چَشم گفتن
بیشتر کشورهایی که هدفِ تحقیر قرار میگیرند، سرشار از ثروتها و منابع طبیعی هستند. معدنها، چاههای نفت، منابع طبیعی، بندرها و مرزهای آبی، مردمانی که خریدار خوبی برای کالاهای وارداتی هستند و حتی جوانانی که سربازهای خوبی برای کشورگشاییها میتوانند باشند.
تلفن زنگ میخورد، خبر میدهند از سفارت آمریکاست، نخست وزیر تماس را پاسخ میدهد:
-چشم!
-بله چشم!
-حتماً چشم!
خبرِ بد اینکه ما برای فهمیدن تحقیر سیاسی نیاز داریم فقط هفتاد و نه سال به عقب برگردیم. یک تلفن یا دو خط نامه از سفارتخانه بریتانیا کافی بود که شاهنشاهِ پرمدعای ایران بقچهاش را بزند زیر بغلش و از کاخ و کشور خودش بیرون برود. حتی مسیر خروج او از کشور را هم بقیه برایش معلوم میکردند و جانشین بعدی را هم آنها تأیید میکردند.
با تحقیر سیاسی، دولتها و دولتمردان خودشان را نیازمند همسویی کامل با خواستههای قدرتهای بزرگ میبینند. اغلب کشورهایی که تحقیر سیاسی را میپذیرند، حیات خود را مدیون انگلیس و آمریکا هستند و از آنها فقط صدای «چشم» درمیآید! ترسو بودن، وابستگی، نادیده گرفتن نظر و نفع عموم مردم و بخشش سرمایههای ملی از ویژگیهای دوران تحقیر سیاسی است. در نتیجه چنین شرایطی بود که در کاپیتولاسیون، سگ آمریکایی از شهروند ایرانی مهمتر شد، بحرین از دست ما رفت، طی 100 سال بیشتر ذخایر معدنی و طبیعی نیجریه با قراردادهای رسمی خالی شد و میلیونها هندی با شلیک گلوله سربازان هندی که از کمپانیهای انگلیسی حقوق میگرفتند، کشته شدند.
خبر خوب هم اینکه ما برای فهمیدن تحقیر سیاسی نیاز داریم چهل و دو سال به عقب و قبل از انقلاب برگردیم. انقلاب اسلامی ایران یک «من مخالفمِ» اساسی در میان همه «چَشمها» بود.
«انقلاب اسلامی آمد این تحقیر غیر قابل تحمّل را برطرف کرد و به کشور و به ملّت عزّت داد...وقتی یک ملّت احساس هویّت کرد، آنوقت استعدادها در او شکوفا میشود و شد؛ استعدادها شکوفا شد، کشور پیشرفت کرد.» رهبر انقلاب- (۱۳۹۴/۱۱/۲۸)
«یکوقت دیکتاتورى هست، همراه با وابستگى، همراه با نوکرصفتى؛ این چیزى بود که ما در سالهاى متمادى دچارش بودیم... اگر آن استبداد و وابستگى بود، ما پیشرفت نمیکردیم؛ پیشرفت کنونى که آغاز شده، ناشى از انقلاب اسلامى است.» رهبر انقلاب- (۱۳۸۸/۱۱/۱۳)
تحقیر علمی
اسمش رزمآرا بود. یکی از وزیران دوران پهلوی، گفته بود مردم ایران نمیتوانند حتی آفتابه بسازند، ملی شدن صنعت نفت اصلا به کارشان نمیآید. این یک نمونه کامل از آن چیزی است که تحقیر علمی نام دارد. تولید دانش و استفاده از این دانش در حل مشکلات مردم، افزایش رفاه و قدرت بیشتر یکی از عوامل خیلی مهم رشد کشورهاست. تحقیر علمی، انگیزه دانشجو، دانشمند و پژوهشگر را برای ساختن و تولید کردن میگیرد. ملتی که اعتماد بهنفس علمی نداشته باشد همیشه باید نیازمند دریافت محصولات و کالا از کشورهای دیگر باشد؛ حتی کالاهای اساسی مثل غذا و دارو. این وابستگی و احتیاج دست ملتها را برای مخالفت با حرص و طمع کشورهای بزرگتر میبندد.
در تحقیر علمی، ملتها هیچ تولیدی به جز مواد خام کشورشان مثل نفت، ذغال سنگ، نیشکر، کاکائو و ... ندارند و برای تأمین نیازهایشان فقط به فروش یک یا دو محصول در سطح بینالمللی محدود هستند. به همین دلیل اگر کسی یا دولتی عمداً بخواهد فروش این محصولات را دچار مشکل کند، به راحتی میتواند این کار را انجام بدهد و این کار را مثل یک تهدید در روابطش با آن کشور استفاده کند.
«این تحقیر از همه چیز سنگین تر است. ملتی بنشیند و عدهای از بیرون بیایند به او بگویند تو نمیتوانی؛ برو کنار تا ما برایت درست کنیم؛ او را کنار بزنند و اجازه ندهند حتّی از تجربه آنها استفاده کند؛ خودشان بیایند این منبع درونی را استخراج کنند؛ چیزی به او بدهند و لُب و خلاصه سود را هم خودشان ببرند. این کار در نفت میشده، در مس میشده، در آهن میشده، در ساخت و سازهای گوناگون میشده، در سدسازی میشده، در سیلوسازی میشده، در بخشهای دانشگاهی و علمی میشد.» رهبر انقلاب-(۱۳۸۴/۲/۱۹ )
مرغ همسایه غاز است
کشورها و ملتهای مختلف جهان از ابتدای تشکیل شدنشان مسیرهای متفاوتی را در تاریخ طی کردهاند. در هر روز و هر سال و هر دورهای از این مسیر تاریخی، چیزی در سبدهایشان گذاشته و تا امروز با خودشان آوردهاند. این سبد همان فرهنگ ملتهاست. کسی نمیتواند بگوید تمام مسیری که یک ملت طی هزار سال طی کرده مسیر اشتباهی است و همه کشورها باید آن چیزهایی که ما میگوییم را در سبد فرهنگ خودشان بگذارند. اما تحقیر فرهنگی همین حرف را میزند. رسانههای مختلف از فیلمها و سریالها تا اخبار و تحلیلها همیشه در حال تلقین کردن این هستند که فرهنگ غربی در سکوی قهرمانی فرهنگها ایستاده و هر الگو و رفتار فرهنگی به جز آن، بازنده است و باید تلاش کند که به این قهرمانی نزدیک شود.
با تحقیر فرهنگی، ملتها از آن چه هستند احساس نارضایتی میکنند، از هر آداب و رسومی که دارند، از هر چیزی که میپوشند و میخورند و حتی از زبانی که با آن حرف میزنند ناراضیاند. در مقابل حتی بند کفش فرهنگ بیگانه برایشان جذابیت دارد. پس کمکم عناصر آن فرهنگ را، از فیلم و لباس گرفته تا سبک زندگی و شیوههای ارتباطاتی وارد فرهنگ خود میکنند.
این اتفاق سلیقه ملتها را تغییر میدهد و بعد از آن دیگر همان چیزی را میپسندند که فرهنگ بیگانه بپسندد. پس به دولتهای خودشان برای برآورده کردن خواستههای قدرتهای بزرگ فشار میآورند.
«تحقیر فرهنگهای غنی و اهانت به محترمترین بخشهای آنها در حالی صورت میگیردکه فرهنگ جایگزین، بههیچوجه از ظرفیّت جانشینی برخوردار نیست. به طور مثال، دو عنصر «پرخاشگری» و «بیبندوباری اخلاقی» که متأسّفانه به مؤلّفههای اصلی فرهنگ غربی تبدیل شده است، مقبولیّت و جایگاه آن را حتّی در خاستگاهش تنزّل داده است. اینک سؤال این است که اگر ما یک فرهنگ ستیزهجو، مبتذل و معناگریز را نخواهیم، گنهکاریم؟ اگر مانع سیل ویرانگری شویم که در قالب انواع محصولات شبه هنری به سوی جوانان ما روانه میشود، مقصّریم؟»رهبر انقلاب- (۱۳۹۴/۹/۸)
nojavan7CommentHead Portlet