nojavan7ContentView Portlet

کارستون
کارستون
قشمت ششم: باغچه شیشه‌ای با گل‌های واقعی

«گیاه را در یک شیشه کوچک پرورش می‌دهند! اسمش باغ شیشه‌ای است، اندازه‌اش هم کوچک است و روی میز کار، طاقچه خانه و هرجای کوچک دیگری قرار می‌گیرد! نه نیاز به آبیاری مداوم دارد و نه مراقبت، خودش برای خودش رشد می‌کند و خیلی هم زیبا می‌شود!»

1

در جست‌وجوی کسب‌وکار جدید

این‌ها جملات طه بود که کسب‌وکارش را برای سعید و گروهش توضیح می‌داد! بعد از پرس‌وجو و یادگرفتن مشاغل قبلی، بچه‌ها با یک بحران روبه‌رو شده بودند! شغل دیگری به ذهنشان نمی‌رسید تا در خانه بتوانند انجام بدهند و برای آموزشش بروند، تا این‌که هادی یک پیشنهاد معرکه داد :«آقا ما دفعه‌های پیش می‌نشستیم فکر می‌کردیم، یه شغلی رو پیدا می‌کردیم می‌رفتیم سراغش، حالا به نظرم پاشیم بریم تو شهر بچرخیم و ببینیم چه مشاغلی وجود داره» پوریا سری تکان داد و حرف هادی را قطع کرد: «آره ولی نه که همین‌جوری پاشیم بریم تو شهر، می‌تونیم بریم بعضی فروشگاه‌ها که لوازم تزئینی، خوراکی یا هر چیز دیگه می‌فروشند رو ببینیم و به این فکر کنیم یا پرس‌وجو کنیم که اون محصولات از کجا اومده بود و چطور تولید می‌شه!» تصویب شد! همه بچه‌ها با پیشنهاد هادی و صحبت‌های تکمیلی پوریا موافق بودند و راه افتادند برای شهرگردی!

2

باغ شیشه ای

بالاخره بعد گشتن چند مغازه به یک کتاب‌فروشی رسیدند، فروشنده مغازه خیلی خوش‌ذوق قفسه‌ها را تزئین کرده بود و کنار کتاب‌ها بعضی وسایل دیگر هم می‌فروخت. بچه‌ها که مشغول تماشای فروشگاه بودند، با چهره ذوق‌زده رضا مواجه شدند که یک بطری شیشه‌ای کوچک در دست داشت و می‌گفت: «بچه‌ها، این‌ها گُل رو فروکردن تو شیشه!» فروشنده که حواسش به بچه‌ها بود لبخند زد و گفت:«اسمش باغ شیشه‌ای است»
بچه‌ها که حس می‌کردند گمشده خود را یافته‌اند از آقای فروشنده نشانی و شماره تلفن تولیدکننده این باغ‌های شیشه‌ای را گرفتند و حالا با پدر رضا سراغ طه آمده بودند تا در مورد این کسب‌وکار بدانند. طه نوزده‌ساله بود و ترم دوم دانشگاه را می‌گذراند، صحبت‌های او که از لحاظ سنی به بچه‌ها نزدیک‌تر بود برایشان جالب و شنیدنی بود: «من از بچگی به گل و گیاه علاقه داشتم، تو بهارخواب خونه یه باغچه کوچیک راه انداخته بودم و رسیدگی بهشون روحم رو زنده می‌کرد. وقتی فهمیدم می‌تونم از این علاقه‌ا‌م درآمد هم کسب کنم یه ثانیه هم وقت رو تلف نکردم، رفتم و در اینترنت جست‌وجو کردم، به باغ‌های شیشه‌ای تو انگلیسی می‌گن تراریوم! منم از دوستام شنیده بودم اما وقتی در این مورد جست‌وجو کردم فهمیدم میشه تو خونه هم درست کرد!»

3

فرصت‌ها را پیدا کن!

حالا طه از شرایط و لازمه‌های کارش می‌گفت: «من با دویست هزار تومان شروع کردم، چند تا تنگ خریدم، گیاه‌های مخصوصش و یه خورده هم شن و سنگ و لوازم تزئینی، راستش یه خورده که حرفه‌ای‌تر شدم فهمیدم بخشی از این هزینه‌ها رو می‌شه اصلاً کم کرد، مثلاً می‌شه شن، ماسه و سنگ رو از طبیعت پیدا کرد و این خودش کلی هزینه‌ها رو کاهش می‌ده»
سعید که غرق صحبت‌های طه شده بود یکهو سؤالی به ذهنش رسید: «آقا طه! اوضاع درآمد این کار چطوره؟» 
طه که انگار خودش می‌خواست این مطلب را مطرح کند پاسخ داد: «کاملاً بستگی به میزان کار و فروش خودتون داره، برای فروش هم گل‌فروشی‌ها، آشناها، رستوران‌ها یا اصلاً هرجایی که به نظرتون این باغچه‌ها کاربرد دارند خوبه، من در حال حاضر هفته‌ای حدوداً 10عدد و هر کدوم رو 20 هزار تومان می‌فروشم، که ماهانه 800 هزار تومان عایدی دارم، بسته به میزان فروش خودتون این عدد می‌تونه بالاتر بره و بیشتر بشه یا کمتر، خوبی‌اش اینه که زمانش هم‌دست خودتونه که چه زمانی وقت دارید و می‌تونید برای تولید این باغچه‌ها بگذارید و می‌تونید به درس و بقیه کارهاتون هم برسید...»
طه پس از صحبت‌هایش با بچه‌ها به پشت‌بام رفتند و نمونه‌های کارش را نشان داد، بچه‌ها آن‌قدر خوششان آمده بود که هرکدام یک باغچه را انتخاب کردند و برای خودشان خریدند، طه که استقبال بچه‌ها را دید گفت: «تا یادم نرفته بگم که خلاقیت شما هم خیلی مهمه، این‌که باغ شیشه‌ای رو چطور تزئین کنید، چه وسایلی استفاده کنید و هر کار خلاقانه دیگه می‌تونه فروش، درآمد و ظرفیت تولید شما رو بالاتر ببره...»
در راه برگشت از خانه طه و در ماشین پدر رضا بچه‌ها هرکدام به باغچه خودشان زل زده بودند و به ظرفیت‌ها و فرصت‌های این شغل فکر می‌کردند درحالی‌که حالا یک دوست جدید هم پیدا کرده بودند...
اما مریم و دوستانش هم حسابی مشغول شده‌اند، در قسمت بعدی همراه ما باشید تا به سراغ آن‌ها برویم و ببینیم در گروه مریم چه خبر است...

nojavan7Social1 Portlet

متن برای شناسایی تازه سازی CAPTCHA