nojavan7ContentView Portlet

سفره ده‌شین
ماجراهای راستین- قسمت سوم
سفره ده‌شین

با این شرایط به وجود آمده، طبیعی است که برای چیدن سفره هفت‌سین، باید به همان تعداد سین‌های باقیمانده در خانه اکتفا کرد. تنها سین باقیمانده در منزل ما عبارت است از: سرکه. البته این سوال در ذهن من به وجود آمده است که در هفت‌سین باید کدام‌یک از سرکه های سیب، انگور، خرما و یا سرکه دیگری انتخاب کرد؟! یعنی اصولا نوع سرکه در چیدمان سفره هفت سین، چه تاثیری دارد؟ با این حال مأموریت جفت‌وجور کردن سین‌ها و تزئین سفره برعهده من و مریم است. هرچند که سلایق اینجانب و خواهر بزرگوارم نه تنها شبیه یکدیگر نیست بلکه در بسیاری از موارد در تناقض آشکار است.

1

هفت‌سین یا ترشی هفت بیجار

باباجان، هرسال تاکید ویژه‌ای دارد که سفره هفت‌سین باید ساده باشد. من و مریم هم نهایت تلاشمان را برای سادگی این سفره به خرج می‌دهیم منتهی به خاطر اختلاف سلیقه، غالبا سفره هفت‌سین خانه ما شباهت عجیبی به ترشی هفتِ بیجار پیدا می‌کند. بابا هم وقتی با این پدیده روبرو می‌شود، می‌گوید:«عزیزای دلم! گفتم سفره ساده باشه، نگفتم که این‌قدر عجیب و غریب باشه! الان این کاسه سیمان اینجا چکار می‌کنه؟» 
امسال اما ماجرا خیلی فرق می‌کرد. من و مریم باید برای نبودن سین‌ها فکری می‌کردیم. مریم خانم دو سه روزی را در فضای مجازی به دنبال ابتکار جدیدی می‌گشت و یا تلفنی از مشورت دوستانش کمک می‌گرفت. من هم چندبار به فضای مجازی سر زدم؛ اما چیز دندان‌گیری پیدا نکردم. برای همین رفتم سراغ گزینه مذاکرات تلفنی. متأسفانه اولین مخاطبی که به ذهنم رسید، سیاوش‌خان رفیق همواره در دسترسم بود. سیاوش با همان بوق اول تلفن را برداشت و گفت:«بَه! آقا راستین، چه خبرا؟ خوبی؟ ما هم خوبیم. توی جاده‌ایم داریم می‌ریم شمال.» همین یک خط احوالپرسی سیاوش، انواع و اقسام سوال‌ها را برایم به‌وجود آورد. اولا که این موجود چطور می‌تواند بعد از ماجرای تلویزیون، اینقدر با آرامش صحبت کند؟ دوما، مگر من پرسیدم که شما الان کجا هستید که بی‌مقدمه فرمودید«توی جاده شمالیم». سوما، مگر قرار نیست امسال عید، همه در خانه بمانیم تا «کرونا» شرش را بکند و برود؟ به دلیل اینکه می دانستم مکالمه من و سیاوش، عزیزان مخابرات را برآن می‌دارد تا خط یکی از ما دو نفر را به خاطر طولانی شدن صحبت‌هایمان قطع کنند، تصمیم گرفتم که تنها سوال سوم را با رکورد دار بیشترین زمان مکالمه در خاورمیانه درمیان بگذارم. آقا سیاوش در پاسخ فرمودند:«ای بابا! ما که از ماشین پیاده نمی‌شیم.» ترجیح دادم که در این‌باره بیشتر صحبت نکنم اما از همین تریبون اعلام می‌کنم که بهتر است عوامل زحمتکش وزارت بهداشت، سیاوش‌خان را به عنوان عامل گسترش کرونا در قرنطینه نگهداری کنند. شک ندارم که با این کار جلوی گسترش کرونا در اروپا نیز گرفته می‌شود.

2

یه فکر خوب!

جریان سفره هفت‌سین را با دوست عزیزم در میان گذاشتم. سیاوش چند لحظه ای سکوت کرد. هرچه «الو! الو!» کردم پاسخ نداد. کم‌کم از شنیدن صدای این عزیز، ناامید شدم. برای آخرین بار گفتم:«سیاوش اگر صدامو می‌شنوی بدون که من به کمکت احتیاج داشـــ...» هنوز جمله‌ام تمام نشده بود که سیاوش خان فرمودند:«ای بابا چقدر حرف می‌زنی! داشتم فکر می‌کردم! یه فکر خوب به سرم زدم! راستین، واقعا اگه منو نداشتی چکار می‌کردی؟» ایشان همین‌طور در مدح و منقبت خود حرف می‌زدند که بنده گفتم:«سیاوش! میگی یا قطع کنم؟» سیاوش گفت:«باشه باشه قطع نکن! ببین راستین! به نظر من باید یه کار خلاقانه کرد. حالا که سین برای سفره هفت‌سین نمونده، بهتره که تو هم بری سراغ یه حرف دیگه! من فکر می کنم حرف «شین» بهترین حرفه. تازشم، کلی وسیله و خوراکی هست که می‌تونی بذاری توی سفره. اصلا به جای هفتا شین، می تونی ده تا شین بذاری. سفره ده‌شین!» کاملا واضح است که این بزرگوار باز هم مرا از کرده خودم پشیمان کرد. با این حال به خاطر اینکه فرصت دوباره‌ای به این کاشف گرانمایه داده باشم، گفتم:«بر فرض اینکه ما بخوایم سفره ده‌شین بذاریم. امکانش هست که جنابعالی فقط سه مورد از شین‌هایی که می‌تونیم سر سفره بذاریم رو بفرمایید؟!» باز هم سیاوش سکوت کرد. تقریبا مطمئن شدم که دوست عزیزم، ضربه فنی شده. همین که آمدم تلفن را قطع کنم، سیاوش گفت:«اِ... شین... ببین خیلی زیاده... امممم... مثلا شلوار! یا مثلا شنبلیله! یا....» نمی‌دانم سیاوش با اینکه می‌توانست انتخاب‌های بهتری مثل شکلات و شیرینی داشته باشد، چرا رفت سراغ شنبلیله و شلوار. 

3

سین‌های خلاقانه

به هر طریق تصمیم گرفتم از خیر مشورت تلفنی بگذرم و به آغوش گرم خانواده برگردم. رفتم سراغ مامان و بابا که داشتند آخرین تلاش‌های خود را برای گردگیری خانه می‌کردند. ماجرا را با آن‌ها درمیان گذاشتم. از اول هم باید این کار را می‌کردم. آب در کوزه بود و منِ بخت‌برگشته در جاده شمال دنبالش می‌گشتم. مامان و بابا پیشنهاد جالبی دادند. آن‌ها گفتند:«حالا که به خاطر سلامتی خودمون و مردم نباید برای کارای غیرضروری به خیابان بریم بهتره که تو و خواهرت یِکَم هنر به خرج بدید. شما می‌تونید سین‌های سفره رو نقاشی کنید و با قیچی درشون بیارید. بعد هم با هم می‌چسبونیمشون به ظرف‌هایی که سال‌های قبل برای سفره خریده بودیم.» 
سفره هفت‌سین سال نود و نُه به همت نقاشی نه‌چندان خوب من و خواهرم چیده شد. هرچند که اگر پیکاسو از خدا عمر بیشتری می‌گرفت و نقاشی‌های ما را می‌دید، قطعا ترجیح می‌داد که روی هنر دیگری سرمایه‌گذاری کند. 

nojavan7Social1 Portlet

متن برای شناسایی تازه سازی CAPTCHA