nojavan7ContentView Portlet

نسخه پیروزی بخش
راه‌هایی که شما را به هدفتان نزدیک می‌کند
نسخه پیروزی بخش

تصور کنید که قرار است مشکل و مسئله‌ای را حل کنید و به‌قول‌معروف شاخ مشکل را بشکنید. این پیروزی ملزوماتی نیاز دارد. برای پیروزی در یک مسابقه و قهرمانی باید تلاش و همت داشته باشید تا بتوانید به هدفتان برسید. حال در یک نگاه وسیع‌تر وقتی دشمن در مقابلتان ایستاده و یا در کمین است برای پیروزی بر این دشمن هم باید ملزوماتی را فراهم کنید. اگر می‌خواهید راه‌های پیروزی را بدانید با ما همراه شوید.

1

ایمان به سنت الهی

یکی از مطمئن‌ترین راه‌ها برای آنکه گروهی پیروز قطعی یک میدان باشند، این است که با سنت‌های الهی مطابق باشند. منظور اینکه خدا بین خود و بندگانش سنت ها و شاید قول و قرارهایی دارد که اگر در آن چارچوب قرار بگیریم، پیروزی‌مان قطعی است. آقا در دیدار روز میلاد پیامبر(ص) گفتند:
«ملّت‌هایی که فکری دارند، هویّتی دارند، انگیزه‌ای دارند، متّکی به خدا هستند، متوکّل علی‌الله هستند، می‌ایستند و خدای متعال به آن‌ها کمک خواهد کرد. (وَلَو قاتَلَکُمُ الَّذینَ کَفَروا لَوَلَّوُا الاَدبارَ ثُمَّ لایَجِدونَ وَلِیًّا وَلا نَصیرًا * سُنَّةَ اللهِ الَّتی قَدخَلَت مِن قَبلُ وَلَن تَجِـدَ لِسُنَّةِ اللهِ تَبدیلا)؛ این سنّت الهی است؛ اگر مسلمان‌ها بِایستند، بر همه‌ سازوبرگ قدرت‌های طاغوتی و مستکبر پیروز خواهند شد. امروز مردم یمن سخت‌ترین شکنجه‌ها را دارند از ناحیه‌ دولت سعودی و همراهانش و آمریکا -پشتیبانش- تحمّل می‌کنند لکن بدانید قطعاً ملّت یمن و انصارالله پیروز خواهند شد؛ آنها شکست نمی‌خورند؛ ملّت فلسطین شکست نمی‌خورند؛ تنها راه، مقاومت است و آن چیزی که امروز آمریکا را و متّحدینش را دستپاچه کرده که به حرف‌های یاوه متوسّل می‌شوند، به کارهای غلط متوسّل می‌شوند، ایستادگی ملّت‌های مسلمان است و این ایستادگی نتیجه خواهد داد.»  (97/9/4-رهبر انقلاب)
چه تضمینی بالاتر از اینکه خدا خودش قول داده است. چیزی شبیه اینکه خدا بگوید بقیه‌اش با من. 

2

بصیرت

همه‌چیز داشت خوب پیش می‌رفت، تا نابودی کامل لشکر معاویه فاصله‌ای نبود. ولی آن‌ها همچنان دست‌وپا می‌زدند. تلاش می‌کردند که هر طور شده زنده مانده و پیروز جنگ باشند. «حیله‌ای که برای نجات خودشان اندیشیدند، این بود که قرآن‌ها را بر روی نیزه‌ها کنند و بیاورند وسط میدان. ورقه‌های قرآن را سر نیزه کردند، آوردند وسط میدان، با این معنا که قرآن بین ما و شما حَکم باشد. گفتند بیائید هرچه قرآن می‌گوید، بر طبق آن عمل کنیم. خوب، کار عوام‌پسند قشنگی بود. یک عده‌ای که بعدها خوارج شدند و روی امیرالمؤمنین شمشیر کشیدند، از میان لشکر امیرالمؤمنین نگاه کردند، گفتند این که حرف خوبی است؛ این‌ها که حرف بدی نمی‌زنند؛ می‌گویند بیائیم قرآن را حکم کنیم. ببینید، اینجا فریب خوردن است؛ اینجا لغزیدن به خاطر این است که انسان زیر پایش را نگاه نمی‌کند. هیچ‌کس انسان را نمی‌بخشد اگر بلغزد، به خاطر اینکه زیر پایش را نگاه نکرده، پوست خربزه را زیر پای خودش ندیده. آن‌ها نگاه نکردند. آن‌ها اگر می‌خواستند حقیقت را بفهمند، حقیقت جلوی چشمشان بود. این کسی که دارد دعوت می‌کند و می‌گوید بیائید به حکمیت قرآن تن بدهیم و رضایت بدهیم، کسی است که دارد با امام منتخبِ مفترض‌الطاعه ( امامی که اطاعت از او واجب است) می‌جنگد! او چطور به قرآن معتقد است؟ 
این را باید می‌دیدند، باید می‌فهمیدند. این مطلب مشکلی بود؟ این معضلی بود که نشود فهمید؟ کوتاهی کردند. این می‌شود بی‌بصیرتی. … این بی‌بصیرتی ناشی از بی‌دقتی است؛ ناشی از نگاه نکردن است؛ ناشی از چشم بستن بر روی یک حقیقت واضح است.» (89/8/4)

3

ایستادگی

در زمان طاغوت این‌طور بود که اگر یک مأمور انتظامی یا امنیتی وارد بازار می‌شد، با اولین فریادش تمام مغازه‌ها تعطیل بود. کسی جرئت نمی‌کرد روی حرفش حرف بزند. ساعت رفت‌وآمد مردم را هم آن‌ها معلوم می‌کردند و کسی اعتراض نمی‌کرد.
همین مردم در مدت کوتاهی در خیابان‌ها فریاد «مرگ بر شاه»! سر می‌دادند. شعارشان مربوط به یک سرباز یا درجه‌دار نظامی نبود، حتی در مورد کل نیروهای امنیتی هم نبود، مردم به شخص اول مملکت که از قضا خیلی هم خودخواه بود اعتراض می‌کردند. کار به توپ‌ و تانک و کشتار مردم در خیابان‌ها کشید، مردم در شعارهایشان اعلامی کردند که توپ و تانک اثر ندارد؛ توپ و تانک‌ها الکی و اسباب‌بازی نبود، واقعی واقعی آدم را می‌کشت ولی مردم کوتاه نیامدند.
«روحیۀ ملت به‌طوری قوی شده بود که آن‌ها همۀ آثار خودشان را از دست دادند. آن روحیۀ قوی ملت در اثر همین تبعیت از اسلام و توجه به اینکه ما اسلام را می‌خواهیم به وجود آمده بود.»  (امام خمینی، 58/2/30)
ملت ایران نتیجه ایستادگی‌شان را دیدند. حکومتی که به گفته صاحبانش پایه‌هایی 2500 ساله داشت را از ریشه کنده و بیرون انداختند. این پیروزی همه حساب‌وکتاب‌های مادی را باطل کرد.
«یک قدرت شیطانی با یک تجهیزات بزرگ، مجهز به همۀ جهازها و اسلحه‌ها، دنبال هم آن قدرت‌های بسیار بزرگ و ابرقدرت‌ها، در مقابل یک جمعیتی که هیچ چیز ندارند، زن‌ها و مردها ریختند، با مشت خالی ریختند توی خیابان‌ها و در مقابل ایستادند. هیچ حساب درست نمی‌شود که این قدرت، این چیزی نداشت، آن همه چیز را داشت.»  (58/2/30)

4

نظریه مقاومت

ماندن در این مسیر ابزارهای مختلفی را می طلبد، از مهم‌ترین ابزارهایی که باید به دست بگیریم بلندگو!!! است. منظور این است که ابزاری داشته باشید تا صدای جریان حق و مقاومت را به گوش همه عالم برسانید، همه دنیا مخاطب این پیام‌ها خواهند بود، گوش‌های شنوا را پیدا کرده و برای خودتان مأموریت تنظیم کنید. 
آقا هم دوازدهم آبان فرمودند که : «نظریّه‌ مقاومت در مقابلِ دشمنِ قوی‌پنجه را تبلیغ کنید، ترویج کنید. بعضی تصوّر نکنند که چون دشمن بمب دارد، موشک دارد، دستگاه‌های تبلیغاتی دارد و از این قبیل، ما عقب‌‌نشینی [کنیم]؛ نخیر، نظریّه‌ مقاومت، یک نظریّه‌ اصیل و درست است؛ هم در مقام نظر، هم در مقام عمل؛ از لحاظ نظری و از لحاظ عملی -از هر دو جهت- باید [ترویج شود]. معنای نظری این است که تبیین کنید. شما جوان‌ها خیلی خوب می‌توانید این نظریّه‌ مقاومت را تبیین کنید؛ هم در بین خودتان و هم محیطی که در آنجا قرار دارید و هم حتّی در ارتباط با کشورهای دیگر و جوان‌های دیگر. نظریّه‌ مقاومت را، این را که هدفِ استکبار سیطره است، هدفِ استکبار سلطه است، سلطه‌ بر ملّت‌ها است، برای همه تبیین کنید، بدانند که هدف استکبار این است.
 از لحاظ عملی، جریان مقاومت را ما حقّ جوان‌ها می‌دانیم؛ جوانه‌ای عراق، جوان‌های سوریه، جوان‌های لبنان، جوان‌هایی در شمال آفریقا، جوان‌هایی در مناطق شبه‌قارّه و اطراف آن‌ها، یک مشت جوان‌هایی هستند که در مقابل آمریکا مقاومت می‌کنند، ایستاده‌اند؛ حقّ این‌ها است، ما حقّ این‌ها می‌دانیم؛ تقویت این جریان‌ها به‌معنای تقویت نظریّه‌ مقاومت است.» (97/8/12)

5

صبر

کسی فکرش را هم نمی‌کرد، هرکس شنید برای چند لحظه‌ای در بُهت و تعجب فرو رفت، در یک حادثه تروریستی بیش از هفتاد نفر از مسئولان و مدیران خوب و با اخلاص کشور شهید شده بودند. یکی رئیس قوه قضائیه بود و دیگران از فعالان قوه قضائیه، مجلس شورای اسلامی، دولت، نخبگان علمی و سیاسی بودند. انقلاب هنوز اول راه بود که این حادثه تلخ و تکان‌دهنده رخ داد. شاید خیلی‌ها فکر کردند با این حادثه پشت مردم و انقلاب خالی شد و حالا آن‌ها که پای‌کار بودند دیگر نیستند. مردم حسابی ناراحت بودند، کام همه تلخ و دل‌ها گرفته بود. 
«شخصیّتی مثل شهید بهشتی در میان این‌ها است؛ شهید بهشتی جزو نوادر زمان بود، جزو کسانی بود که نظیر او را انسان در نسل‌های پیاپی کمتر پیدا می‌کند. چنین کسی را به همراه تعداد زیادی از یارانش یک‌جا از مردم بگیرند، خب اثر طبیعی و معمولی این حادثه چیست؟ شکست ملّت، شکست انقلاب، قاعدتاً این باید باشد؛ امّا درست بعکس شد.» (94/4/6)
«یک نکته‌ای وجود دارد که در طول تاریخ، این نکته قابل مشاهده و لمس است و آن این است که هرگاه ملتی، جماعتی، فردی در مقابل یک محنتی که بر آن جمع یا بر آن فرد یا بر آن ملت وارد می‌شود، صبر و بصیرت به خرج داد، آن محنت برای او تبدیل می‌شود به نعمت. راز پیروزی حق، پیروزی کلمه‌ حق، انتشار حق، انتشار توحید در طول تاریخ در میان بشر همین نکته است. 
مردم ما در قضیه هفت تیر این هنر را به خرج دادند: به جای اینکه ناامید شوند، به جای اینکه اعتماد به نفس خودشان را از دست بدهند، به جای اینکه از دشمن بترسند و در مقابل دشمن زانو بزنند، به جای ضعف و انکسار و انهزام، ملت ما به خاطر بصیرتی که داشتند و به طور دائم به وسیله‌ امام بزرگوار در آن‌ها تزریق می‌شد و در میان مردم دامن زده می‌شد، صبر کردند، ایستادگی کردند و موج را علیه دشمن برگرداندند». (90/4/6)

6

تکیه‌بر مردم

روزنامه اطلاعات هفدهم دی 56 مقاله‌ای به چاپ رساند که حسابی مردم را عصبانی کرد. مردم هنوز با امام خمینی در شهادت فرزند ایشان آقا مصطفی خمینی همدردی می‌کردند که رژیم شاهنشاهی در اقدامی عجولانه و برای اینکه مردم را از اطراف امام پراکنده کند، مقاله‌ای توهین‌آمیز در مورد امام خمینی (ره) چاپ کرد. این کار باعث شد مردم قم دیگر تحمل نکرده و از روز بعد، ابتدا به‌سوی منازل مراجع و روحانیون بزرگ شهر حرکت کنند و از آنجا در یک راهپیمایی آرام ولی پر از جمعیت شرکت کنند. ولی رژیم که از همین ماجرا هم عصبانی بود این جمعیت را مورد حمله قرار دارد، تعدادی را شهید و افراد زیادی را مجروح کرد. عصر نوزدهم دی‌ماه 56 اگرچه غروب غمباری داشت و خون‌های زیادی ریخته شد ولی جرقه‌ای بود که انبار باروت را روشن کرد، همین اتفاق، آغاز جان گرفتن دوباره اعتراضات مردمی بود که تا بهمن 57 و بازگشت امام خمینی (ره) ادامه پیدا کرده و بساط رژیم شاهنشاهی را از مملکت جمع کرد. مردمی بودن این قیام مهم‌ترین ویژگی آن بود که شعله‌های نابودی را به جان شاه پهلوی انداخت. 
«حق تا وقتی از مردم پشتیبانی نداشته باشد، یک واقعیت ذهنی و یک حقیقت معنوی است؛ نمی‌شود توقع داشت در جایی تحقق و استقرار پیدا کند. اما وقتی به دنبال حق، نیروی ایمان انسان‌ها بسیج شد و به راه افتاد، حق طبق طبیعت نظام هستی است؛ لذا تحقق پیدا می‌کند، و تحقق پیدا کرد.» (83/10/19)

7

پرهیز از خودخواهی

شهید سپهبد علی صیاد شیرازی در کتاب ناگفته‌های جنگ می‌گوید: در تحلیل عملیات رمضان، از یک‌طرف می‌توانیم بگوییم نبردی پیروزمندانه بود، به خاطر این‌که دشمن را در هم شکستیم و به آن تلفات وارد کردیم. البته به خودمان هم یک مقدار تلفات وارد شده بود. از یک‌طرف، می‌توانیم بگوییم پیروز نبود، چون هدف ما این نبود. (قبل از اینکه رزمندگان به منطقه مورد نظر یعنی بصره برسند عملیات متوقف می‌شود)
در پایان روز 8 مردادماه 1361 عملیات متوقف شد و به پایان رسید. جای تجزیه‌وتحلیل آن همین‌جاست. ما برای پیروزی بر دشمن هیچ‌چیز کم نداشتیم. روحیه بسیار بالابود. امکاناتمان نسبت به سابق افزایش پیدا کرده بود. دشمن در وضعیت اضطراب روحی شدیدی به سر می‌برد. در عمل هم که پیشروی کردیم. پیشروی ما یک پیشروی پیروزمندانه بود و رخنه‌ای به عرض 12 کیلومتر و عمق 15 کیلومتر یعنی رخنه‌ای قابل قبول و پیروز.
شهید صیاد در تحلیل خود از اینکه علی‌رغم اتفاقات خوبی که در این عملیات اتفاق افتاد ولی به هدف اصلی نرسیدیم، می‌گوید: بُعد اصلی را در این می‌بینم و می‌گویم اخلاص، توکل و توجه به خدا که در نبرد الی بیت‌المقدس داشتیم، از زمان حمله فتح‌المبین بیشتر نبود، ولی به‌اندازه‌ای بود که خدا به ما نصرت بدهد، ولی در اینجا (عملیات رمضان) کم آورده بودیم.
حالت غرور به وجود آمده بود و البته یک مقدار هم ارتش و سپاه به‌طرف خودمحوری رفتند. یعنی ارتش برای خودش می‌گفت: من هستم و سپاه برای خودش می‌گفت: من هستم، این دو تا «من» نمی‌گُنجید. کمی «من» ها شروع شد. یعنی احساس موجودیت ارگانی در هر دو شکل گرفت. هیچ‌کدام زیر بار همدیگر نمی‌رفتند و خودبه‌خود، باید یکی از آن‌ها باقی می‌ماند و آن‌یکی می‌رفت. آن‌یکی می‌گفت تو برو برای خودت بجنگ، که معلوم بود ضعیف می‌شود. حالا هرکدام که می‌خواست باشد. اگر دوتایشان می‌خواستند باشند، باید مثل گذشته یک‌کاسه و ید واحده می‌شدند تا در مقابله با دشمن، محکم به او ضربه بزنیم.

8

هوشیاری

«یک سیاست خباثت‌آلودی از آغاز انقلاب سعی کرد اقوام ایرانی را از یکدیگر جدا کند و با بهانه‌های مختلف، پیکره‌ عظیم ملت ایران را تکه تکه کند. با هر قومی از اقوام متنوع ایرانی - فارس، ترک، کُرد، عرب، بلوچ، ترکمن، لُر - جداگانه یک تلقین شیطانی را در میان می‌گذاشتند تا دل‌ها را از هم چرکین کنند. به تهرانی و اصفهانی چیزی می‌گفتند، به بلوچِ بلوچستانی - که من قبل از انقلاب مدتی را در میان آن‌ها گذراندم - حرفی می‌زدند و در کردستان سخن دیگری می‌گفتند. خیلی هوشیاری لازم بود تا ملت ایران بتواند برای ادای رسالت بزرگ خود - که به برکت برافراشتن پرچم اسلام بر دوش این ملت قرار گرفته بود - قیام کند و رسالتش را انجام بدهد.» (88/2/22 میدان آزادی سنندج) 
«نظام جمهوری اسلامی که متکی به ایمان و متکی به غیرت مردان مؤمن است، در این عرصه امتحان بسیار بزرگی را با درخشندگی تمام نشان داد. در این استان، نیروهای مسلح از ارتش و سپاه و بسیج و نیروی انتظامی در قالب‌های گوناگون، کارهای بزرگ و درخشانی را انجام دادند. مردم غیور کردستان در قالب پیشمرگان مسلمان کُرد و در ضمن بسیج نیروها، آنچنان ایمانی و شور و شوقی در میدان‌های نبرد از خودشان نشان دادند که بی‌شک یکی از یادگارهای بزرگ حماسه‌ ملت ایران به‌شمار خواهدآمد. (88/2/23مراسم مشترک نیروهای مسلح استان کردستان)

9

روحیه مضاعف

حجت‌الاسلام سید هاشم صفی‌الدین ( رئیس شورای اجرایی حزب‌الله لبنان) می‌گوید: در سال ۲۰۰۶ معرکه‌ بسیار بزرگی رخ داد که به‌طورکلی با گذشته متفاوت بود. همه می‌دانند که جنگ ۳۳ روزه در پی عملیات اسیر گیری از سربازان اسرائیلی اتفاق افتاد. همه یا اکثر سیاسیون جهان عرب و منطقه، حزب‌الله را سرزنش می‌کردند که چرا برای این دو سرباز  لبنان را خراب می‌کنید؟! بسیاری از مردم ما را مسئول این حملات می‌دانستند. همه ما را به ماجراجویی و به خطر انداختن کشور و مردم متهم ساختند. مسئولیت و بار این اتهام بسیار سنگین بود و باید این را بپذیریم که اتهام کوچکی نبود. بااین‌حال، در همان آغاز جنگ، این رهبر انقلاب اسلامی بود که بار این مسئولیت را از دوش ما برداشت. ایشان چند روز پس از آغاز جنگ در گفت‌وگو با دبیر کل حزب‌الله گفتند که این جنگ، جنگ سختی خواهد بود و آن را به جنگ خندق تشبیه کردند.
خندق، جنگ سختی بود که در آن جان‌ها به لب رسید، اما رهبر انقلاب به ما فرمودند: با همه‌ سختی‌ها، شما به خواست خدا پیروز خواهید شد. این‌یک مژده‌ روشن و آشکار از سوی ایشان بود که جای هیچ تأویلی نداشت. ایشان سپس فرمودند شما به این توجه نکنید که جنگ را آغاز کرده‌اید تا به این خاطر احساس مسئولیت و فشار کنید، زیرا اسرائیلی‌ها درهرصورت آماده‌ این جنگ بودند و حتی اگر شما این دو نفر را به اسارت نمی‌گرفتید، اسرائیل به شما حمله‌ غافلگیرانه می‌کرد و برای این کار هم آماده شده بود، اما شما با این کار خود، ابتکار عمل را از آن‌ها گرفتید و اکنون ابتکار عمل به دست شما افتاده است.
ما واقعاً اطلاعاتی نداشتیم که نشان بدهد اسرائیل آماده‌ جنگ بود، اما پس از پایان جنگ متوجه شدیم که اسرائیل از قبل تصمیم گرفته بود که در مارس ۲۰۰۶ به حزب‌الله حمله کند. «اولمرت» هم بعدها اعتراف کرد که آن‌ها آماده‌ این حمله بوده‌اند. 
ما این را یک توفیق الهی می‌دانیم. ایشان به دو امر مهم اشاره کردند: اول این‌که فرمودند پیروزی از آنِ شما است و دیدیم که این پیروزی محقق شد. دوم این‌که فرمودند دشمن برای حمله به شما آماده بود و برنامه‌ریزی کرده بود و شما کار خوبی کردید که آغازگر جنگ شدید و ابتکار عمل را از آن‌ها گرفتید. ازلحاظ سیاسی، درستی این سخنان پس از جنگ مشخص شد و در زمان جنگ ازلحاظ معنوی به ما روحیه‌ مضاعف داد.

10

حرکت متناسب با هدف

شبکه المیادین برنامه‌ای به نام تموز قصه‌ها داشت که در قسمت پایانی آن با سید حسن نصرالله مصاحبه می‌کند. بخشی از این مصاحبه حسابی جذاب می‌شود. 
سید حسن نصرالله به مجری برنامه می‌گوید: بنده به یاد دارم پس از سال ۲۰۰۰ در یکی از مصاحبه‌ها شاید با خود شما بود که دیک چنی یک نفر لبنانی با تابعیت آمریکایی را فرستاد و در پوشش خبرنگار درخواست دیدار با بنده را کرد ولی بعد مشخص شد فرستاده‌ دیک چنی بوده. بعد از سال ۲۰۰۰ و مشخصاً پس از حوادث ۱۱سپتامبر بود. پیشنهاد مفصلی را ارائه داد که میلیاردها دلار به شما پول می‌دهیم، از لیست سازمان‌های تروریستی خارجتان می‌کنیم، اجازه می‌دهیم وارد دولت شوید -چون ما خیلی وقت بود که وتو می‌شدیم -، درهای جهان را روی شما باز می‌کنیم ویزا بگیرید بروید و بیایید، روابط بین‌المللی برقرار کنید، جهان شما را به رسمیت خواهد شناخت، سلاحتان در اختیارتان باقی خواهد ماند، اسیران باقی‌مانده‌تان را آزاد می‌کنیم -آن‌وقت شیخ عبدالکریم، حاج ابوعلی و بچه‌ها هنوز اسیر بودند-....
غسان بن جدو: سلاح هم بماند!؟
سید حسن نصرالله: سلاح هم می‌ماند به شرطی که تو (یعنی این بنده‌ فقیر) -نمی‌خواهیم علنی یا حتی کتبی باشد فقط پشت درهای بسته به‌صورت شفاهی- تعهد بدهی و همه‌ این امتیازات را به شما می‌دهیم. ما رد کردیم. 
غسان بن جدو: بلافاصله رد کردید یا پس از مشورت؟
سید حسن نصرالله: بلافاصله. آن فرد گفت بنده می‌دانم شما شورای مرکزی و رهبری جمعی دارید. نمی‌خواهی به برادرانت مراجعه کنی و از آن‌ها بپرسی و مشورت بگیری؟ بنده به او گفتم این مسئله اصولاً روح، ماهیت و ریشه‌ حزب‌الله است. از مسائلی نیست که روی آن‌ها بحث داشته باشیم. ما وقتی سال ۱۹۸۲ این راه را انتخاب کردیم روی این مسئله اجماع کردیم، به این راه آمدیم، برگزیدگانمان را تقدیم آستان شهادت کردیم و ملت عزیز لبنان، خانواده، برادران و خواهرانمان فداکاری‌های بسیاری انجام داده‌اند. درنتیجه این مسئله قابل‌بحث نیست. 
اگر همین لحظه بنده با اروپاییان تماس بگیرم یا به‌صورت غیرمستقیم با آمریکایی‌ها ارتباط بگیرم و بگویم ما تعهد می‌دهیم اعمال اسرائیل به ما ربطی ندارد، می‌تواند هر کار می‌خواهد بکند و ما از این معادله بیرون هستیم. آن‌وقت همه‌چیز تغییر می‌کند. دیگر آن‌وقت خواستار خلع سلاح ما نخواهند بود. آنان با اصل وجود سلاح مشکلی ندارند با جهت اسلحه مشکل‌دارند! 

11

تقوا

«در زمان بنی‌صدر که من خدمت امام(ره) رسیده بودم، ایشان می‌گفتند: حرف‌هایی که او از قول من می‌گوید، همه‌اش خلاف واقع است و حقیقت ندارد. بنابراین، هر حرفی که زده می‌شد، فوراً او را نمی‌آشفت و تحریک نمی‌کرد و در صدد پاسخ سریع برنمی‌آمد. این متانت، بردباری، حلم، تسلط بر نفس و سعه صدر، در هرکس که باشد، از او یک انسان بزرگ خواهد ساخت. درعین‌حال اگر امام(ره) آن عوامل اصلی معنویت، ارتباط با خدا، کار برای رضای او، تقوا و انجام تکلیف را نمی‌داشت، نه انقلاب به پیروزی می‌رسید، نه شما مردم این‌گونه عاشقش می‌شدید، نه می‌توانست این طوفان را در دنیا به وجود آورد، و نه قادر بود در مقابل تهدید و ارعاب دشمن، مثل کوه بایستد.» (بیانات در مراسم بیعت فرماندهان و اعضای کمیته‌های انقلاب اسلامی‌ 18/۳/1368)
« و تقوا؛ تقوا با معنای گسترده‌ خود در این آیه‌ شریفه «وَ اِن تَصبِروا وَ تَتَّقوا لا یَضُرُّکُم کَیدُهُم شَیئًا» مورد توجّه قرار گرفته است؛ هم به معنای عامّ تقوا است یعنی مراقبت از خود برای عدم انحراف از جادّه‌ مستقیم شریعت اسلامی -که در بسیاری از جاها به کار رفته است- هم به معنای پرهیز و مراقبت از خود در مقابل دشمن، به قرینه‌ آیات قبل از این آیه که درباره‌ دشمنان است. مراقب باشید؛ در مقابل دشمنید. انسان در میدان جنگ یک ‌جور زندگی می‌کند؛ در هنگامی که جنگ نیست، جور دیگری زندگی می‌کند. انسان در سنگر یک‌ جور می‌نشیند، یک‌ جور استراحت می‌کند، یک‌ جور می‌خوابد؛ در اتاقِ راحتِ داخلِ خانه‌ خود یک‌ جور دیگری می‌خوابد و زندگی می‌کند. بدانید در مقابل دشمنید؛ این را همه‌ ما باید بدانیم. تقوا به این معنا است: مراقبت از خود در مقابله‌ با دشمن، پرهیز از اعتماد به دشمن -به دشمن اعتماد نکنید- تقوا به این معنا است؛ به معنای مراقبت از حیله و مکر دشمن است؛ نه فقط به او اعتماد نکنید بلکه حتّی ترفند او را هم بفهمید، بدانید چه کار دارد می‌کند، چه حیله‌ای به کار می‌زند؛ آماده باشید، مراقب باشید؛ حیله‌های دشمن هم فقط حیله‌ نظامی نیست.» (97/4/9)

12

فداکاری

«البته باید در این راه (حاکمیت مطلق اسلام) فداکاری کرد. بعضی هم فدا می‌شوند؛ اما خط و راه و جریان خدا پیروز خواهد شد؛ کمااین‌که امروز بحمداللَّه پیروز شده است. در این راه هم بایستی صبر و استقامت کرد و حقیقتاً این آیه‌ شریفه‌ «وتواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر»، خیلی پُرمغز است. همه باید همدیگر را به نگهداشتن حق، پاسداری از حق - ولو باطل علی‌الظاهر خیلی قوی باشد - وصیت و توصیه کنیم.»(69/9/3)

nojavan7Social1 Portlet

متن برای شناسایی تازه سازی CAPTCHA