nojavan7ContentView Portlet

ناخدای توفان‌های سخت باش!
ناخدای توفان‌های سخت باش!
یادداشتی از حجت‌الاسلام سید امید مؤذنی، معاون پژوهشی پژوهشگاه تخصصی شهیدصدر

بی‌تعارف، اگر شما از آن دسته افرادی هستید که کلاً به مسئله، سؤال، تفکر، پاسخ، راه‌حل و این‌طور چیزها کاری ندارید (البته احتمالاً این‌طور نیست که اگر این‌طور بود پس اینجا چه‌کار می‌کنید) توصیه می‌کنم ادامه متن را نخوانید و بیش از این وقتتان را تلف نکنید. روز خوشی‌ را برایتان آرزومندم.
اما اگر از آن دسته بالایی‌ نیستید، ضمن اینکه روز خوشی‌ را برایتان آرزومندم، توصیه می‌کنم چند دقیقه وقت بگذارید و بعد از خواندن این متن، فکر کنید.

1

آیا اینکه به مسئله، سؤال، تفکر، پاسخ، راه‌حل و این‌طور چیزها کار داشته باشید، کافی است؟ می‌دانید خیلی از داعشی‌های وطنی هم به مسئله و سؤال و تفکر و پاسخ و راه‌حل و این‌طور چیزها کار داشتند و اتفاقاً خیلی هم کار داشتند؟! (اگر نمی‌دانید داعشی‌های وطنی یعنی چه، از پدر و مادرتان بپرسید تا درباره مجاهدین خلق که حدود هفده ‌هزار نفر از مردم را کشتند و برخی‌ها را هم برای شکنجه زنده‌زنده پوست کندند، بیشتر برایتان توضیح بدهند). بله، آن‌ها هم اهل این‌ چیزها بودند و اتفاقاً زیاد هم می‌خواندند و می‌نوشتند و فکر می‌کردند! بسیاری از داعشی‌های غیروطنی هم این‌طور بودند (آن‌ها را که دیگر می‌شناسید.)
آن‌ها که بعضی‌هایشان خیلی هم بچه مسلمان و درس‌خوان و آدم‌حسابی بودند، چرا کارشان به اینجا کشید؟ یکی از مهم‌ترین دلایلش این بود که برای اندیشه‌شان از محصولات بازار مشترک استفاده می‌کردند (اگر نمی‌دانید محصول بازار مشترک یعنی چه، الکی در اینترنت جست‌وجو نکنید؛ چون به مقالاتی بی‌ربط می‌رسید. بروید از پدر و مادرتان بپرسید، اصلاً شاید یک نمونه‌اش را داشته باشند و مفصل برایتان توضیح بدهند. اما حالا برای اینکه کار ادامه متن راه بیفتد همین‌قدر بدانید، زمانی‌ برخی کشورها که نمی‌توانستند محصول خودشان را باکیفیت تولید کنند، از یک کشور دارای محصول باکیفیت، فنّاوری را می‌گرفتند و زیر نظر آن کشور، با مواد و کارگر خودشان، ولی به اسم و شکل آن شرکت اصلی محصول می‌ساختند و وارد بازار می‌کردند. اما، با آن اصلی خیلی فرق داشت و برای همین ارزان‌تر بود. البته خیلی وقت‌ها هم برخی از این کشور‌ها بدون فنّاوری و نظارت آن کشور، محصولی را به همان شکل و علامت می‌ساختند. الآن شما به این‌ها می‌گویید محصول فِیک!).
آن‌ها مسلمان بودند، اما برای اندیشه‌شان به‌جای اینکه سراغ محصول اصلی بروند، سراغ اندیشه‌های بازار مشترک رفتند. آن‌ها سؤال داشتند و می‌خواستند جهان و انسان را بشناسند. می‌دانستند که باید برای حل سؤال‌های اساسی درباره جهان و انسان سراغ وحی و کلام خدا رفت؛ چون کسی بیش از خدا از حقیقت و واقعیت این جهان اطلاع ندارد. مثال سازنده گوشی تلفن همراه و دفترچه راهنمایی که برای آن می‌نویسد را حتماً هزار بار شنیده‌اید؟ (اگر هم هزار بار نشنیده‌اید، الآن خواندید دیگر. منظور این است که همان‌طور که سازنده یک دستگاه گوشی تلفن همراه یا یک وسیله الکترونیکی بیش از هر کس دیگری با آن دستگاه آشناست و برای شناخت ویژگی‌های آن و نحوه درست‌ کار کردن با آن، دفترچه راهنمایی برایش می‌نویسد؛ خدا هم که خالق هستی و انسان است،‌ بیش از همه آن را می‌شناسد...).
اما در ماجرای اندیشه، سختی کار اینجاست که همه نمی‌توانند ادعا کنند وحی را مستقیماً می‌فهمند و می‌توانند واقعیت را بر اساس آن تبیین کنند. البته می‌توانند ادعا کنند، اما ما نباید باور کنیم. این کار راه‌بلد و کاردان می‌خواهد: کسی که زبان و منطق وحی و دین را بداند، با مسائل انسان هم آشنا باشد، برای پرسیدن این مسائل از وحی روش درست را طی کند و…. اما هستند کسانی که این‌ها را ندارند، ولی از این ادعاها می‌کنند و خودشان را هم به شکل کاردان دین درمی‌آورند تا جنسشان را بفروشند و بارشان را ببندند (طبیعتاً کسی که می‌خواهد گوشی تلفن همراه قلابی بفروشد روی مغازه‌اش نمی‌نویسد گوجه فروشی اکبرآقا، می‌نویسد: موبایل فلان، نماینده رسمی و انحصاری شرکت فلان...).
حالا اگر کسی برای اندیشه‌اش سراغ این‌ها و این محصولات برود، چه می‌شود؟ اندیشه غیراصلی وقتی به چهارتا مسئله و بحران جدی برسد، کم می‌آورد. مثل کسی که برای رفتن به دریا قایقی خریده، به این امید که این قایق جنس اصلی است و در دریا نخواهد شکست. او با این قایق می‌تواند وارد دریا شود، ولی با اولین توفان…. 
خُب این چه اشتباهی کرده؟ بله، اولین اشتباهش این بوده که قایق خریده! (برای رفتن به دریا با احتمال توفان باید سوار کشتی شد،‌ قایق نهایتاً برای برکه و رودخانه‌های آرام خوب است). اشتباه دومش هم این بوده که جنس اصلی نخریده.
جهان و اندیشه‌های پرتلاطم آن ‌هم مثل دریاست. برای ورود به این دریا باید سوار کشتی‌های محکم شد. کسانی مثل علامه طباطبایی و شهید مطهری و شهید صدر، کشتی‌سازانی بودند که با جنس اصلی و روش‌های واقعی دین‌شناسی، کشتی محکم برای ورود به دریای پرسش‌ها و مسئله‌های انسان ساختند. شاید آن‌ بنده‌های خدا هم که درباره‌شان صحبت کردیم (داعشی‌های وطنی و غیروطنی) اگر به‌جای خریدن قایق‌های بازار مشترک، سوار این کشتی‌های محکم می‌شدند، هیچ‌وقت کارشان به آنجا نمی‌کشید.

nojavan7Social1 Portlet

متن برای شناسایی تازه سازی CAPTCHA