nojavan7ContentView Portlet

از اینجا تا صدر
از اینجا تا صدر
یادداشتی از حجت‌الاسلام سیدامید مؤذنی، پژوهشگر و فعال فرهنگی

یک نوجوان سیزده ساله که در کودکی پدرش را از دست داده و در سخت‌ترین شرایط یتیمی و فقر بزرگ شده بود از همان کودکی و در همان شرایط سخت، بسیار می‌خواند و مهم‌تر آنکه بیشتر می‌اندیشید. برای همین، در سیزده‌سالگی کتابی نوشته بود که وقتی یکی از بزرگترین علمای زمان خودش آن را دیده بود، قسم خورده بود که نویسنده این کتاب مجتهد است...

1

یک. به چشم‌هایش خیره شد و گفت: «خودتو جدی بگیر!»

کتاب را بست. نوجوان سیزده‌ساله پشت کتاب، او را به دنیای دیگری برده بود. این کتاب را می‌خواند که درباره مسئله‌ای اعتقادی و واقعه‌ای تاریخی بیشتر بداند و حالا بیشتر از اطلاعات و پاسخ‌های کتاب، نویسنده و جذابیت‌هایش او را درگیر کرده بود. نوجوانی سیزده ساله که درباره یکی از مهم‌ترین موضوعات اسلامی کتابی نوشته و در آن با بحث‌های عمیق تاریخی، اعتقادی،‌ ادبی، فقهی و حتی فلسفی، از جنبه‌های مختلف و به‌شیوه‌ای شگفت‌انگیز، موضوع را بررسی کرده بود.
نوجوانی که در کودکی پدرش را از دست داده و در سخت‌ترین شرایط یتیمی و فقر بزرگ شده بود. اما از همان کودکی و در همان شرایط سخت، بسیار می‌خواند و مهم‌تر آنکه بیشتر می‌اندیشید. برای همین در سیزده‌سالگی کتابی نوشته بود که وقتی یکی از بزرگترین علمای زمان خودش آن را دیده بود، قسم خورده بود که نویسنده این کتاب مجتهد است و این یعنی در بالاترین سطح از دانش دینی قرار دارد.
نویسنده یعنی سید محمدباقر صدر، سؤال‌های خودش درباره ماجرای فدک را جمع کرده بود و بعد از لابه‌لای کتاب‌ها پاسخ‌هایی یافته و آن‌ها را نقد و بررسی کرده بود. او افکارش را با برادر بزرگتر و اساتیدش هم در میان می‌گذاشت و بعد حاصل آن‌ها را برای خودش در برگه‌هایی می‌نوشت. مجموع این برگه‌ها را در یک ماه تعطیلی میان درس‌های حوزه، مرتب کرده بود و حاصلش شده بود کتاب «فدک در تاریخ».
زندگی محمدباقر صدر به سال‌های خیلی دور برنمی‌گشت و اگر بعثی‌ها او را نمی‌کشتند، الآن پیرمردی ٨٠ساله بود. احساس می‌کرد صدای آن نوجوان از درون کتاب در گوشش می‌پیچد: «خودتو جدی بگیر؛ تو هم می‌تونی یک اندیشمند بزرگ باشی، اراده می‌خواد و تلاش؛‌ همین.» کتاب را در قفسه جا داد و دفترش را برداشت؛ سؤال‌هایی داشت که باید می‌نوشت...

2

دو. از کجا معلوم که درست میگه؟!

دوستش در راه برگشت به خانه ویدئوی طلبه جوانی را برایش پخش کرد که حرف‌های جذاب و سؤال‌برانگیزی را درباره دین می‌گفت؛ حرف‌هایی که تا به حال شبیه‌اش را نشنیده بود و از پسندهای زیادش در اینستاگرام معلوم بود که خیلی هم مشتری پیدا کرده است. ذهنش کاملاً درگیر شده بود. وارد خانه هم که شد مادر از چهره‌اش فهمید که مثل همیشه نیست. لباس‌هایش را که عوض کرد،‌ مادر با همان آرامش همیشه برایش چای آورد و بی‌مقدمه گفت: «خیلی تو فکری؟ چی شده؟» ماجرا را شرح داد. مادر کمی فکر کرد و گفت: «این حرف‌ها خیلی جذاب است،‌ ولی اشکال دارد، یعنی دینی نیست و صرفاً نظرات شخصی همان بنده‌ خداست...». بعد بلند شد و کتاب «سنت‌های تاریخی در قرآن کریم» شهید صدر را دستش داد و گفت: «این کتاب یه کم سنگینه، ولی این رو که بخونی می‌فهمی چطور میشه از قرآن برداشت کرد. هر جاش رو هم نفهمیدی از من یا بابا بپرس. بعدش هم کتاب علوم قرآن رو بخون». کتاب را گرفت. مادر قبلاً هم درباره شهید صدر که نویسنده این کتاب بود، برایش حرف زده و گفته بود که او بسیاری از کتاب‌هایش را در نوجوانی و جوانی نوشته است. دلش آرام نبود؛ نمی‌دانست چرا باید حرف‌های صدر را بپذیرد. کتاب را با تردید در دستش بالا و پایین کرد و گفت: «خب از کجا معلوم صدر درست می‌گه؟ خودتون گفتین که صدر هم خیلی از کتاب‌هاش رو تو سنی نوشته که از این سخنران هم کمتر بوده». مادر با لبخندی برگشت و به چشم‌های مردد نوجوانش خیره شد و گفت: «چه سؤال خوبی!». بعد کنارش نشست و گفت: «به شرطی به سؤالت جواب می‌دم که کاغذ و قلم بیاری و جواب‌های من رو بنویسی و خودت هم هر چی به ذهنت رسید و از بقیه هم پرسیدی بهش اضافه کنی تا بشه یه کار اساسی». دفتر پرسش‌هایش را آورد و بالای صفحه نوشت: «از کجا معلوم می‌شود که سخن یک نفر دینی است؟» و بعد پایین‌تر نوشت: «مامان: اعتبار؛ یعنی اینکه فرد تخصص لازم برای ابراز نظر در موضوع رو داشته باشه و این تخصص هم به تأیید متخصصان شناخته‌شده اون علم رسیده باشه. در دین به این تخصص می‌گن اجتهاد. اما همین هم کافی نیست. اگر کسی بخواد نظری بده باید علاوه‌بر اینکه در اون زمینه تخصص داره، مطلب خودش رو به شیوه علمی و با استدلال‌های متناسب با همون علم بیان کنه. اینکه من اصرار دارم شهید صدر بخونی برای اینه که شهید صدر هم از بزرگترین مراجع زمان خودش اجازه اجتهاد داشته، هم در همه آثارش روش خودش رو به شیوه علمی توضیح می‌ده و بعد هم به همون شیوه استدلال می‌کنه. اینقدر کتاب‌های صدر منظم و مستدله که وقتی زیاد بخونی می‌تونی تشخیص بدی بقیه تا چه حد مستدل و روشمند حرف می‌زنن». بعد مادر کتاب را از دستش گرفت و چند بخش از کتاب را برایش خواند و حرف‌هایش را با مثال برایش توضیح داد و گفت: «حالا خودت هم با این دقت بخونی، بیشتر متوجه می‌شی». دوباره یاد حرف‌های آن سخنران افتاد؛ اما این بار ذهنش درگیر مفاهیمی مثل اجتهاد، اعتبار، روش،‌ استدلال و… بود.

3

سه. چه وحی، چه عقل و چه تجربه…

هنوز صحبت‌های معلم زیست درباره نظریه تکامل تمام نشده بود که صدای زنگ تفریح بلند شد. بچه‌ها همهمه‌کنان بیرون می‌رفتند. یکی دنبال معلم می‌دوید و می‌پرسید: ‌«پس خلقت آدم چی؟» و دیگری با قهقهه به دوستش می‌گفت: «کاش حداقل اجدادمون طوطی، طاووسی چیزی بودن، شامپانزه چرا؟!» دقایقی بعد بچه‌ها به کلاس برگشتند و با کمی فاصله معلم دین و زندگی هم وارد شد. همه بلند شدند و هنوز ننشسته بودند که نفر اول کلاس دستش را بلند کرد و گفت: «اجازه! میشه یه سؤال خارج از درس بپرسیم؟» معلم وسایلش را روی میز گذاشت و گفت: «موافقی اول سلام کنیم؟» دانش‌آموز که فهمیده بود خیلی عجله کرده، آرام گفت: «ببخشید! سلام». معلم لبخندی زد و بلند به او و همه دانش‌آموزان سلام کرد و گفت: «معلومه سؤال خیلی مهمی ذهنت رو درگیر کرده که اینقدر عجله داری. بپرس ببینم». و بعد روی صندلی نشست و چشم دوخت به شاگردش و شنید: «شما تا الآن هرچی درباره خدا گفتید از قرآن و آیات و روایات خود اسلام بوده. میشه بدون استفاده از قرآن و مثلاً برای کسی که فقط علوم امروزی رو قبول داره درباره دین و خدا حرف بزنیم؟». معلم طوری که انگار از سؤال شاگردش به ذوق آمده باشد، بلند شد و به سمت صندلی‌های بچه‌ها حرکت کرد و گفت: «این یکی از مهم‌ترین سؤال‌های ما درباره دین‌داری است. ببینید بچه‌ها ما هر شناختی به‌دست بیاوریم یا عقلی است، یا تجربی یا وحیانی یا ترکیبی از این‌ها و معمولاً دانش‌های ما حاصل ترکیب این روش‌هاست. درباره خداشناسی هم همینطور است. هم از طریق وحی، هم از طریق عقل و هم از طریق تجربه می‌توان درباره خداشناسی و مباحث مربوط به آن حرف زد. هرکدام از این‌ها هم نوعی از اطلاعات را به ما می‌دهند و ما باید یاد بگیریم که مثلاً شیوه استفاده از عقل یا روش استفاده از تجربه چگونه است؛ البته امروزه زبان علوم‌تجربی بیشتر رایج است و معمولاً افراد از این طریق زودتر قانع می‌شوند. به نظرم اگر شما کتاب «اعتقاد ما»، «پژوهشی درباره ولایت» و «پژوهشی درباره امام مهدی(ع)» شهید صدر را بخوانید می‌توانید هم با این روش‌ها تاحدی آشنا شوید و هم ببینید که چگونه می‌توان با روش علوم‌تجربی و به زبان امروز و با شیوه‌ای کاملاً منطقی درباره مباحث مربوط به خداشناسی و دین سخن گفت. با شیوه این کتاب‌ها شما می‌توانید برای فردی که اساساً به دین و اسلام باور ندارد هم اعتقادات دینی خودتان را تبیین کنید. البته باید کمی روی درس حساب احتمالات و ریاضی کار کنید؛ چون شیوه تجربی‌ای که شهیدصدر در این کتاب‌ها در پیش گرفته مبتنی‌بر ریاضی است و دقت می‌خواهد…». معلم بعد درباره اثبات خدا به زبان تجربی حرف زد و بخش‌هایی از مطالب شهیدصدر را برای بچه‌ها توضیح داد و در پایان گفت: «موافقید که تحقیق این ترم کلاسمون رو بذاریم معرفی روش تجربی شهید صدر در اثبات عقاید؟» بچه‌ها در حال فکرکردن بودند که زنگ به صدا درآمد و معلم گفت: «باشه، تا جلسه بعد روش فکر کنید، بعد تصمیم می‌گیریم» بعد سمت میز رفت تا وسایلش را بردارد که همان دانش‌آموز دوباره سراغش آمد و گفت: «اجازه! سلام؛ یه سؤال بپرسیم؟» معلم خندید و گفت: «الآن که دیگه باید خداحافظی کنیم،‌ ولی بپرس».
ـ میشه یه کم بیشتر درباره شهید صدر بهم توضیح بدید؟
ـ بله، حتماً. شهید صدر یکی از نوابغ معاصر ماست که به نوآوری‌های علمیش معروفه و....
به دقت به حرف‌های معلم گوش می‌داد و سعی می‌کرد همه آنها را در ذهنش بسپارد...

4

چهار. شاید بی‌نظیر

آخرین سطرش را هم نوشت و دوباره از ابتدا نوشته‌اش را خواند تا اشکالی نماند. بعد از چندبار مرور دوید بیرون اتاق و با شوق مادرش را صدا زد: «مامان شد یه کار اساسی». مادر با تعجب پرسید: «چی شد یه کار اساسی؟» 
ـ گفته بودید که هر چی به ذهنم رسید رو بنویسم. من هم نوشتم. چند صفحه شده.
مادر که معلوم بود خودش هم حرفش را فراموش کرده،‌ با ذوقی آمیخته به تعجب گفت: «چه جالب! چند صفحه! خب پس خیلی زود چندتاش رو برام بگو تا غذام نسوزه. شب هم که بابا اومد، همه‌اش رو برامون بخون».
هنوز صحبت‌های مادر تمام نشده بود که شروع کرد به خواندن: «خب غیر از اجتهاد و معتبر بودن که خودتون گفتید، ‌چند ویژگی دیگه هم هست که معلم دین‌وزندگی گفت؛ مثلاً استفاده از زبان روز و مهم‌تر آموزش استفاده معتبر از همه روش‌های دانش. شهید صدر با همین روش‌ها به پرسش‌های اساسی انسان پرداخته و به روشی که عقل آدم خوشش میاد به اونها جواب داده. همین باعث میشه که قدرت تفکر در خواننده زیاد بشه و خودش هم بتونه توان سنجیدن پیدا کنه. این خیلی چیزی مهمی بود ها! معلم‌مون چند بار تأکید کرد که روش تفکر درست خیلی مهمه. یکی دیگه اینکه شهید صدر نظریه‌پردازی کرده. من خیلی نفهمیدم دقیقاً نظریه‌پردازی یعنی چی، ولی وقتی کسی نظریه‌ داره یعنی تونسته مسائل رو در سطح خیلی بالایی حل کنه. شهید صدر غیر از علوم دینی، در فلسفه،‌ سیاست، اقتصاد، جامعه‌شناسی و تاریخ و رشته‌های دیگه هم اثر و نظر داره و در همه این‌ها نشون داده که چطور میشه با نگاه دینی به مسائل نگاه کرد و براساس دین زندگی کرد. مثلاً ایشون یه کتاب داره به اسم «اقتصاد ما». تو همین کتاب نسبت بین علم و دین و زندگی رو توضیح داده و نظریه اقتصادی اسلام رو هم تبیین کرده…»
مادر که گمان نمی‌کرد فرزندش غیر از پاسخ‌های معلم چیزی نوشته باشد، همان‌طور که به سمت آشپزخانه می‌رفت، گفت: «قرار بود خودت هم فکر کنی. خودت به چه نتایجی رسیدی؟» و بلافاصله صدای پر از اعتمادبه‌نفس فرزندش را شنید که می‌گفت: «بعله. خودم هم فکر کردم و در بخش جمع‌بندی، نظرات خودم رو هم نوشتم. البته راستش رو بخواید تو اینترنت هم جست‌وجو کردم و خیلی چیزها خوندم. اگر بخوام به ‌طور خلاصه بگم به نظرم هرچی از شهیدصدر بیشتر بخونی، هم بیشتر با واقعیت دین آشنا می‌شی و هم روش پرسش و پژوهش رو بیشتر یاد می‌گیری و نوع نگاهت به خیلی چیزها عوض میشه...». هنوز داشت حرف می‌زد که ناگهان انگار چیز مهمی به ذهنش رسیده باشد، ‌گفت: «راستی مامان! می‌دونستین من درست کردن این دفتر پرسش‌‌وپاسخ‌ها رو هم از شهیدصدر یاد گرفتم؟».

nojavan7Social1 Portlet

متن برای شناسایی تازه سازی CAPTCHA