nojavan7ContentView Portlet

وقتی کتاب‌ها را فراموش می‌‌کنیم
ماجراهای من و دوستم(۹)
وقتی کتاب‌ها را فراموش می‌‌کنیم

بعضی وقت‌ها آدم ناامید می‌شود. آن‌ها که بیشتر کتاب خوانده‌اند، می‌دانند از چه حرف می‌زنم. وقتی زمان زیادی از تمام‌کردن کتاب نگذشته و تو می‌بینی بیشترِ محتوای کتاب را فراموش کرده‌ای. یا وقتی اتفاقی کتابی را که قبلاً خوانده‌ای ورق می‌زنی یا نقل‌قولی از آن می‌شنوی و آنقدر برایت تازگی دارد که باور نمی‌کنی قبلاً همین‌ها را خوانده‌ بودی. اینجور وقت‌ها آدم با خودش فکر می‌کند اگر قرار است بیشتر چیزهایی را که خوانده‌ام فراموش کنم اصلاً برای چه کتاب می‌خوانم؟ نکند باید با یک برنامه مشخص هر سال کتاب‌هایم را دوره کنم تا مطالبش از ذهنم نپرد؟ آن‌وقت چقدر وقت باقی می‌ماند که کتاب‌های جدید بخوانم؟ ما حتی مطالب کتاب‌های درسی‌ را که یک سال با آن‌ها مأنوسیم و کلی با امتحان‌های کتبی و شفاهی دوره‌شان کرده‌ایم، یکی دو سال بعد فراموش می‌کنیم چه برسد به کتابی که فقط یک‌بار جملاتش را خوانده‌ باشیم. 
خب قبل از اینکه بیشتر از این‌ها به ناامیدی‌تان پروبال بدهم باید شما را با یک واقعیت جدید آشنا کنم: «ما اصلاً کتاب نمی‌خوانیم که همه مطالبش یادمان بماند!»

1

کامپیوتر نیستیم که بتوانیم همه محتوای کتاب را به خاطر بسپاریم یا دایره‌المعارف که مجموعه همیشه حاضری از همه خوانده‌هایمان باشیم. نگران نباشید! این‌ها را نرم‌افزارها و دایره‌المعارف‌ها برایمان انجام می‌دهند. ما کارهای مهم‌تری داریم. 
ما کتاب می‌خوانیم تا چند روزی را در دنیای کلمات و اتفاقات و محتوای کتاب قدم بزنیم. هر کتاب ما را به یک سفر جدید می‌برد. سفر، آدم‌ها را بزرگ می‌کند، نگاهشان را به دنیا وسعت می‌بخشد، تجربه‌هایشان را غنی می‌کند…

هر سفر چیزی به ما می‌آموزد و از ما آدم دیگری می‌سازد. هرچند ممکن است بعد از تمام شدنش کم‌کم اتفاقات روزهای سفر از خاطرمان برود، جزئیات مکان‌ها یا دیدنی‌ها را فراموش کنیم و وقتی بعد مدتی سراغ عکس‌های قدیمی می‌رویم بعضی مناظر برایمان تازگی داشته باشد. چند وقت بعد، از هر سفر چندتا خاطره پررنگ توی ذهنمان مانده و یک حس کلی از لذت بردن، ملال‌انگیز بودن، خستگی یا… به علاوه همه تجربه‌هایی که در ناخودآگاه ذهنمان ته‌نشین شده و از ما آدم بهتر و دنیادیده‌تری ساخته‌اند. 

البته می‌شود کاری کرد تا اندوخته‌های بیشتری از هر سفر داشته‌ باشیم. ما معمولاً از دیدنی‌های سفر عکس می‌گیریم، خاطره روزانه و سفرنامه می‌نویسیم یا یادگاری‌هایی را از مکان‌های جدید سوغات می‌آوریم. خیلی وقت‌ها مدتی بعد از برگشتن به خانه، با همسفرهایمان می‌نشینیم به دوره‌کردن خاطرات و اتفاقات سفر. هرکس از منظر خودش روایت می‌کند و تصاویر ذهنی همدیگر را کامل می‌کنیم. 

سفرهایی که به دنیای کتاب‌ها می‌کنیم را هم می‌شود با همین روش‌ها ماندگارتر کرد. کم‌ترین کار این است که وقت کتاب خواندن یک مداد دمِ دستمان باشد. زیر جملاتی که دوست داریم یا به نظرمان مهم و جالب می‌آیند، خط بکشیم. وقت‌هایی که چیزی به نظرمان می‌رسد، نظر نویسنده را خیلی قبول داریم یا برعکس با او مخالفیم، یک پاراگراف باعث شده حرف یا ایده‌ای در ذهنمان جرقه بزند آن‌ها را در حاشیه کتاب بنویسیم. (بله یکی دیگر از حقوق خواننده‌ها این است هر خواننده‌ای اجازه حاشیه زدن بر کتاب‌ها را دارد. البته به شرطی که کتابِ خودش باشد نه امانت مردم!) این حاشیه‌ها هرچند بدخط و باعجله و به زحمت جاشده در فضای سفید اطراف صفحات باشد، ما را وارد یک مکالمه با نویسنده می‌کند. مکالمه‌ای که کتاب خواندن ما را از یک خوانش منفعل به خوانش فعال تبدیل می‌کند و باعث می‌شود بیشتر درگیر مطالب کتاب شده و خوانده‌هایمان هم بهتر در یادمان بمانند. وقت‌هایی که کتاب مهم‌تری را می‌خوانیم می‌توانیم مطالبش را خلاصه کنیم. خلاصه کردن یک کتاب می‌تواند از نصف صفحه تا پنجاه شصت صفحه طول بکشد. بعضی‌وقت‌ها خلاصه کتاب‌ها خودشان کتاب شده‌اند! ولی یادتان باشد مهم‌ترین چیزی که در خلاصه‌تان می‌نویسید باید نظر شما نسبت به کتاب، برداشت کلی‌تان از محتوای آن یا درس‌هایی باشد که از کتاب گرفتید. حتی اگر حوصله ندارید دفتر مشخصی برای این کار بردارید (که اگر بردارید خیلی بهتر است!) حداقل در صفحه سفید انتهای هر کتاب نظرتان را درباره آن بنویسید. نوشتن باعث می‌شود افکارتان را جمع‌وجور کنید و دریافت‌هایتان از کتاب ماندگارتر شود. اگر چند دوست اهل کتاب داشته باشید هم که دیگر بهتر از این نمی‌شود. یکی از لذت‌بخش‌ترین تفریحات دنیا برای کتاب‌خوان‌ها صحبت کردن درباره کتاب‌هایی است که خوانده‌اند و شنیدن نقد و نگاه بقیه درباره آن کتاب‌ها… که جناب سعدی گفته: یارا بهشت صحبت یاران همدم است…


 

nojavan7Social1 Portlet

متن برای شناسایی تازه سازی CAPTCHA