انقلاب که پیروز شد، هجده سال داشت. سرباز پابهرکاب امام خمینی بود. همان سال پیروزی انقلاب، رشته مهندسی مکانیک دانشگاه علم و صنعت قبول شد، ولی این باعث نشد کمتر از دو سال بعد که جنگ شروع شد، خودش را بهخاطر درس و دانشگاه از معرکه جهاد کنار بکشد. ماه اول شروع جنگ بود که وارد سپاه شد.
منتظر شهادت بود. شهادت همیشه نزدیکش شده بود و بهترین دوستانش را با دقت انتخاب کرده بود، ولی او ماند؛ نه ماندن معمولی، ماندن بر سر پیمان. «و ما بَدَّلُوا تَبْدِيلًا» حکایت زندگیاش بود. همین شد که یک لحظه آرام نگرفت. همیشه در حال تلاش بود. بعد جنگ، تا گرفتن دکترای مدیریت استراتژیک درسش را ادامه داد. پنج سال فرمانده دوره عالی جنگ (دافوس) در سپاه بود؛ دورهای که در آن، فرماندهان ارشد نظامی تربیت میشوند. سال ۱۳۸۴، فرمانده نیروی هوایی سپاه شد. بخش زیادی از اقتدار موشکی ما در زمان فرماندهیاش بر نیروی هوایی اتفاق افتاد. از سال ۱۳۹۸ تا لحظه شهادتش، «فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» بود. فرماندهای که روزی شانزده هفده ساعت کار میکرد و هیچ جمعهای تعطیل نبود. نیروی قدس و حزبالله لبنان و مقاومت یمن را در همین دوره به اوج رساند.
بین همه کارهایی که داشت، خدمت به مردم برای فرمانده کل سپاه مثل قافیه برای شعر بود. خیلی برای محرومیتزدایی تلاش کرد. همه مردم را مثل خانواده خودش میدانست. برای همین وقتی مشکل مردم را میدید، آراموقرار نداشت تا کاری بکند. سیل آمده بود و از کپرهای روستایی محروم در هرمزگان جز تلی از خاک چیزی باقی نمانده بود. مردم سیلزده منتظر بودند برایشان چادری به پا کنند، اما بلوکهای سیمانی و آهن و درها را که دیدند، دلشان گرم شد. سپاه برایشان شهرک جدیدی ساخت، با خانههای زیبایی که قبلاً فکرش را هم نمیکردند. اسم روستای کوچکشان که حالا مسجد و مدرسه و زمین چمن کوچکی برای بازی بچهها داشت، شد شهرک شهید حاج قاسم سلیمانی.
حکمت از قلب به زبان جاری میشود. بعضیها حرف زدنشان با بقیه فرق دارد. کلماتشان مثل در و گوهر از گنجینه قلبشان بیرون میریزد. هر که با قرآن بیشتر زندگی کرده باشد، سخنش حکیمانهتر است. خیلی قرآنی بود. این هم در ظاهر زندگیاش دیده میشد و هم در حرفها و کارهایش. حافظ قرآن بود. شبها در حال گوش دادن به قرآن میخوابید و صبحها فرزندانش با صدای قرآن خواندنش بیدار میشدند. توی ماشین تا به مقصد برسد، بلندبلند سوره حمد را میخواند. برای تصمیم گرفتن از آیههای قرآن کمک میگرفت. برخلاف عرف جلسات، به نیروهایش گفته بود رئیس جلسه خودش باید قرآن ابتدای جلسه را بخواند. این آمیختگی با قرآن وقتی سخنرانی میکرد بیشتر معلوم میشد. سخنرانیهای زیادی داشت، با موضوعات مختلف که سرشار بود از حکمتهای قرآنی. مرد سخنرانیهای حماسی و کلمات نغز، بیمطالعه سخنرانی نمیکرد. گفته بود برای یک سخنرانی بیست دقیقهای حداقل پانزده ساعت جدیدترین متنهای روز دنیا را مطالعه کردهام.
فقط بعد نظامی و قرآنی و مردمیاش نبود که از او شخصیت کاملی میساخت. نقطههای روشن زیادی بود که او را به شهید سلامی تبدیل کرد. خاصیت همیشه در جهاد بودن این است که گوشههای پنهان وجود انسان را صیقل میدهد. اهل هنر بود و به نقاشی علاقه داشت. به ورزش و ورزشکاران هم توجه زیادی داشت. دیماه ۱۴۰۲، با بچههای تیم ملی فوتبال دیدار داشت. بچههای تیم از اینکه همه را به نام و چهره میشناخت تعجب کرده بودند. در پایان دیدار، پیراهن تیم ملی را با اسم خودش و شماره دوازده به او هدیه دادند. بهشان گفته بود: «خیابانها برای تماشای بازی شما خلوت میشود. حتی من هم گاهی برنامههایم را با زمان بازیهای شما هماهنگ میکنم.» برایشان توضیح داد که فوتبال و جنگ شباهتهایی دارند. اینکه در فوتبال قدرت بدنی و استقامت و تمرکز ذهنی تعیینکننده است و در جنگ هم، با این تفاوت که در فوتبال، تیمها را به بازی جوانمردانه دعوت میکنند، اما در جنگ اینطور نیست. آنقدر پرتلاش بودن برایش اهمیت داشت که همهجا این ویژگی به چشمش میآمد. «احترامی که برای شما قائلم بیشتر به این خاطر است که عضویت شما در تیم ملی حاصل پشتکار شماست.» یک بار که میخواست بازی تیم ملی فوتبال را ببیند، همان پیراهن اچ. سلامی را پوشید. اهمیت دادنش به فوتبال نشان میداد نشاط نوجوانها و جوانها چقدر برایش مهم است. میگفت اگر به جوانان نشاط را هدیه بدهیم، آنها حتما بر دشمن غلبه میکنند. رفته بود دیدن خانواده شهدای حادثه شاهچراغ و به پسر نوجوانی که از شنیدن سروصدای تیراندازی هنوز مضطرب بود، دلگرمی میداد: «اینها چیزی نیست. ما ۸ سال زیر همین آتشها بودیم.» بعد با لحن مهربانی گفت: «یک هدیه مخصوص باید به شما بدهم، چی دوست داری؟» پسر گفت زیارت امام رضا علیهالسلام. خندید و گفت: «یک زیارت امام رضا با خانواده مهمان ما.»
با همه این لطافتها، رجزهایش لرزه میانداخت به تن دشمن. لحنش از یادمان نمیرود وقتی میگفت: «ما مقابل هیچ دشمنی حتی یک گام عقب نمینشینیم ... ما فقط برای پیروزی ساخته شدهایم ... کابوس ایران، اسرائیلیها را شب و روز میلرزاند ... نشانههای پایان آنها را میبینیم ... حتما طعم تلخ انتقام از شرارتهایشان را خواهند گرفت ... نباید فکر کنند میزنند و میگریزند؛ نه، میخورند و نمیتوانند بگریزند ... و عبرت خواهند گرفت که دیگر با دم شیر بازی نکنند.» شاید این حرفها را برای امروزمان میگفت. آن موقع کسی متوجه نشد که نبودنِ خودش را باید با همین کلمات، مرهم بگذاریم.
آن چهره همیشه خندان، غم هم داشت. بعضی جاها فقط، غمش فوران کرده بود؛ یکبارش در جلسه فرماندهان سپاه با رهبر انقلاب بود. رفت پشت تریبون که به فرمانده گزارش کار بدهد. وقتی به یاد حاج قاسم رسید که سالهای قبل در همان جلسه حضور داشت، یک لحظه بغض جلوی صحبت کردنش را گرفت. حاج قاسم را اینطور معرفی کرد: «مردی با آرزوهای بزرگ و همت بلند که رایحه دلانگیز جهاد و عطر شهادت از وجودش به مشام میرسید.» عطر شهادت را خوب میشناخت. بعد از تمام شدن جلسه، خبرنگار از علت بغضش پرسید، دوباره صدایش لرزید: «سخت است، تحمل ندیدن قاسم خیلی سخت است»؛ اما برای او که با عطر شهادت آشنا بود، غم چیزی نبود که بتواند پشتش را خم کند یا حرکتش را کند.
تنها آرزویش پیوستن به شهدا بود. تاریخ ایران را مردهایی ساختهاند که چشم کشیده بودند برای لحظه شهادت و میدانستند رمز رسیدن، پرکاری است. شهید حسین سلامی نقشه راه را از روی قرآن دیده بود و بعد بیوقفه و با سرعت برای رسیدن به آرزوی دیرینهاش حرکت کرده بود. دلتنگ شهادت بود. آخرین بار که داشت از خانه بیرون میرفت، این شعر را زمزمه میکرد: «گوشهنشین چشم من تکیه گه خیال توست.» انگار داشت با شهادت حرف میزد.
مردی که با قرآن زندگی میکرد
nojavan7ContentView Portlet
درباره شهید سپهبد حسین سلامی
مردی که با قرآن زندگی میکرد
س. سجادی
همیشه آخرینها آدم را دلتنگ میکند. انگار میدانست این بار آخر است که خداحافظی میکند، در را میبندد و سوار ماشین میشود؛ اما دلتنگ نبود، داشت بهسمت آرزویش میرفت. وقتی به خانه رسید، خبر دادند که شرایط اضطراری است و باید در جلسهای شرکت کند. حالا در ماشین نشسته بود و مثل همیشه آیههای سوره حمد را میخواند. به «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» که رسید، چند بار تکرارش کرد. آرام بود و با تمام وجود از خدا یاری میخواست. خدا هم قول داده بود کسانی را که یاریاش کنند، یاری میکند.
این مطلب را در شبکه های اجتماعی و پیامرسانها به اشتراک بگذارید
1
nojavan7CommentHead Portlet