علمی تقویت کنیم و هم با مسجد و هیئت و امور معنوی بیشتر پیوند بدهیم تا در کنار رشد تحصیلی رشد اعتقادی و جهادی هم داشته باشند.
دانشآموزانی که بعدها معلم شدند
آن سالها به تعداد الآن نیروی انسانی نداشتیم. درکل سه - چهار نفر بودیم که هم درس میخواندیم و هم به دانشآموزان دیگر درس میدادیم. به همین دلیل شاید در هفته فقط یکشب فرصت میکردیم به خانه برویم و بقیه ایام را در مسجد به تحصیل یا تدریس میگذراندیم. وقتی یکی دو سال از دوره دانشجویی من گذشته بود، نسلی که در سال 1371 سال آخر ابتدایی و راهنمایی بودند به سنی رسیده بودند که در مسجد برای دیگران تدریس میکردند.
بعد از حدود 5سال تعداد دانشآموزان و معلمانی که قبلاً در مسجد عبدلآباد دانشآموز بودند افزایش یافت برای همین به فکر افتادیم در منطقه مجاور یک گروه دیگر یا به عبارتی شعبه دوم کانون را تشکیل دهیم. یکی از بچهها حسینیهای خانوادگی را در منطقه 16 در اختیار داشت و این حسینیه شد دومین شعبه کانون. شعبه سوم با حضور بچههای شهرری در کلاسهای کانون جرقه خورد و در سال 1385تصمیم گرفتیم شعبه سوم را در این منطقه و به همان ترتیب ایجاد کنیم. دانشآموزان شرق تهران هم سال 1392شعبه چهارم را در حوالی میدان خراسان ایجاد کردند. در بین بچههای مجموعه من به لطف خدا در همان سالهایی که تدریس میکردیم، اولین مدال را آورده بودم. سال دوم دبیرستان برنز ریاضی و سال سوم دبیرستان نقره المپیاد ریاضی را به دست آوردم. اما تا سال 1383 بچهها 14مدال در المپیادهای داخلی و خارجی به دست آورده بودند.
راه ورود به کانون؛ آزمون یا جذب
تا این جای کار شاید برای خیلیها سؤال پیش آمده باشد که اصلاً چطور میشود وارد کانون شد و در کانون دقیقاً چه ماجراهایی برای بچهها اتفاق میافتد. پاسخ این سؤال پیش «حمیدرضا شجاعی» است. مسئول علمی کانون که خودش مسیر دانشآموزی و معلمی را در کانون طی کرده و این روزها در آستانه دفاع از پایاننامه کارشناسی ارشد خود در رشته فوتونیک است.
«کانون دانشپژوهان نخبه یک مجموعه علمی و فرهنگی است. مجموعه سعی کرده در منطقه جنوبی تهران دانشآموزان بااستعداد را شناسایی کند و جامعه هدف مدارس خاص مثل مدارس نمونه دولتی هستند.
نحوه جذب دانشآموزان در کانون که از بین مقاطع ششم تا اول دبیرستان صورت میگیرد، یکی برگزاری آزمون است و دیگری از طریق معرفی مدرسه. اگر مدرسهای دانشآموزان مستعدش را به کانون معرفی کند در یک روز تحت عنوان «روز جذب» مربیان ما به مدرسه میروند و دانشآموزان معرفی شده را مورد آزمون قرار میدهند. 15 تا20نفر از مستعدترین دانشآموزان برای مدتی چندماهه به کانون میآیند و در نهایت تعدادی از این دانشآموزان برای حضور در کانون و انجام فعالیتهای تحصیلی، تدریسی و فرهنگی انتخاب میشوند.
دانشآموزان انتخاب شده در کانون دورههایی را میگذارند که فقط تحصیلی نیست و مسئولان این دورهها روی مسائل تربیتی و اخلاقی بچهها هم کار میکنند. برنامههای علمی و تحصیلی در هر شعبه کانون با توجه به سطح دانشآموزان عضو برگزار میشود. چون در بعضی شعبهها سطح مدارس ازنظر علمی و نحوه تدریس بالاتر است ممکن است در یک شعبه کانون کلاسها در حد رفع اشکال برگزار شود و در شعبهای دیگر دروس سخت از ابتدا تدریس شود.
نکته جالب درباره معلمان کانون دانشپژوهان نخبه این است که این افراد از بین خود دانشآموزان انتخاب میشوند، یعنی دانشآموز مقطع بالاتر، دروس مختلف را به دانشآموزان مقطع پایینتر تدریس میکند.
ایجاد فضای همدلی در کانون
برای دانشآموزان پایه نهم به بعد در کانون کلاسهای المپیاد هم برگزار میشود. در حال حاضر کانون سه شعبه در مناطق بلوار قیام، شهرری و عبدلآباد تهران دارد و عمدتاً در این مناطق که جزو جنوب شهر تهران بهحساب میآیند کلاسهای پیشرفتهای مثل آمادگی برای المپیاد برگزار نمیشود. یا در صورت برگزاری هزینههایی دارد که شاید از عهده خانوادهها خارج باشد. از آنطرف بحث کلاسهای آمادگی برای المپیاد در مدارس یکسری آسیب تربیتی مثل جدا کردن این دانشآموزان از بقیه دانشآموزان مدرسه، بها دادن بیش از اندازه معلمها به آنها و... دارد. تجربه در مدارس نشان میدهد که این رفتارها فضای همدلی و در کنار هم بودن دانشآموزان را از بین میبرد. ما در کانون تلاشمان را میکنیم تا در فضای خارج از مدرسه این همدلی را محقق کنیم. معلم کلاسهای المپیاد کانون هم کسانی هستند که در گذشته شاگرد کانون بودهاند و برنده مدالهای المپیادی شدهاند.
اگر در دورهای از کانون دانشآموزان ظرفیت المپیادی نداشته باشند برای آنها کلاسهای خلاقیتی مثل آمادگی برای جشنواره خوارزمی یا تشریح در درس علوم برگزار و یا کلاسهای مهارتی مثل کار با نرمافزارهای کامپیوتری یا هنر معرقکاری برگزار میشود. در اصل هدف از برگزاری این دورهها پیدا کردن استعداد دانشآموزان است.
در کنار همه اینها اردوهای فرهنگی و جهادی، کلاس قرآن، نشستهای بحث و اخبار روز و هیئت مذهبی هم برگزار میشود.
سادگی کانون چشم را میگیرد
کانون دانشپژوهان نخبه بعد از حدود 25سال هنوز همان سازوکار قدیمی اما مؤثر خود را حفظ کرده است. این روزها هم بچهها بعد از جذب در کانون مراحل دانشآموزی و معلمی را طی میکنند، توشه علمی و معنوی خود را از طریق فعالیتهای مختلف کانون پربارتر میکنند و مثل یک قانون نانوشته مدال المپیاد هم میگیرند. درست مثل «امیرحسین باقری» که یک کانونی 19ساله است و با مدال طلای المپیاد ریاضی خود، روزهای اول دانشجوییاش را میگذارند.
«اواخر سال هفتم از طریق آزمون مدرسه با کانون آشنا شدم. اولین بار که میخواستم به کانون بیایم در کوچه، ساختمانی را دیدم که ظاهری شیک داشت. فکر کردم ساختمان کانون است اما وقتی متوجه شدم ساختمان روبهرویی که ظاهر قدیمی دارد ساختمان کانون است جا خوردم. در نگاه اول سادگی کانون به چشمم آمد که بهعنوانمثال برای ورود به کلاسها هم باید کفشمان را درمیآوردیم و روی فرش مینشستیم. اما جلوتر که آمدم دیدم چقدر چیزهای زیبایی در همین سادگی وجود دارد. مثلاً احترامی که بین بزرگتر و کوچکتر وجود دارد واقعاً فضا را دلچسب میکند.
نخبه بودن، مسئولیت دارد
اینکه یک روز به شما بگویند نخبه و یا مرتب بهعنوان کسی که مدال المپیاد دارد با انگشت شما را نشان بدهند در ابتدا شاید موضوع خوشایندی باشد اما همه این احساسات بعد از مدتی عادی میشود و البته این نگاه که گرفتار کبر و غرور نشوم یا مثلاً فکر نکنم خیلی کار خاصی انجام دادهام نگاهی است که از فضای ساده و صمیمی و کانون گرفتهام. از آنطرف جای حس غرور را احساس مسئولیت میگیرد. چون میدانم که خیلیها ممکن است مرا نگاه کنند و توقع انجام خیلی از کارها را از من نداشته باشند، برای همین همیشه به خودم میگویم که باید مواظب رفتارم باشم.
کانون را علاوه بر وجهه علمی به کارهای فرهنگی و مذهبی میشناسند. به نظرم وقتی در کنار مباحث علمی معنویت را هم بگنجانیم، این معنویت به آن هدف علمی معنا میدهد. وقتی برای موفقیت مجبورم در هفته 30 ساعت درس بخوانم شاید هدف برنده شدن در یک المپیاد از یکزمانی به بعد دیگر زیاد جذاب نباشد، اما اهداف معنوی مثل خدمت به کشور و انقلاب حتماً مشوق بهتری است. مثلاینکه وقتی هر پنجشنبه به هیئت میرفتم احساس خوبی برای درس خواندن و فعالیت در طول کل هفته به من دست میداد.
عهدی که با ولایت داریم
آقای شجاعی از خاطره اهدای مدال علمیشان به رهبر انقلاب برایمان میگوید: «من در سال 1393 در یک مراسم مدال المپیادم، که در رشته فیزیک کشوری کسب شده بود را به همراه مدال بقیه دوستانم به سردار جعفری سپردم تا خدمت رهبری اهدا کنند. سال 1394 هم توفیق دست داد و به بهانه اهدای همان مدالها خدمت حضرت آقا رسیدیم. هدف جمع ما از این حرکت نمادین و اهدای مدالهایمان به رهبری این بود که به ایشان بگوییم ما در خط ولایت هستیم و از وجهه علمی سعی میکنیم هرچه در توان داریم برای انقلاب انجام دهیم. در واقع این مدالها را نشانهای میدانستیم برای اینکه بگوییم سعی میکنیم وظایفمان را در قبال این نظام و ارزشهای آن انجام دهیم.
شیرینترین ملاقات
آقای محمدقلی هم از اهدای مدالشان به آقا برایمان تعریف میکنند: «اولین اهدای مدال ما خدمت رهبر انقلاب در سال 1381 بود. بچههای گروه در دورههای مختلف علقه مذهبی داشتند و این صحبت بین ما بود که همیشه دوست داشتیم پیوند و ارادتمان را به رهبر انقلاب نشان دهیم. از آنطرف این مدالها ارزشمندترین چیزی بود که بهعنوان دانشآموز در زندگی داشتیم. دوست داشتیم این ارزشمندترین داراییمان را به کسی که به او تعلقخاطر داشتیم اهدا کنیم. علیالخصوص که سال 1381 شرایط خاصی بر محیط علمی و دانشگاهی کشور حکمفرما بود. آن زمان تازه بحث مهاجرت نخبگان به خارج از کشور برای ادامه تحصیل به راه افتاده بود و از آن با عنوان «فرار مغزها» یاد میشد. یعنی از آن به شرایطی تعبیر میشد که هرکس در بحث علمی توانایی دارد در حال فرار از کشور است. اما ما میخواستیم به رهبر انقلاب عرض کنیم که تعدادی دانشآموز، از اقشار ضعیف که هیچ امکانات خاصی برای درس خواندن نداشتهاند در المپیادهای داخلی و خارجی شرکت کردهاند، مدال آوردهاند و این روزها هم جزو نفرات اول بهترین دانشگاههای کشور هستند و البته در کنار همه اینها دوست دارند بیش از آنچه تا الآن بودهاند در خدمت نظام و انقلاب باشند.
به همین خاطر نامهای به رهبر معظم انقلاب نوشتیم که محتوای کلیاش این بود که این مدالها قله علمی ما هستند و شما قله معنوی هستید و ما حاضریم همه آنچه در زندگی علمی خود را داریم فدای شما کنیم. در ابتدا فقط انتظار داشتیم حضرت آقا پاسخنامهمان را بدهند اما بعد از مدتی نامهای آمد که ما را به بیت و دیدار رهبری دعوت کرده بودند.
روز دیدار هم روز بسیار خاصی بود. از آنجایی که دو روز قبل از دیدار به ما خبر دادند، همگی که 14نفر بهعلاوه چند نفر همراه بودیم، بسیار هیجانزده شده بودیم. در آن دیدار گفتوگوی معنوی و صمیمانه خوبی بین ما و حضرت آقا شکل گرفت و بیشتر از یکساعتی با ایشان صحبت کردیم. وقتی حضرت آقا در صحبتهایشان اینطور گفتند که « این هدیه یکی از ارزشمندترین هدیههایی بود که دریافت کردهاند» دیگر ما در پوست خود نمیگنجیدیم.
این دیدار انگیزه ما را چند برابر کرد و تصمیم گرفتیم با انرژی که از محبت و همراهی حضرت آقا گرفته بودیم تعداد این مدالها را بیشتر کنیم. اتفاقی که در سالهای 1389 و 1394 که دو دیدار بعدی ما با حضرت آقا بودند، به لطف خدا محقق شد.
nojavan7CommentHead Portlet